ڈاؤن لوڈ کریں

خاتون کے منہ اور منہ کی تسکین

0 خیالات
0%

ہم سیکسی فلمیں بناتے تھے لیکن کسی کو ان کی بو نہیں آتی تھی۔

چھٹیاں ہونے میں دو تین دن ہونے کو تھے۔ماجد اور نازی ہمارے گھر تھے۔سیکسی اور میری چھوٹی لڑکی بھی خوبصورت تھی۔

ہم شاہ کس میں اکیلے تھے، نگین نے دیکھا تو چوم رہے تھے۔

میں نے کہا، "میرے لیے کپڑا لے جانے کا شکریہ۔"

میں نے الماری سے کپڑے کا ایک ٹکڑا نکالا اور نہ دکھایا

میں نے نگین کو دیا اور طنزیہ انداز میں اسے کہا کہ اپنے نپلز کو تکلیف نہ دیں، مجید صاحب، یہ بہت کچھ کرتے ہیں، مجید اور میں سمجھ گئے۔

ہم نے ایک نقشہ کھینچا جو ایسا لگتا تھا۔

چلو کیس کی مالی امداد کرتے ہیں ماجد نے کہا، "نگین، ہم نازی ہیں، ہم باہر جائیں گے، اگر آپ آئے تو ہم جائیں گے۔"

باہر 10 منٹ بعد میں نے ماجد ایران سیکس موبائل پر کال کی اور کہا ہاں

نقشه دارم گفت بفرما البته پیش اونا این طور حرف می زد گفتم دوست داری نگین رو بکنی ؟گفت اره گفتم تو عمل انجام شده قرارش بدیم مجید گفت بله درسته باشه اومدم باهم صحبت می کنیم یعنی باشه بعدا.بعد دو سه دقیقه ای مجید خودش زنگ زد گوشی رو برداشتم گفت جیگر نقشت چیه ؟گفتم تو یه فرصت مناسب نگین رو می فرستم حموم خونه رو خلوت می کنم تو بیا برو پیشش اگه راه اومد چه بهتر سه تایی می ریزیم رو هم و چی از این بهتر اگه راه نیومد تو بزور بکن من می ام راضیش می کنم واونم تو عمل انجام شده می مونه و حرفی نمی زنه مجید قبول کرد بعد دو سه روز تعطیلات اونا رفتن و من و مجید هم جلو نگین تابلو بازی در نمی اوردیم و سر سنگین شده بودیم.تا اینکه بعد یه مدتی بین نگین شوهرش شکر اب شد اون یه هفته ای اومد خونمون از طرفی هم شوهرم برا دو سه روز رفت شهرستان بهترین فرصت بود به نگین گفتم پاشو برو حموم به خودت برس بعد ظهر یه سر بریم خونه خالت من برم یه کم وسایل بخرم نگین رفت حموم گفتم در حموم روقفل نکن از بیرون قفلش خرابه می افته (اخه در حموم مون المینیومی بود واز بیرون دستگیره داشت )می مونی تو حموم گفت باشه زنگ زدم مجید بعد 10دقیقه ای اومد اول یه بوس اب دار ازم کرد گفت کون خودتم اماده کن.گفتم چشم ارباب.مجید لخت شد و یواش به در حموم زد و گفت مامان جون مامان جون نگین اومد پشت در گفت بله مجید گفت منم مجید نگین گفت اقا مجید مامان مگه خونه نیست ؟مجید گفت مثل اینکه نیست منتظر می مونم تا بیاد نگین رفت زیر دوش مجید در رو باز کرد و لخت رفت و در حموم بست منم دستگیره در رو انداختم یعنی اینکه در از بیرون قفل شده منم از ترک گوشه شیشه تو حموم رو نگاه میکردم هر دو شون لخت بودن نگین یه دستش به سینش بود یکی به جلو کوسش جیغ زد گفت کجا گم شو بیرون و منو صدا کرد مجید گفت کاریت ندارم منم می خوام یه دوش بگیرم نگین دوباره تکرار کرد عوضی برو بیرون من این کاره نیستم مجید گفت کی می گه تو این کاره ای فقط یه بوس کوچولو مجید گرفت از بازوای نگین واو نو کشید طرف خودش و دستشو انداخت دور کمرش سینه نگین رو انداخت دهنش نگین زورش نمی رسید صدای التماس نگین در اومد ول کن مجید ترو خدا الان مامان می اد زشته از لحن صداش و التماسش معلوم بود که زیاد هم ناراضی نیست مجید یه دستشو انداخت لای لمبرای نگین اونو کله پا کرد کوس نگین اومد جلو دهنش شروع کرد به کوس لیسی نگین می گفت نه مجید بسه مجید ول کن نبود نگین دیگه تقلا نمی کرد فقط گفت مجید بزار زمین سرم گیج رفت مجید گذاشتش زمین کمر نگین رو گرفت لب تو هم شدند داشت سینه بزرگ و سترک مجید رو چنگ می زد دستشو انداخت گرد ن مجید و کشید بالا و پاها شو حلقه کرد دور مجید اونم کیر شو از زیر نگین رد کرد تو کوسش نگین اوییییییی گفت که من دستمو بردم تو شورتم مجید اون رو بالا پایین می کرد اون جیغ شهوت می زد گفت کوفتت بشه نازی عجب کیری می کشی و خودشو بالا پایین می کرد گفت مجید فشار بده دارم می ام واییییی اخخخخخخ مجید می دونست دارم نگاه می کنم اشاره ای کرد رفتم تو نگین حال خودش نبود یه سیلی زدم مجید و گرفتم از موهای نگین گفتم جنده شوهرت حق داره دخلتو بیاره حواسم به کیر مجید بود به خاطر اسپری و قرص همون طور سیخ بود مجید از پشت من فرار کرد بیرون من موندم و نگین الکی به گریه افتادم گفتم ذلیل شده این چه کاری می کنی مگه تو چی کمبود داری نگین به التماس گفت مامان به خدا بزور اومد تو گفتم اره ارواح دلت بعدم تو پریدی بغلش مجید پشت در التماس می کرد مامان جون غلط کردیم همین یه بار بود ابرو ریزی نکن ترو خدا به خاطر نازی من یه اه بلند کشیدم گفتم حیف که پای زندگی اون طفلک وسطه و گرنه می دونستم چی کار کنم نگین یه کم صورتش وا شد و گفتم مجید خوار شده بیا تو ببینم مجید اومد تو افتاد به پام گفتم بلند شو مرضت چیه نازی بیچاره که واست کم نمی ذاره مجید گفت مامان جون غلط کردم شهوت ادمو بد بخت می کنه اخه اومدم نگین رو دیدم دیگه نتونستم طاقت بیارم خود شما بودین چی می کردین اگه شوهر نگین تو حموم بود شما می امدین تو و خونه خلوت بود چی می کردین لبخندی زدم و گفتم کفت می کردم وسط کوس نگین و کله کیر تو .گرفتم از کیر مجید و گفتم یه بار عیبی نداره جونین جوونی کردین دیگه تنهایی نکنین نگین گفت ها مامان باهم بکنیم گفتم اره دخترم لا اقل یه بزرگتر پیشتون باشه گفتم بچه های گلم بریم بیرون اینجا تنگه سه نفری رفتیم تو اتاق نگین لخت بود و منم لباسامو در اوردم نگین تشکی اورد انداخت زیرمان مجید خوابید منو نگین افتادیم به جون کیرش نگین گفت مامانی من کیر می خوام گرسنمه یه بوس از لبش کردم گفتم برو عزیزم کارت نصفه مونده کیر مجید راست راست بود بدون اب دهن وکرم نگین نشست رو کیرش تا اون تهش کشید توشروع کرد بالا پایین کرد خوابیدم وسط پای مجید با زبونم خایه هاشو لیس می زدم هوار مجید در اومده بود مجید گرفت از موهام و بلندم کرد نگین رو به حا لت سگی خوابوند بدون اینکه کیر شو در بیاره. اس نے پھر سے طوبہ کی تہہ تک کھینچا، ولوا کی آواز اور ہوا کم تھی، میں مطمئن ہو گیا، میں بھی ایک کتے کے ساتھ سو گیا اور اپنی زبان باہر رکھ دی، وہ اٹھ کر مجھے چومنے آیا، میں نے بس محسوس کیا۔ کرشو کی گرمی، نیگن نے اسے چوس لیا، نیگین نے اپنی ٹانگوں کے بیچ میں گدے پر چھلانگ لگائی اور دوبارہ نیچے گر گئی، میں نے کہا، نہیں، پیاری، ماں، یہاں، ڈرو مت، جورٹو تمہیں مارتا ہے، نیگن مطمئن تھی، اور وہ ڈھیلے پڑ گئے، میں نے ان میں سے ایک کو چھوڑ دیا تو میں رو پڑا، ماجد بھی مجھ سے پیار کر گیا۔ میں نے ماجد اور نگین کو بات کرتے ہوئے دیکھا تو نیگین نے کہا، "بری سیکس، تم سب اپنے لیے ایک ساتھی تلاش کرنا چاہتے تھے، ورنہ مجھے اس رات سے معلوم تھا کہ تم میں کوئی حرج نہیں، میری ماں نے آج تمہیں بلایا تھا، میں نے نہیں دیا تھا۔ ایک ماہ.

تاریخ: ستمبر 8 ، 2019۔

جواب دیجئے

آپ کا ای میل ایڈریس شائع نہیں کیا جائے گا.