معامله با زن دایی

0 views
0%

سلام نمیخوام سرتون درد بیارم و اینکه دروغ تحویلتون بدم این داستان کاملا واقعی و از بچگی عشق زن داییمو داشتم بزارید از خودمو زنداییم بگم من پسری ۲۷ساله هستم قدم۱۷۵ وزنم۷۰ بور و سفید زنداییمم یه زن۴۳ساله قد بلند و بدن سکسی داستان از جایی شروع میشه که من تو کار عکاسی و فیلم برداری هستم و تو همین کارم با زن و دختر های زیادی رابطه داشتم بریم سر اصل مطلب که دختر دایی من که دو سالی بود ازدواج کرده بود و زن دایی من هم تمام کارهای عروسی دخترشو جمع و جور کرد و اینکه داماد خونه خریده بود خرج برای گرفتن عروسی رو نداشت که انجام بده خانواده دایی من چون همون یه دختر و داشتند دلشون میخواست تا عروسی دختر خودشون ببینند و برای همین خواستند یه جشن کوچیک بگیرند تو خانواده داییم همه کاره زنداییمه از اونجایی که من عکاسی و فیلمبرداری میکردم روزی زن داییم بهم زنگ زد که برم خونه و برای هزینه فیلم و عکس باهاشون صحبت کنم من با تماس زنداییم کلی خوشحال شدم و تو خیالم همیشه ارزوی سکس با زنداییمو داشتم ببخشید که اسم خودم و زن داییم و نمیگم شاید خوب نباشه بگم من فردایی همون روز رفتم خونه دایی که داییم شغلش ازاده و خونه نبود و زن دایی و دختر داییم خونه بودند که صحبت کردیم و قیمت ها رو دادم که بنده خدا زنداییم چون دستشون خالی بود طوری حرف میزدند که من زیاد قیمت بالا نبرم اینو هم بگم که ما تو یه محله ای زندگی میکنیم که فاصله خونه هامون بهم نزدیکه دختر دایی من که درگیر کارهای عروسی بود و از ما خداحافظی کرد و شوهرش دم در منتظر بود و رفت من موندم و زندایی خوشگل و سکسیم واقعا در ارزوی یه چنین فرصتی بودم که تنها با هم باشیم ولی باور کنید از اینکه انقدر خجالتی و مؤذب بودم نمیتونستم کاری کنم ولی از شب پیش یه نقشه هایی تو سرم بود تا یه جورایی ب زندایی بفهمونم که تو نخشم زندایی برام میوه اورد و نشست روب روم و صحبت از دست تنگی دایی و جهیزیه و خرج عروسی کرد و منم کمی باهاش صحبت کردم و بحث برد سر اینکه نمیخواست جلو دخترش با من سر قیمت فیلم و عکس چونه بزنه چون نمیخواست دخترش فکر کنه که براش دارن کم میزارند اخه یه خورده لوس و ب قول خودش با کلاسه و رسید ب جایی که ب من رو زد و گفت که اگه جا داره قیمت و برام کم بزن تا کمی کمتر بشه هزینه ها طوری با التماس حرف میزد تا من کم کنم قیمتارو حالا از انصاف نگذریم من هم پایین ترین قیمت و دادم برا این فامیل بودند من یه تبلت دارم که تمام نمونه کارام اونجاست و برا اینکه بتونم ب زندایی نزدیک بشم بهش پیشنهاد دادم تا بیاد کنارم بشینه و کار و مدل های عکس و بهش نشون بدم و پکیج وسایل و با قیمت وای چقدر خوب بود زنداییم با اون هیکل خوب و سکسی کنارم نشسته بود منم تبلت و گذاشتم رو پاهاش و مدل عکسارو دونه ب دونه نشونش میدادمدقیقا طوری نشستم کنارش که جفت هم بودیم و من عطر تنشو واقعا حس میکردم و اون رون پای قشنگشو که بهش چسبیده بودم با گرمای پاهاشو حس میکردم دیگه داشتم از خودم بیخود میشدم نمیدونستم چیکار باید بکنم که زنداییم یه دفعه گفت که این کارو بخوایم انجام بدی برام میتونی با همون قیمت که من گفتم اره عزیزم برای شما میشه که با تعجب بهم نگاه کرد و چیزی نگفت و ادامه داد به نگاه کردن که من دیگه طاقت نیاوردم و بهش گفتم زندایی میشه تبلت و بزاری کنار با هم صحبت کنیم گفت چه صحبتی منم طاقت نیاوردم و حرف دلمو زدم بهش و گفتم یه پیشنهاد دارم خوشحال شد و گفت بگو من کمی من من کردم و تو دلم کلی استرس که بگم بهش یا نه زندایی از طرز حرکات و صحبت کردنم متوجه شده بود داستان از چه قراره دل و زدم ب دریا گفتم سرمو میبرم جلو و تو چشماش نگاه میکنم و بهش میگم همین کارو کردم و گفتم که زندایی من عاشقتم و دوست دارم اینو خیلی وقته خواستم بگم ولی نتونستم بگم کخ زنداییم با دستپاچه گی بهم گفت که چی میگی منظورتو نمی فهمم که من رفتم سمت لبش و لبمو گذاشتم رو لبای خوش فرمش که میگفت نکن تورو خدا اگه داییت بفهمه تورو میکشه گفتم زندایی من عاشقتم و این یه ارزو بوده تا امروز بعد دست گذاشتم رو نقطه ضعفش که داستان قیمت بود گفتم بهترین فیلم و عکس و میگیرم و قیمتشم نصف میکنم و هر وقت دستت پول امد بهم بده وقتی این حرفو زدم کمی اروم شد و گفت اگه دااییت بفهمه منو تورو میکشه گفتم خودمو خودت کسی نیست دایی هم سر کاره و دختر دایی هم رفته خونه شوهرش وای دیگه اروم اروم شد و رفتم رو بدنش و شرو کردم روی همون مبلی که نشسته بودیم تمام لب و گردنش و خوردن هر دوتامون نفس نفس میزدیم که صدام میزد میگفت تو داری منو میکشی دیگه طاقت ندارم گفت بریم اتاق خواب که دوتایی رفتیم و شروع کرد لباس منو در اورد باور کنید فکرشو نمیکردم که زنداییم انقدر رام بشه و راحت بتونم باهاش سکس کنم لباسمو در اورد و منم لباسشو در اوردم واییییییییییییییی چه بدنی با اینکه ۴۳سالش بود بدنش شل و ول نبود داشتم دیوانه میشدم من عادت ندارم یعنی بدم میاد که کص بخورم ولی تو عشق بازی محارت زیادی دارم بهش گفتم عشقم کیرمو بخور اول گفت نه بدم میاد ولی با اسرار من شروع کرد ب خوردن چون حالت طبیعی داشتم و نه قرص و اسپری زده بودم داشت ابم میومد که گفتم اروم بخور تا ابم نیاد بنده خدا بلد نبود بخوره ولی من خوشم میومد دیپه طاقت نیاورد و با یه حالت حشری بهم گفت کیرتو میخوام منم دیگه طاقت نیاوردم و رفتم رو پاهاشو باز کرد و کیرمو گذاشتم سر سوراخ کصش و اروم اروم میکشیدم روش تا دیوونش کنم التماس میکرد نکن این کارو و میخواست بکنم تو کصش کص زنداییم جلو چشمم بود یه کص تمیز و تپل که کمی مو هم داشت ولی نه زیاد بلند هی صدام میزد و چشماشم بسته فکر کنم روش نمیشد ببینه منو و یا شایدم از شحوتش بود و اروم کیرم و گذاشتم داخل وای داشتم میسوختم کصش کمی گشاد بود ولی من دوست داشتم یه چند دقیقه ای تلمبه زدم کص زندایی از شدت ضربه و خیسی به تالاپ تولوپ افتاده بود و میگفت بکن جرم بده دیگه دست خودش نبود و حرفایی میزد تا تحریک بشم بعد پنج دقیقه زدن داشت ابم میومد که گفتم زندایی داره میاد ابم که گفت بزا بیاد گ گفتم چیکارش کنم ابمو گفت همشو بریز تووووو که منم از خداخواسته همشو ریختم داخل کصش و روش دراز کشیدم این ابم بود که تو کص زندایی خالی شد و زن داییم قربون صدقم میرفت پا شدم از روش و بوسش کردم و گفتم تو ارزوی چند ساله من بودی که بهت رسیدم و کمی استراحت و دوباره شروع کردیم و ازش خواستم از پشت هم بده که گفت نه تا بحال انکارو نکردم من اسرار کردم و رازی شد که از پشت هم بده عجب کونی واقعا گنده و خوش فرم کمی اب دهن زدم و اروم اروم کیرمو فرستادم داخل خیلی تنگ بوود ب زور کیرمو فرستادم زندایی داشت التماس میکرد و من عین خیالمم نبود و تازه حشری تر هم میشدم و شرو کردم تلمبه زدن جانمی جان این کیر من بود که کون زندایی رو داشت پاره میکرد و زندایی از شدت درد گریه چون دست دومم بود کمی دیرتر ابم میومد حدود ده دقیقه روی کونش بودم که دیدم دردش زیاده در اوردم و خواهش کرد بزارم کصش وقتی کیرمو در اوردم چند قطره خون و کمی زردی گوه ش بود رو کیرم که دید خجالت کشید و رفت دستمال اورد و تمیز کرد و گفت کونم و جر دادی و خونی کردی و رفتم رو کصش دوباره ایندفعه جوری کردمش و باسرعت تمام تلمبه میزدم که چشاشو گرد کرده بود و فقط صدام میزد و میگفت تند تر بع حالت های مختلف کردمش و اخر هم تمام ابمو تو کصش خالی کردم و رو هم افتادیم و ازم تشکرد و گفت خیلی وقت بود چنین سکسی نداشت بله این بود داستان منو زندایی از اون به بعد هم هر هفته میرفتم و میکردمش ببخشید اگه زیاد طولش دادم و غلط املایی داشتم نوشته

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *