ہیناس کے لیے میٹھا خربوزہ

0 خیالات
0%

احمدرضا نسرین اه اون احمق داشت اسم ما رو با هم صدا میزد بیاید غذا حاضره اوه داره میاد تو باغ حالا من از این ور در میرم تو هم برو کنار باغ بدو طرفش نیاد اینجا کل راهو تا باغ کناری جوری دویدم که گلوم کاملا خشک شده بود فقط لبامو تونستیم پاک کنم تفاش هم خوشمزه بود این سیزده بدر امسال هم جالبه فقط نمیدونم چطوری پسر دایی ام تونسته هوس باغ کنه آخه یادم عمه مامانم همیشه میگفت اخر باغ گرگ داره اونم خب بزرگتر شده دیگه مدرسه میره حتما این کسشرا رو باور نمیکنه خب به هر حال زیاد بد نبود نمیدونم دقیقا باید چه حسی داشته باشم باید خوشحال باشیم از اینکه دختر دایی ام یه جنده کار بلده یا ناراحت حسی دوگانه بین بی غیرتی و بی لیاقتی داشتم فقط تنها چیزی که مهم بود این بود که کنار اون دیده نشم چون حال و روزش معلوم بود و حال و روز کسی هم که زیاد باهاش باشه رو معلوم میکرد من واقعا قصد نصیحت کردنشو داشتم که گفت بی خیال بیا اروپایی فکر کنیم گفتم تو اروپا کازین محرم حساب میشه و این جوری اوضاع بدتره میگفت تو از دنیا خیلی عقبی تابوی سکس با محارم مال زمان توتم هست نمیدونم چی شد که آخرش با هم لب گرفتیم که اون احمق اومد ما رو برای ناهار صدا کنه بالاخره عرض باغو طی کردم و رفتم سر سفره کنار عموم نشستم طبق معمول دوچشمش بسته هندزفری تو گوشاش و با یه حالت رویایی مشغول گوش کردن آهنگ و احتمالا رپ بود چیزی نگذشته بود که غذا ها رو کشیدن و یه کم بعدش نسرین هم اومد با سر اون سفره ی مستطیلی دقیقا جایی نشست که گوشه اون سمتش من نشسته بودم ینی اگه خطی از من به اون میکشیدن میشد قطر مستطیل در حین غذا بعضی وقتا نگاش میکردم با اینکه چادر داش روناش دیده میشد و بهتر از اون چیزی بود که فکر میکردم غذا که تموم شد پسر عمه هام و پسر خاله هام کارتا رو درآوردن که حکم بازی کنیم منم که نه زیاد ضایع مشغول پاییدن نسرین بودم گفتم حال ندارم پسر عمم تشر زد که تو غلط میکنی باید حاکم شی گفتم حالا حاکم که با قرعه تعیین میشه ولی بازی میکنم از شانس نسبتا خوبم پسر خاله ام حاکم شد منو پسر عمه بزرگم هم با هم بودیم پسر عمم سخت ادامه میداد که یهو دیدم نسرین و نسیم کار آّب کشیدن ظرفا رو تموم کردن و با هم مشغول حرف زدن شدن پسر عمم داشت سر یه جوکر باهاشون چونه میزد ترکی بهش گفتم بباز که این پسر خالههای کسخل من خوشحال شن اونم که زیاد حوصله نداشت و تور والیبال داشت دلشو میبرد زود کارتا رو به باد دادیم و کارو تموم کردیم بی سر و صدا حرکت کردم جای باغ دیدم اونم نگام میکنه انگار میخاد بعدا بیاد داشتم عرض باغو اینبار آروم آروم میرفتم و درست به همین موقع پارسال فکر میکردم که چطور بعد دو هفته پاکی با یه جق ناقابل همه رو بگا دادم و اینکه امروز هم باید دقیقا همون کارو بکنم تو افکار خودم غرق بودم که یهو صدای پای نسرین رو شنیدم آروم ولی ضایع میومد پیشم که غافلگیرم کنه منم کاملا خودمو زدم به اون در و یه عالمهغافلگیر شدم دستشو گردنم انداخت و گفت خب عزیزم داشتی منو نصیحت میکردی و که گفتم اینجا نه بیا بریم یه کم دور تر هنوز صدای شمردن گلای والیبال میاد اونم ازم خواست که براش یه شعر بخونم منم شروع کردم به آواز اونم بلافاصله با من همصدا شد حالا دیگه بلند و بی پروا تا به آخرش رسیدیم دوباره شروع کردیم اون داشت لبامو می مکید و منم با ممه هاش بازی میکردم خلی نرمتر از اونی بود که فکر میکردم اون یجوری لباشو تو دهنم میکرد انگار میخاست حلقمو در بیاره یه لحظه لبامو ول کرد دستشو به دهنش کشید و با یه نفس بلند گفت من فقط گفتم یواش یواش شق کردم و در حالیکه ممه هاشو فشار میدادم فکر میکردم که چجوری میشه لباسامونو در بیاریم که اون شروع کرد کامل به جون کمربندم افتاده بود منم سریع شلوارمو تا زیر زانو هام پایین کشیدم اونم از یه جایی یه جوری لباساشو درآورد که بعد این مدت هنوز برام سواله از اون بگذزیم از کیفش یه کاپوت درآورد و بهم داد گفتم خودم یکی دارم گفت اون فعلا باشه اینو بگیر یه چیزی هم داشت به کسش میمالید که براق ترش میکرد شروع کردیم به تف مالی و دست مالی اون رو تخته چوب دراز کشید و من کنارش نشستم و پای چپشو بالا بردم با اینکه بعضی وقتا فکر میکردم بدن ایرانا اصولا دست چندمه با نرمی و لطافت بدن نسرین نظرم کاملا عوض شد از همه جالب تر اینکه کسش مثل برف سفید و بی مو بود یهو آبم در اومد و کم کم واستادم اون گفت زود باش دیگه من ارضا نشدم هنوز تو اینجایی که آب منو در بیاری منم کاندوم خودمو پوشیدم و سناریوی جدید رو شروع کردم ارضای دوم من دیرتر بود و کمرم رو تقریبا شکوند اگه آی آی قشنگش نبود واقعا نمیشد ادامه داد صدای نفساش که از اونم سکسی تر بود بعد که کیر مو درآوردم یه کم به کسش دست کشید و ابش اومد حجم ابش باور نکردنی بود از شدت خوشحالی منو بغل کرده بود و هی سر و صورت و لب و لوچه مو بوس میکرد دستاشو اول رو شونه هام گذاشت و بعد دور گردنم حلقه کرد مرسی احمدرضا مرسی دو هفته تمام بود که ارضا نشده بودم روز اول با حسام لاس زدم ولی اصلا حشر نداشت من بی اونکه چیزی بگم پیشونیشو بوس کردمو شلوارمو کشیدم بالا اونم داشت نفس نفس میزد و لباساشو تنش میکرد تعجب کردم چرا دیگه انگلیسی حرف نمی زد شاید بیشتر بلد نبود آره احتمالا بیشتر نه زیر دست استادا بلکه زیر کیر همکلاسیاش بود با هم از عرض باغ میرفتیم که خیلی زود به آخراش رسیدیم گفتم تو زود تر برو که شک نکنن اون رفت و من نیم ساعت تو باغ خودمو الاف کردم به دست و پا و لباسام خاک مالیدم و دستمو با یه سنگ تیز زخم کردم وقتی رفتم عمه هامم از پیاده روی میومدن همه متوجه شدن که من کوه بودم اونم با لباس پلوخوری داشتن دور هم خربزه میخوردن به نظر چیزی نبود ولی خواهرام سهم منو نگه داشته بودن رفتم کنار پسر عمه هام که داشن ته خربزه رو میتراشیدن وقتی بشقاب منو دیدن خندیدن و گفتن آره دیگه خربزه شیرین نصیب کفتار میشه خلاصه دور هم خندیدیم و خیلی زود روز سیزده تموم شد هر چند تا یه مدت از ایدز و هپاتیت و هرپس و سوزاک میترسیدم و کابوسشونو میدیدم ولی از این کارم هیچ وقت هیچ وقت پشیمون نشدم نوشته

تاریخ: جولائی 9، 2019

جواب دیجئے

آپ کا ای میل ایڈریس شائع نہیں کیا جائے گا. درکار فیلڈز پر نشان موجود ہے *