Костюмы

0 Просмотры
0%

از وقتی که یادم میاد دوستش داشتم از همون روز های اول اون دانشگاه لعنتی که فقط بهم یاد داد چجوری بی رحم بشم روزی که فهمیدم بعد چند سال دوباره قراره با آرمان رو به رو بشم قلبم لرزید راستشو بخواید خیلی وقت بود ندیده بودمش و بدون آرمان هیچ احساس عاطفی تو زندگیم پرواز نمیکرد از سرمای هوا یکم لرزیدم و لیوان چای رو محکم تر تو دستم گرفتم و همونجوری که با عجله منتظر تموم شدن کپی ها بودم زیپ کفش هامو کشیدم و جلو آینه راهرو خونه موهامو زیر مقنعه مرتب کردم نقس عمیق کشیدم برای اخرین بار خودمو تو آینه چک کردم کاغذ های کپی شده رو برداشتم و حرکت کردم جلوی دادگاه ماشین سوپر لوکس آرمان چشمک میزد با عجله کش چادر رو روی مقنعه فیکس کردم و وارد شدم آقای ثابت سلام خانم توکلی چقدر دیر کردید واقعا متاسفم من همیشه سر موقع حاضر میشم ولی امروز واقعا باید منو ببخشید آقای ثابت نه مشکلی نیست خب اگه میشه سریع تر با هم برای آخرین بار هماهنگ کنیم چند دقیقه تا احضار کردن ما توسط قاضی مونده بود مدام به ساعتم نگاه میکردم ولی آرمان نمیرسید به این فکر میکردم که اصلا قرار نیست امروز حاضر بشن ولی در آخرین لحظات از ته سالن با موکلش دیده شدن یه ثانیه دیدنش کافی بود تا اون استرس از بین بره و آروم بشم قد بلند چهارشونه با اون چهره جذاب و چال روی گونه هاش جذابیت کت و شلوار لوکسشو برده بود وقتی جلوی ما رسیدن لبخند کجش اولین واکنش نسبت به من بود همزمان قاضی اسم موکل هامون رو صدا کرد آقای ثابت و موکل آرمان به سمت در حرکت کردن آرمان به من نزدیک شد و درست بالای سر من به فاصله چند سانت قدم بر میداشت آروم و جوری که کسی نشنوه گفت چرا قبولش کردی به همون دلیلی که تو قبولش کردی آرمان من که نمیدونستم تو قراره وکیل این یارو بشی با تموم شدن جمله آرمان سر جامون نشستیم دادگاه تموم شده بود با دفاع جانانه من موکل آرمان شکست خورده بود و عملا یه میلیارد از دست میداد با آقای ثابت خداحافظی کردم و چادر لعنتی دست و پاگیر رو از روی سرم برداشتم ریموت ماشین رو زدم تصور اون قیافه جدی شکست خورده آرمان اونقدر آدرنالین تو خونم ترشح میکرد که احساس میکردم تازه از یه بازی مهیج شهربازی بیرون اومدم ولی ته قلبم از باختنش ناراحت بودم سر چهار راه ایکس پشت چراغ قرمز ایستاده بودم که گوشیم تو جیب شلوارم میلرزید به هربدبختی بود گوشی رو از شلوار تنگم بیرون کشیدم با دیدن شماره ای که 2 سال آقای والی زاده سیو کرده بودم یهو به خودم اومدم الان دارم رانندگی میکنم بعدا صحبت میکنیم هنوز دستم نرسیده بود قطعش کنم که ابهت صدای فریاد آرمان منو گرفت آرمان دختره روانی با تقلب تو پرونده برنده شدی منو احمق فرض کردی لبمو محکم گاز گرفتم فکرشو نمیکردم آرمان به اونا برسه اصلا تماس رو قطع کردم به شدت عصبی بودم من تقلب نکرده بودم فقط یکم یه چیزایی رو جا به جا کرده بودم چراغ سبز شده بود دنده رو عوض کردم و گازشو گرفتم برای آرمان پیام فرستادم امشب ساعت 9 دفتر من تا ساعت 9 تو دفترم الکی دور خودم چرخیدم حرص خوردم در اتاق کوبیده شد سارا خانم با من کاری ندارید نه برو خداحافظ فردا صبح قبل اینکه من بیام پرونده اون باشگاه رو آماده کن سارا چشم خواحافظ کت بلند اداریمو در اوردم رو صندلی انداختم شلوار ستش رو با یه دامن میدی تنگ تا زانو عوض کردم موهای فرفری بلندمو که تا باسنم میرسید دورم ریختم دو تا دکمه بالای شومیزم رو باز کردم با همون قیافه مغرورم تو آینه ژست گرفتم صدای آیفون نوید یه دعوای جانانه رو میداد با تق تق کفش هام جلو رفتم و درو باز کردم سرمو بالا گرفتم و چشم تو چشم آرمان شدم یه قدم اومد جلو کراوات آبیشو شل کرده بود موهاشم از صبح شلخته تر شده بود درو بست و کلید رو تو در چرخوند با یه نگاه تهدید آمیز و در عین حال پر از نصیحت یه نفس کشید که حرفاشو شروع کنه همه وجودمو تو نگاهم ریختم کنار آرمان من یه جوجه 50 کیلویی بودم که با کفش پاشنه بلندش تا شونه های ارمان بود جملشو شروع نکرد یه ثانیه چشماشو بست و من برخورد محکمم با دیوار رو فراموش نمیکنم بعدشم لب های آرمان روی لب های قلوه ای من با همه وجودم لب هاشو میمکیدم همونجور که از سال اول دانشگاه آرامش من تو لب هاش بود ولی این دوساله اندازه یه دنیا از هم دور شده بودیم اما هوس دوباره خواستن آرمان این چیزارو نمیفهمید موهامو کنار زد خیلی سریع و خشن گردنم رو میخورد و من به خودم میپیچیدم دکمه های شومیزم رو باز میکرد منم کراواتش رو باز کردم دستم برای باز کردن دکمه های پیرهنش میلرزید کت و کراوات و پیرهنش رو روی صندلی پرت کرد دستام رو کمربندش بود و اون به سینه هام چنگ میزد جلوی پاهام با اون هیکل فوق العادش زانو زد و زیپ دامنم رو پایین کشید سرشو بین پاهام آورد و نفس عمیق کشید آوردمش بالا دکمه و زیپ شلوارش رو باز میکرد با همون عجله ای که همیشه با آرمان همراه بود شروع کرد آرمان حالا دیگه منو دور میزنی خانم کوچولو وقتی کسی بزاره دورش بزنی چرا که نه آرمان چرا اینقدر احمق بودی که فکر کردی نمیفهمم لبخند شیطنت آمیزی زدم آرمان تو یه حرکت بغلم کرد و اندازه یه متر از زمین بالا اوردم جلوی در اتاق وایساد درو باز کرد یه نگاه خیره به چشمام کرد نفساش تند بودن منو پرت کرد رو تخت گرم و نرم و منم با عشوه براش لوس شدم با یه حرکت خودشو کشید روم سوتینمو در آورد و دیوانه وار سینه هامو میخورد با نفس نفس زدن ادامه دادم پس قبول داری من از تو بهترم آرمان فکر کن یه درصد هاهاااا و همزمان نوک سینمو گاز گرفت و منم جیغ زدم در گوشم با صدای شدیدا تحریک کنندش گفت هییییش کوچولوی شیطون حجم کیر بزرگش رو احساس میکردم وزنش اصلا روم نبود ولی داغی تنش آتیشم میزد شورتم خیس خیس شده بود و داشتم عرق میکردم آرمان کنترل سیستم گرمایشی رو برداشت و حرارت دفتر رو کم کرد پایین تخت خیلی ریلکس نشست شرتش رو در آورد سرشو تکون داد و با ژست سکسی گفت میخوریششششش بعد دو ساله وحشیانه کیرش رو میخوردم اصلا کیر آرمان مال من بود دقیقه اندازه حلقه انگشتای من بود جلو پاهاش نشستم دستمو رو سینش کشیدم کیر خوشگل سفید بلندش به شکمش چسبیده بود آرمان چشماشو بسته بود و با خوردن من حال میکرد اونقدر براش خورده بودم که با دوسال نخوردن حرفه ای بودنم یادم نرفته بود یکم بعدش سرمو آورد بالا با اون نگاه مغرورش دستمو گرفت بغلم کرد شرتمو کشید پایین هلم داد رو تخت بخوابم و تنظیم کرد چجوری بخوابه که اذیت نشم کاندومش رو از رو میز برداشت به سرعت برق کشید روی کیرش چراغ اتاق رو خاموش کرد نفس های داغمون به هم میخورد اومد و آروم بعد دوسال کیر داغش رو کرد توی کسم همه وجودم آتیش گرفت کلفتیش کیف داشت نفسمو بند آورد تقریبا یادم رفته بود سکس اونم با آرمان چه کیفی داره بعد یکی دو بار در آوردن و فرو کردن کیرش کم کم عادت کردم نفسام تند تر شد ضربه های آرمان محکم تر شدن محکم توی وجود من کیرشو فشار میداد صدای آه و نفس های آرمان منو بیشتر از هرچیزی حشری میکرد جیغ میکشیدم و به پشت آرمان چنگ میزدم و اون محکم تر خودشو تو من فرو میکرد 5 دقیقه بعدش گفت بیا روم بشین با یه ژست خانمانه خیلی شیک و شق و رق نشستم رو شکمش و آروم کیرش رو کردم تو از قیافه آرمان از چشماش از لبخنداش از همه وجود این پسر دیوونه تا سرحد مرگ لذت میبردم و اونجوری که آرمان همیشه نگاهم میکرد میدونستم فقط شریک جنسیش نیستم میدونستم نگاهش به من فرق داره با یه آه بلند از رو کیرش بلند شدم و دوباره نشستم روش آرمان دستامو گرفت و به دستای خودش قفل کرد کمکم میکرد بالا پایین بشم نفس هامو با آرمان خماهنگ کرده بودم که زود ارضا نشم ولی من همیشه زودتر از آرمان ارضا میشدم هنوز آرمان حسه اومدن نداشت که من با شدت لرزیدم برای چند لحظه روی کیر آرمان لرزیدم و شکم اون خیس تر شد با نگاه لعنتیش نگاهم میکرد و منم چشمامو از لذت میبستم خیلی ادامه نداشت که صدای آرمان بالا تر رفت نفسای عمیق کشید میدونستم آخرین ضربه هاست که با یه نفس خیلی عمیق و چند تا آه پشت هم آرمان ارضا شد منو از روی شکمش بلند کرد و خوابوند روی تخت سرم گیج میرفت و آرمان رو میدیدم که در یخچال رو باز کرده چند تا تکه یخ تو یه لیوان ریخت و برام شربت درست کرد سرمو بالا آورد و سن کوئیک خنک رو به خوردم داد چند ثانیه نگذشته بود که حالم بهتر و بهتر شد آرمان نشست رو تخت پاهامو باز کرد و به سمت بالا خمشون کرد زبونش رو از بالا تا پایین کسم کشید با زبونش محکم به چوچولم ضربه زد میدونستم تو دومین ارضا شدن خیلی طول میکشه تا برسم به لحظه اوج ولی همچنان به آرمان اجازه دادم کارشو بکنه زبونش رو توی کسم میچرخوند تند تند همه جاشو میخورد به رون هام چنگ میزد منم کمرم رو بالا پایین میبردم از لذت آه میکشیدم چند دقیقه بعد با فشار زیاد اونقدری لرزیدم و لذت بردم که احساس کردم همه وجودم از کسم بیرون اومد اون لحظه تنها چیزی که میدیدم لبخند آرمان بود روی تخت کنارم خوابید دستش رو برد زیر سرم و منو تو بغلش نگه داشت نوشته وکیل

Дата: Ноябрь 10, 2019

Оставьте комментарий

Ваш электронный адрес не будет опубликован. Обязательные поля помечены * *