скачать

Мамочка хочет член

0 Просмотры
0%

Я тоже не против сексуального фильма, потому что у каждого есть точка зрения

Тема поста: я училась в старшей школе второй год, потому что моей бабушке было одиноко, я занималась с ней сексом большую часть времени

Я ходил в школу Кинга, однажды по дороге в школу

Мальчик и его подруга проходили мимо Кони, мальчик смотрел на камень.

И кот чуть не падает на землю, его друг смеется, и мы тоже

Мы смеялись с детьми, а через несколько дней, когда я возвращался из школы в дом моей бабушки, я видел, как она приходила и уходила.

Он сказал, что я не мое имя для этого места, но раньше

Моя бабушка живет большую часть времени. Тогда мне было интересно, считал он. В то время не все были такими же рассказчиками, как я.

У меня не было мобильного телефона, но я был уверен, что они в порядке

خونواده بود باهم دوست شدیم البته من از خونه مادربزرگم بهش می زنگیدم دوستیمون همینطوری ادامه داشت اون یه سال ازم بزرگتر بود هیچ وقت فکر نمی کردم دوستیمون ادامه پیدا کنه اون اولین نفری بود که من باهاش بودم جز اونم به هیچکی فکر نمی کردم عاشقش بودم اونم همینطور مامانش و باباش می دونستن که باهام دوسته خواهرشم می دونست .خواهرش ازدواج کرده بودو یه بچه کوچیک داشت کلا خونواده خوبی بودند مامانش گاهی یه اذیتایی می کرد ولی کلا خوب بود من و امینم وابستگیمون روز به روز بیشتر می شد واسه اینکه بتونیم با هم بیرون بریم تو گروه کوهنوردی اسم نوشتیم و دیگه جمعه ها با هم بودیم همه دوسش داشتند شادو سرزنده یه سال گذشت من سال سوم شدم و اون پیش دانشگاهی ،سعی می کردم کمتر بریم بیرون تا درس بخونه ولی اون تصمیم داشت اون سال بمونه باهم سال بعد امتحان بدیم و قبول شیم گذشت اون سال و با اینکه امین دانشگاه آزاد رشته خوبی قبول شده بود و می تونست بره ولی به خاطرمن نرفت سال بعدش با هم درس می خوندیم دیگه تقریبا همه از این دوستی می دونستند راستش خودمونم هیچ وقت بی جنبه نبودیم که از حدمون بگذرونیم تو این سه سال جز سال اول که فقط در حد دست دادن بود همیشه نیازای جنسیمون با حرف زدن یا نهایتاَ آخرش به یه لب و مالیدن برطرف می کردیم جالب اینکه هردو هات هات بودیم وقتی جواب کنکور اومد تقریباَرتبه هامون نزدیک بود واسه همین برگه انتخاب رشتمون کپی هم بود ،آزادم که یه جا امتحان دادیم ،چه روزی بود وقتی جوابا اومد و هردو تو یه شهر قبول شدیم ولی یه رشته جدا ،فرقی نمی کرد باهم بودیم همینش خوب بود ولی یه شهر دیگه بود چند ساعتی با تهران فاصله داشت نمی شد رفت وامد کرد ،نذاشتم مامانم اینا بفهمند امینم اونجاست چون نمیذاشتند برم به قول خودشون اینجا می تونستند کنترلم کنند ،به هر حال هردو ثبت نام کردیم من رفتم خوابگاه امین موقع ثبت نام با یه پسری آشنا شد و خونه گرفتند هر چند پدرش می خواست یه واحد آپارتمان تنهایی براش اجاره کنه ولی اون با مهدی که آشنا شد باهم خونه گرفتند آخه تقریبا خونشون تو تهرانم نزدیک هم بود،مهدی هم یه بچه پولدار ولی درسخون بود و به قول دوستام این پول باباهه اونو لوس و از خود راضی بار نیاورده بود و پسر شادو شیطون ولی مودبی بود به هر حال یک سال گذشت منم همیشه با امین می رفتم و با اونم بر می گشتم البته با ماشین مهدی ،دوران خوبی بود مهدی هم دوست دختر داشت ،یعنی هر دفعه با یکی بود بهش می گفتم خب بابا جان یکی داشته باش واسه همیشه ،می خندید و می گفت من از این مجنون بازیا خوشم نمیاد حوصله ندارم این طوری خوبه ،اما همیشه هوای مارو داشت ترم 3 که بودیم یه روزی مهدی مجبور شد بره تهران 2 روزه امینم تنها بود آخر هفته بود گفت :ندا حوصلم سر رفته آخر هفته رو بیا پیش من ،تا اون موقع خونش می رفتم ولی شبا نمی موندم نمیدونم چرا خودمم دلم می خواست تازه بعد 4 سال بهش اعتماد داشتم با خوابگاه و دوستام هماهنگ کردم و رفتم پیش امین قرار بود تا فردا که مهدی میاد پیشش باشم ،شام من درست کردم و خوردیم کلی حرف زدیم و خندیدیم وقت خواب که شد رفتیم تو اتاق خواب یه تخت دو نفره بود همش اذیتش می کردم می گفتم امین تو با مهدی یه جا می خوابی شیطونی که نمیکنی؟اونم می گفت وقتی تو نیستی مجبورم مهدی بغل کنم دیگه بعد کلی می خندید منم حسابی حرصم می گرفت و جیغ جیغ می کردم اخرشم بنده خدا به غلط کردن می افتادو می گفت شوخی میکنه اونشب تو بغلش بودم ،خب لب و بغل و همیشه داشتیم ولی سکس واقعی نه ولی اونشب انگاری هردو می خواستیم از لب شروع شد مثل همه ،عشق بازیمون زیاد طول می کشید گاهی اوقات تا جایی که اون ارضا شه ،،گاهی براش می مالیدم ،واسه این وقتی لخت شد واسم تازگی نداشت هر چند از کیرش همش می ترسیدم آخه بزرگ و کلفت بود بهش می گفتم امین با اینکه این همه باهام ور میری ولی فکر این که این اون شب اول بخواد بره توم من می ترسونه اونم می خندید و می گفت بار اولشش سخت بعد ازم خواهشم میکنی و خودش لوس می کرد و می گفت دلتم بخواد همه آرزوشونه ،وقتی اون شب جفتمون حشری شدیم کاملاَو تو حال خودمون نبودیم واقعا دلم میخواست من بکنه از لاپایی شروع کرد ولی من دلم بیشتر می خواست انگار هردومون ارضا نمی شدیم می گفت ندا کاش الان عقد بودیم دیگه خیالمونم راحت بود ترسیم نداشتیم بهش گفتم امین من مال توام حاضرم امشب زنت بشمامین:تو خانمم هستی ،4سال که خانممیندا:منظورم ………امین:میخوایندا:اره خیلیسر کیرش گذاشت رو سوراخ کسم یه آن پشیمون شدم شایدم ترسیدم چشام بستمامین:خانمی حاضری:ندا:اره:می ترسی بیخیال شمندا:نهیه دفعه یه سوزشی توم احساس کردم خیلی درد داشت جیغ زدم دستش گذاشت جلو دهنم چشام پر اشک شد سریع درآورد تمام بدنم شل بود و از کمرم به پایین می سوخت یه کم بوسم کرد نازم کرد داشتم گریه می کردم نمیشد نصفه ولش کنم آخه اونم اذیت می شد دوباره مالید به کوسم بازم فشار ،داشتم می مردم فقط دردش یادمه چند باری کرد تا پاره شد ،مثل اینکه از اون پرده های سخت بود که با فشار پاره میشده کلا از شهوت من خبری نبود چون درد بوداونم در آوردو یکم روسینم مالید تا آبش اومد بعد پاکم کردو بغلم کرد منم فقط گریه می کردم بیچاره همش نازم می کرد و دلداریم میداد و زیر گوشم گفت:خانم شدنت مبارک عزیزم به هر حال شب صبح شدو منم وقتی بیدار شدم هنوز درد داشتم تا شب که برم خوابگاه نذاشت کاریک نم دیگه هم سکس نکرد فقط بوسو عشق بازی چون هنوز موقع راه رفتن درد داشتم مهدی که اومد منم آماده رفتن شدم بازم با ماشین مهدی من رسوند موقع خداحافظی ازم عذر خواهی کرد ولی من بوسش کردم و رفتم بعد این ماجرا دیگه خیلی بیش از حد راحت بودیم واقعاَانگار زن وشوهر بودیم اما سکس زیاد انجام نمی دادیم نمیخواستم که زده شیم عشق بازیمون بیشتر بود اما میگن خوشیا ادامه نداره بعد عید بود سال سوم بودیم داشتیم بر می گشتیم تو راه من و امین و مهدی ،عید خونواده ها کامل با هم آشنا شدند و قرار شد بعد امتحانات عقد کنیم عروسیم باشه بعد تموم شدن درسمون ،بابام یه کم مخالف بود اما چون وضع مالی و کاریه خونواده امین اینا خوب بود راضی شد و می دونست که اونم بیکارو علاف نمی مونه ،خیال منم راحت شده بود هر چند ما چند ماهی بود عین زن و شوهرا بودیم ،توراه برگشت از تهران بودیم مهدی خسته شد گفت امین تو برون ،امین دست فرمونش خوب بود ولی خیلی تند می رفت نفهمیدم چی شد فقط صدای مهدی تو گوشم بود امین مواظب باش.چشام باز کردم تو بیمارستان بودم با سرو کله زخمی مامانم گریه میکرد خوشحال بود که زندم ،گیج بودم اینجا کجاست؟امین کو ؟مامانم گفت امین تو اتاق بغل بستریه مهدی دوستشم پاش شکسته،چند روز گذشت گفتم میخوام امین ببینم ولی هر دفعه بهونه بازم نفهمیدم که چه جوری فهمیدم امین مرده دیگه نیست،خدایا من چند سال با هم زندگی کردیم ،قهر کردیم ،آشتی،حالا امین نیست وقتی رفتم سر خاکش جیغ می زدم مهدیم بود گفتم مهدی دیدی بدبخت شدم اونم گریه می کرد دیگه زندگیم معنی نداشت خونوادم فکر میکردن فراموش می کنم دیگه نمی دونستند بابا اون واقعاَشوهرم بودبا هزار بدبختی اون ترم گذروندم تمام شهر بوی اونو میداد تهرانم همینطور بود کلافه بودم نمیدونستم چیکار کنم مهدی کمکم می کرد من میبرد و میآورد ولی امین کجا بود؟تهران میرفتم میرفتم سر خاکش تا اونجا بودم اروم بودم بر میگشتم دیوانه می شدم مامانشش بهم زنگ میزد بیچاره دلداریم می داد با اینکه خودش دست کمی از من نداشت ناراحتی قلبی گرفتم ،یک سال گذشت ولی من هنوز داغش برام تازه بود تو این مدت مهدی واقعاَکمکم کرد همه می گفتند چشم خوردیم از خدا گله کردم چرا امین من ؟شاید تاوان گناه سکس قبل ازدواج بود اما اون مال من بود،بعد درسمم تموم شد جایی مشغول شدم مهدی هم اوایل بهم سر میزد بعد ارشد قبول شد و رفت کمتر میدیدمش تا 2 سالی گذشت اونم ازش خبری نبود تو این مدت خواستگار زیاد داشتم ولی هر بار امین به خوابم میومد انگار نگرانم بود تازه مشکل دیگه اینکه من یه زن بودم نه یه دختر در واقع بیوه ایی که جایی ثبت نشده خونوادم چون اوضام میدیدند سر به سرم نمیذاشتند هر چند ناراحت بودند یه روز تو اداره که بودم گوشیم زنگ خورد بعد احوالپرسی فهمیدم مهدیه گفت فکر کردم خطط عوض کردی گفتم نه این خط بوی امین میده،مکثی کرد بعد گفت میخوام ببینمت باهاش قرار گذاشتم تو پارک رفتیم یه دوری زدیم و بعد گفت ندا،نگاش کردم گفت میخوام یه چی بگمندا:گوش میدممهدی:راستش….ندا:خب چیه بگو نکنه ازدواج کردی؟مهدی:نه ندا با من ازدواج میکنی؟ندا:مهدی می فهمی چی میگی؟هر کی ندونه تو که میدونی من و امین بغض گلوم گرفته بودمهدی :ببین ندا من و تو از همه چی هم با خبریم الانم امین نیست که من یا تو بخوایم خیانتی بهش بکنیم بعدم من که نگفتم امین فراموش کن فقط زندگی جدید و شروع کن همین این چیزیه که امین ازم خواستهندا:امین خواستهمهدی:آره ندا ،تو این چند وقت همش تو خوابمه ازم خواسته مواظبت باشم بهم گفته مواظب ندا باش اون تنهاستاما مهدی من و امین مثل زن و شوهر بودیم حتی با هممهدی:میدونم همش میدونم واسه من مهم نیست چون تو با همه که نبودی با کسی بودی که دوسش داشتی تازه اون اتفاقم بینتون بعد چند سال افتاد وقتی جز مرگ هیچکی نتونست جداتون کنه ندا به حرفام فکر کن این خواست امین و خودمه که جرات نمی کردم بگم ولی اون با اومدنش به خوابم این جرات دادگفتم باشه ولی امین باید به خودم بگماونروز تموم شد یه ماهی گذشت مهدی اذیتم نمیکرد گذاشت خودم کنار بیام تا اینکه راضی شدم ولی ته دلم یه جوری بود شبی که عقد شدیم یه جورایی کلافه بودم کاش امین اینجا بود مهدی فهمید گفت ندا خوشحال باش ما تو دلمون یه نفر مشترک دوست داریم پس ناراحت نباش قرار نیست امین از دلت بره ولی میخوام روال عادی زندگیت از سر بگیری تو فکر بودم سعی می کردم عادی باشم شب خسته رفتم بخوابم مهدی هم شب پیشم موند راستش ازش خجالت می کشیدم نفهمیدم چطور خوابم برد ولی تو خواب امین دیدم بعد این همه مدت خدایا همونطوری ،اومد طرفم پیشونیم بوس کرد و گفت :خانمم مبارک باشه دیگه باید حسابی خانم شی خیالم راحت شد،خوشحال بود از خواب پریدم مهدی خواب بود گریم گرفت اون راست می گفت امین خوشحال و روحش شاد بود نمیدونم چی شد ناخوداگاه مهدی بوسیدم که یهو چشاش باز کرد انگار این بوسه یه بوسه معجزه بود آخه همه ناراحتیام رفت مثل اینکه مهر مهدی به دلم نشست رفتم تو بغلش با تعجب نگام کردمهدی:ندا؟خوبیندا:اره چیه آدم تو بغل شوهرش بیاد باید بدباشه؟مهدی:شوهرت قربونت بره الهی خانم خوشگل منو زندگی من دوباره شروع شد بعد چند ماه عروسی کردیم زوج خوشبختی شدیم که همه آرزوی زندگیمون دارند از کنار هم بودن لذت می بریم وخدا پسری بهمون داده که زندگیمون شیرین تر کرده و به خواهش مهدی اسمش گذاشتیم امین.و مطمئنم که دعاهای امین بوده که من دوباره به زندگی برگشتم و از خود گذشتگی مهدی که الان واقعاَعاشقشم .دوستان قصد نصیحت ندارم ولی این یه تجربست که تو زندگی من به دست اومده و این که سکس با عشق هیچ وقت پشیمونی نمیاره و لذت بخشه واسه همیشه

Дата: июль 8, 2019
В главных ролях: Дэррил Ханна
Супер иностранный фильм : Мадам апартаменты Rzvshvnh Shtyhala Кстати Приветствия Azytayy брак доверие Упасть пробовать Exams Аминь: Разыскивается: Да выбор Похоже Давай Там Babahh Давай играть Мои глаза Увидимся Мы можем Спать Мы хотим Неудача: твой муж мучение Я вернулся старейшина Bstryh Мистик: мадам БАСМИН: Вы понимать Пойдем Bgmavnrvz Слушай: слушай Я пишу Мой Будда Bvdbd Это был Тегеран Оставайтесь с нами Я поцеловал малоимущие Давай Bykarv больница Byntvn извините Сожаления состоятельный Мы впереди Показалось высоко неопытности Это страшно Мне было страшно почти Tqrybartbh Одинокая Стамма уединенность Я в тегеране Они могли Вы ребята Соедините нас Jnsymvn вроде Подарок: Неда: Видел: май Помни меня Мадаминда: я имею в виду до свидания Мы смеялись Мы смеялись несколько спальня Я сплю проситель На вопрос Вечное желание: да Разыскивается: аминь Мы спросили Его сестра Моя сестра Khvahshm их сами Khvdmvnm Мы ели счастье счастливый Мы читаем Их кровь Моя семья семья Я уверен измена Слишком много Я говорил тебе У них было У нас было университет коллегиальный Средняя школа из В крови Drsmvn Молитвы Нам приятно снова Его друг Мои друзья друзья Мой друг Наш друг знание Они знали шальной Rshtmvn Мой русский Его земля Твоя жизнь Моя жизнь Наши жизни Я звонил оживленно История Будь счастлив Shksthchnd Шмонда: нет Sheytooni Твоя свадьба забытый Простите его Я понимаю Спасибо Kamlav Где ацетаминофен Курдский: Недахобинда: Да KurdishMedia: нет С нами Я контролирую альпинизм Я ушел Мы оставили Я прошел благодарно Их поймали Она сказала: "Мадам Lapayy бабушка Я тру Rub Его мама Его мама Outro Я должен Я уверен Берегись мобильный приносит Он хотел Я хочу Вау: Честно: Хорошо Много Я знаю Вы знаете Я видел это Они видят Я собирался Они сделали Мейнда: Мехди Я собирался Mygyhr бессознательный расстроенный неловкость Я расстроена Мы не были Не мог Я не Мы не сделали Ndangash Я не отпустил Я не поняла Я волнуюсь Не будет Я не хотел Я не знала Я не знаю Они не отпускали Это не Я не знаю И, наконец, Мы написали Nyazay Не принес Не бог Мы оба координированный ХАММЕД: Я знаю Таким же образом Как хорошо Просто так Наш филиал Vastvn Vaqaangar Действительно мой муж Я действительно люблю это Действительно низкий Их положение

Оставьте комментарий

Ваш электронный адрес не будет опубликован. Обязательные поля помечены * *