په خپل نوم راته زنګ ووهه

0 نظرونه
0%

تو بغلش لم داده بودم فیلم در حال پخش بود مرا با نام خودت صدا كن دستش رو كمرم نوازشگر كشیده شد _من میخوام تورو با اسم خودت صدا كنم تكیه ام و ازش گرفتم و بهش خیره شدم _ولی من دوست دارم تو رو با اسم خودم صدا كنم خودمو سمتش كشیدم دستم و رو عضله گردنش لغزوندم صداش كردم با اسم خودم _باراد _چرا دوست داری اسمتو بدی من گوشش و نوازش كردم تا ته ریش زبر و كمش _چون منو تو یه نفریم _چرا اون یه نفر باید باراد باشه هلم داد رو مبل و روم اومد با صدام كه از نطر اون خوش اهنگ ترین بمی دنیا بود زمزمه كردم _من فقط تورو میخوام دكمه های پیرهن سفیدش و باز میكردم و اون مثل همیشه خیره ام بود گاهی فكر میكردم اصلا تحریك نمیشه ولی اون نگاه لعنتیش كه خیره روم بود انگشتامو دنبال میكرد لبامو با نگاهش میبوسیدم دستم و وسط پاش كشیدم منقبض شدن خفیف فكش و بوسه غلیظمون لباش كه اكسیژن اطرافمو میبلعید و جای جای دهنمو مزه میكرد خودمو با ناله بالا كشیدم و سعی كردم بیشتر لباش و بگیرم ازش شاكی بودم هیچ وقت به اندازه كافی لبای نرمش و بهم نمیداد چونه ام و بوسید گوشم و بوسید زمزمه های محوش و میشنیدم و صدای خش خش شلوار جین خیلی تنگم كه اجازه داشتم فقط پیش خودش بپوشم بالا كشیدن كمرم میدونستم دوست نداره همینجوری شل بمونم ولی من مسخش بودم كیرش و گرفتم و سمت خودم هدایت كردم دست دیگه ام موهاشو چنگ میزد پاهام باز دو طرفش بود انگشتاش و رو داغی لبام گذاشت انگشتای لعنتی هیچ چیز به اندازه انگشتاش تحریكم نمیكرد انگشتاش و عمیق مكی دم اینقدر تو دهنم هل داد كه عقم گرفت و محكم تر مكیدم انگشتای خیسشو از چونم پایین كشید این حركتشو دوست داشتم انگشتاش و رو سوراخم حس كردم سرم و فشار دادم به مبل اه بلندی كشیدم اشك از چشام ریخت خیلی وقت بود كه باهاش نخوابیده بودم و در حد مرگ تحریك شدم محكم داخلم كوبید جیغم با لباش خفه شد شونه های پهنش جلوی چشمم بود لعنتی چرا پیرهنش و در نیاورده بود كه من بو بكشم اون بوی تنش و موقع سكس شونه هاش و از روی لباس چنگ زدم ى ناله های بم و كوتاهش و میشنیدم دستش و رو كیرم حس كردم حركات منظمش میخواست با هم برسیم به خودم فشارش دادم و شل رو مبل افتادم احساس كردم تنم از داغی مایع درونم سوخت موهای خودم و كه مرطوب بود چنگ زدم خیره بهش شدم كه دستاشو دو طرفم ستون كرده بود گردنم و بوسید _ببخشید اگه اذیتت كردم تشنه ات بودم مرد من خیلی تشنه لاله گوشش و مكیدم _من میخوام فقط صدای زنگ موبایلم همه چی وبهم زد اسم مامانم و فریادای بعدش كه اگه بفهمم دوباره پیش اون لاشی از هستی ساقطش میكنم مامانم چیزی نمیگفت كه انجام نده اونقدر قدرتمند بود كه هیچكس جلوش حرف نزنه حرفای تهدید امیزش تو گوشم زنگ میخورد دستام میلرزید هیچی نتونستم بگم فقط با درد شلوا جینم و پوشیدم و نخواستم جلوی نگاه عاشق مردم خودمو بشكنم دستامو گرفت _باراد _دانیال مامان بابام ما رو بدبخت میكنن هیچی نمیگفت تمام راه تا خونه مادر بزرگم و پشت فرمون گریه میكردم گناع من چی بود تك پسر بودن یه خانواده با نفوذ با پدر مادر دكتر مامانم میگفت چی برات كم گذاشتیم كه اینطوری شدیم و من لال میشدم من بخاطر كمبود عاشق اون مرد نبودم و زجه های مامانم كه مگه منو بابات جز عشق به تو و به زندگیمون چیكار كردیم كه تو اینطور شدی و من مدام در خودم میشكستم وقتی سیلی سنگینش رو صورتم نشست و هیچی نگفتم خودمو بدبخت میدونستم چون به مامان بابام حق میدادم اونا از من ارزوهاشون و میخواستن ولی پس من چی كم كم یاد گرفتم خودمو فراموش كنم و بخاطر لبخند اونا تلاش كنم دیگه مهم نبود خودم شاد باشم یا نه مهم اونا بودن ولی قلبم پیش مردم بود ارزو میكردم مثل اون شجاع بودم هق هق هام رو پای پدربزرگ خفه شد و اون حتی موهام و نوازش نكرد اون هم یه نمونه مغرور بود اونم از تنها نوه اش افتخار میخواست كم كم دستاشو رو موهام حس كردم و گریه ام بند نمیومد سرمو بلند كردم _بابا موهای سفیدش انگشتش و رو لبم گذاشت _هیچی نگو باراد همه رو به ستوه اوردی من همه رو بخاطر عشقم به ستوه اورده بودم و من همچنان با دستای لرزونم هم عشقم و نگه داشتم هم خانواده ام و نمیدونم چیكار كنم من گم شدم نوشته

نیټه: نومبر نومبر 18 ، 2018

یو ځواب ورکړئ ووځي

ستاسو برېښليک پته به خپره نشي. د اړتیا په پټيو کې په نښه *