سست رقص اور مینا هاشاری

0 خیالات
0%

میخوام اولین لزم و انیکا چجوری با رویا آشنا شدم رو براتون تعریف کنم… اونٹ موقع ہا كه بیست سالم بج

یه دوستي داشتم بہ اسم نیلفر… ہر وقت میہ میشیم بریم بیرون یکی از دوستاش رو بہ اسم رویا ہمراه

خود میوورد كه من اونجا با رویا آشنا شم و و کمم با رویا دوست شدم… و با ہم هم کمم صمیمي شدیم و بہ

خونه ہمدیگه میرفتیم…

یه روزیہ اومدہ بودخونه ما و تو اتاقمون داشتیم حرف میزدیم كه مادرم اومد و گفت كه میخواد بره بیرون…

وقتی كه رفت رویا به من گفت كه فیلم نگاه میكني؟ منم گفتم آرہ… وقتي فیلم رو گزاشت دیدم كه یه فیلم سوپره

… من اولش خوشم نیومد و میشتم خاموش كنم ولی رویا نزاشت اور منم نشست نگا كنم و كم كم خوشم اومد

وتاش رو دیدم… وقتی كه تموم شد رویا بہ من گفت میخواي با ہم لز داشته باشیم؟ گفتم یعني چي؟

اور رویا واسم توضیح داد كه لز چی چي هستش و پرسید حال میہي؟ … گفتم نہ بیزا واسه یه روز دیگه مادرم

الان میثاد و معاہدہ شد ی روز روزه خونه ما خالی شد بہش بگم…

ہفتہ کے بعد جمعرات کو خامس ما خالی شد و من ہم رویا زنگ زدم كه رید و رویا بعد از بیست دقیقه اومد…

در رو باز کرم و و رویا اومد داخل و روی مبل نشست… با ہم یکم حرف زدیم و ازش پذیراوی کرمدم…

آدھے گھنٹہ کے بعد، اس نے کہا، "چلو اسے لے لو؟" میں نے کہا ہاں ہاں اور ہم سونے کے کمرے میں ایک ساتھ چلے گئے اور خواب دیکھ رہے تھے

لباسہات رو در بیار و خودش شرو کرد لباس خود خود رو در آوردن… من فقط شرت و سوتین داشتم

”رویا ہم ہمینطور… رویا اومد جلو و سوتین منو در آورد و منم مال اونو باز کرمدم… یکم كه سینه ہم

اس نے اپنا ہاتھ اڑایا اور اسے لے کر کہا، "یہ کیا ہے؟" (میں ایک عام بال ہے) میں نے کیا کہا؟

گفت اینجوری نمیشہ بریم حموم تمیزش كنم و شرتش رو در آورد…

وقتي كسش رو دیدم خلیلي كیف كردم… سفید و بدون حتی یدونه مو… تدیم حموم و بہ من گفت كه

اطراف كست رو خيس كن و منم با آب گرم كسم رو خيس كردم… گفتگو بشين روي زمین و منم نشستم…

رویا یھ تیغ و صابون نے منصوبہ بنایا اور کمس روفی کوفی کرڈ اور با تیغ موہاش رو زد و معلوم بجیل خیل ماہرہ…

و بعد از اون دور دور سوروراکونم رو زد و بعد از وسط بغداد ہم رو… و بہم گفت خود رو بشور و

پھر بیرون و خودش رفتہ بیرون و منم یه دوش گرفتم و حرکت بیرون… رو تخت نشست بود و منم خودم رو

میں سوکھ گیا اور سو گیا۔ خواب نے میری ٹانگیں کھولیں اور اپنے جسم کو دیکھا۔

گفتگو بہ حال حال… یه نگاہ بها كسم انداختم… خیلس خوشكل شده بود. خودم کِلی کییف کردم… دست رو

اس نے پام اور کسی کی پرواہ کی اور مجھے بستر پر بوسہ دیا اور بیڈ پر مجھے بوسہ دیا اور ایک دوسرے کو بوسہ دیا۔

… بعد میں سنی ہم رو مالید اور شرو کرد بہ خور سنا ہم… اونٹ موقع یه حالی شده بجم كه خیلي خوب بج

… سنی ہم رو میملید و میخورد… بعد کی رفتار سوراغ کمسم اور میمیلید و پریشر میداد کام داخل داخل دلم داشت

یه جوری میشد… بعد شرو کرد بہن کامس و یه کمم كسم رو خورد بہ نفس نفس افتادم و اونهم یہ

میمالید و میخورد… اور من موقع موقعہ خور خود رو نمی فهمیدم و آه و نالا میکردم… وقتی کمس رو

زبون میزد خیلی حال میداد… با یح دستش کمس رو میمالید و با یہ دست دیگش سینے ہم… سینی ہم عین

سنگ شدہ بودن… بعد از ۱۰ دقیهه كه میمالید و میخورد من یحوی بدن گرم گرم شد اور احساس كردم توي دلم

یھویی خالی شد و رویا گفت ترشیاتت دارے میاڈ… و با دست مال کمس رو پاک کرد… من ہمینجور بی حال

افتتاحی بودم و میضامم بلند شمولی ولی نونسٹم اما حس خوبی داشتم اور احساس راحتی میکردم… رویا ہم کانارم

نشست بود و سین ہام رو میمالید… بعد از قی دقیه حال اور عماد سر جاش… بد جور عرق کردہ بجم… امتحان

پرسید حالت جا اودم؟ منم گفتم آرہ… گفت حال تو ہو منو ارضا كني… گفتم بزا واسه یه روز دیگه ولی اون

قبول نکرد و گفت ہمین ہالا… منم مجبور شدم و قبول کردم… ولی قبلش رفتم دستشوی و جیش کردم و

جب میں واپس آ گیا تو میں نے دیکھا کہ میں بستر پر بیٹھ گیا، اور میں اپنے سینوں کے پاس گیا اور مسکرایا اور اپنے سینوں کے ساتھ مسکرایا.

بازی کردم… حسابی براش میمالیدم… رویا گفتک تا حالا کاسی اینجوری واسم نمالیڈہ كه حال كنم مثل اینكه

بہ كارت واردی ہاں… منم شرو كردم سینی هاش رو بہدن و نوك سینشو مك میزدم… رویا سینه هاي تپلی

دارے… بعد رفتہ سراغ كسش و كسش رو ميليڈم… اولش نميشتم كثش رو بخورم… ولي با اصرار

رویا مجبور شمدم بخورم… اصلا دوست نامداشت بخورم… اول با نوک زبونم یکم لیس زدم… دیدم بدک نیست و

حال میده… منم کمم خوشم میومد و بیشتر میخوردم و لیس میزدم و سرعت خوردن و لیسیدنم رو بیشتر

میکرمدم… رویا چشمش رو بیسٹ بود و آه و نالا میکرد و میگفت بخور… بمال… تند تر و از حرفها…

از بس مالیدہ بودم كشش سرخ شده بود… حدود قی دقیق میمیلیڈم اور میخوردم كه دیدم ترشحاتش دارے میاد منم

ہمینطور مالیدم… حسابی خالی شادا بود… منم با دست ترشحاتش رو بہ لاشش میمالیدم… یه ۵ دقیقه

ہمینطور روی تخت دراز كشیده بود…

بعد میں بلند شد و منو بوسید و گفت تا حال اینجوری اردا نشدہ بجم… بعد از بہ من من گفت کامه روی شکم دراز بکم

… گفتم چیکار میخواہی بكني؟ گفت كاري نمیخوام بكنم… منم رو شكمم خوابید… از كیفش یه قوطي

آ ژ آ و آ آ و آ آ…………………………………………………………………………………………………………………………………… ولي ولي ولي ولي ...

میں نے اپنا چہرہ اٹھایا اور سوراخ میں تھوڑا سا خواب دیکھا. میں نے اسے گلا دیا اور اسے میری سوراخ میں پھینک دیا، پھر اسے انگلی دے دی.

تو… اولش یکدم درد داشت ولی زود خوب شاد اور ہال میداد… انگشتش رو تو كونم عقب جولو میكرد…

خیل ہال میداد بعد یہو با دو تا انگشت کورد تو کونم… منم جیق كشیدم… رویا گفت الان عادت میكني…

کونم باز شدا بود اور خیل ہم لیز شدا بود و درد نام… وقتی عقب جلو میکرد من ہلال میکرردم… بعد از

دو سہ دقیقه گفتک میخوام سہ تا انگشتم رو بکنم تو… من ترسیدم و گفتم نہیں… گفتگو درد نداره اور بہ سہ تا

از انگشتاش لل مالید و کرد تو کونم… اولش خیل سوزش داشت… ولی بعدش خیلہ ہل میداد…

حس میکرمدم کونم حسابی باز شدہ… بعد از 5 دقیہ این کار رو ہم تموم کرد و حرکت انگشتاش رو شست و برگشت

… گفت امروز خیل روز خوبی بود… و ہمدیگه رو بوسیدیم اور لباسامون رو پوشیدیم۔

تاریخ: دسمبر 17، 2017

جواب دیجئے

آپ کا ای میل ایڈریس شائع نہیں کیا جائے گا. درکار فیلڈز پر نشان موجود ہے *