میرے دوست کی شادی شدہ بہن

0 خیالات
0%

عرض سلام خدمت همه دوستان کار من یه کار خدماتیه که با خیلی ها سروکار داره و همکاران زیادی هم دارم چند وقتی بود که دنبال یه نیروی خانم زبر و زرنگ بودم که یکی از همکاران خواهرش رو معرفی کرد بیاد پیشم سر کار قبلا تو دفتر خودش خواهرش رو دیده بودم البته اون موقع متاهل نبود نسبتا خوش اندام و با نمک بود اما موقعی که به من معرفیش کرد برای کار ازدواج کرده بود اونم با یه پسر یک لا قبای واقعا خیلی خیلی پائینتر از خودش که بعدا دلیل این کارش رو که پرسیدم گفت به اجبار پدرش و همین برادرش که همکار منه بوده الان دیگه خیلی جا افتاده تر و جذاب تر هم شده بود 22سالش بود و قدش حدود 168و زنش هم حدود 60میشد سفید و بانمک روز اول اومدن با شوهرش نشستن و از شرایط کار گفتیم و تقریبا این نشست ما فقط برای معارفه بود و از همون روز هم مشغول به کار شد من اصلا تو باغ این کارها که با زن نامحرم باشم و نظر به کسی داشته باشم نبودم الانم اینکاره نیستم کلا تو خونم نیست و جربزه و جرات اینکارها رو ندارم ولی رویا به واسطه اینکه آشنا بودیم در محیط کار جوری رفتار کرد که کم کم برام رابطه داشتن با یه زن نامحرم عادی شد و البته جذاب به شدت از شوهرش بیزار بود و به زور محیط خونه و شوهرش رو تحمل میکرد ودر مقابل شوهرش اونو می پرستید ولی بدبختانه عشق بدیش به اینه که یکطرفه نمیشه رویا سعی میکرد در محیط کار تمام کمبودهای عاطفی زندگیش رو با منی که به دلیل رفاقت با برادرش اونو پذیرفته بودم و باهاش راحت بودم رو پر کنه و منم ابتدا از سر ترحم و بعد با وابستگی های عاطفی که بوجود اومده بود این خلا رو براش پر میکردم ولی فکر سکس یا معاشقه رو هرگز تو ذهنم راه نمی دادم و فقط سعی میکردم رفتار محبت آمیزی باهاش داشته باشم و همین رفتار باعث شد که رویا روز به روز وابسته تر بشه تا یه روز که موقع نهار دوتایی تو دفتر بودیم ودر دفتر هم بسته بود رویا بیش از حد معمول بهم نزدیک شد و لبش رو روی لبهام گذاشت و برای چند ثانیه لبمو خورد و این آغاز یک رابطه عاشقانه تر از قبل شد اون روز هیچ حرفی بین ما رد وبدل نشد و فردا مجددا همین شرایط تکرار شد و رویا سعی کرد با جسارت بیشتری از من کامجویی کنه که بعد از حدود چهار پنج دقیقه من از دفتر خارج شدم و باز هم حرفی رد وبدل نشد خود درگیری شدیدی بین وجدان و هوس در من بوجود اومده بود و هوس سعی میکرد پیروز این میدان باشه طی دوهفته این شرایط بارها تکرار شد و کار ما به معاشقه ای هوسناک رسیده بود به شدت لب وزبان همدیگه رو می خوردیم وسرپا واز روی لباس بدن همدیگه رو لمس میکردیم و می مالیدیم گاهی پشتش رو به من میکرد و از روی شلوار نخی مشکی رنگ چسبانش باسنش رو به آلت من می مالید و گاهی هم از جلو سعی میکرد کسش رو به آلت من بچسبونه و من تو همون چند دقیقه سرازیر شدن آبش رو متوجه میشدم و لرزشهای خفیف و پشت سرهم رویا رو چندین بار حس کردم و دیدم که به شدت ارضا میشد ولی هربار من پشیمان تر از قبل از دفتر بیرون میرفتم عشق و هوس تمام وجود رویا رو گرفته بود ومن که زندگیم و زنم رو دوست داشتم حاضر به خراب کردن زندگیم نبودم رویا تا اونجا که بخواد از شوهرش طلاق بگیره و صیغه من بشه پیش رفت اما من هربار با این نظرش مخالفت میکردم ودست آخر گفت حالا که نمیخوای شرعی کارمون انجام بشه باید همینجوری باهم باشیم و باهام کامل نزدیکی کنی من میخوام که تو پدر بچه من باشی و از تو حامله بشم با تو ارضا بشم وزیر تو باشم تصمیم سخت و مشکلی بود بدجور گرفتار شده بودم از طرفی کار دفتر تحویل رویا بود و پیدا کردن نیروی ماهری که بتونه به سرعت کار رویا رو انجام بده کار سختی بود واز طرفی موندن و تنها شدن با یک زن حشری که رومون به هم باز شده بود بهرحال تصمیم قطعی رو گرفتم از همکار دیگری خواهش کردم بصورت سوری وموقت یکی از نیروهاش رو برام بفرسته سریعا آگهی استخدام برای جذب نیروی جدیدی رو هم زدم و فردای اون روز علاوه بر لیلا نیروی همکارم چند نفری هم برای استخدام اومدن که یکی رو بخاطر شرایط خوبش و پارتی که داشت جذب کردم طی بیست وچهار ساعت شرایط متفاوت شد و رویا سردرگم از این شرایط مونده بود که چه اتفاقی داره می افته لیلا کار رو به نیروی جدید میترا آموزش میداد و رویا هم سرگرم کار روزانه خودش بود و همینطور کاملا با حسادت و کینه سعی در بازگرداندن شرایط به حالت قبل بود از دوسه روز بعد بهانه گیری من از رویا شدت گرفت و کار به جایی رسید که در حضور لیلا و میترا دعوامون شد و جرو بحث و سرو صدامون تو دفتر آخر وقت بالا رفت که با تشدید بهانه گیری من رویا درخواست تسویه داد و با چشمان اشکبار بعد از تسویه حساب دفتر رو برای همیشه ترک کرد بعد از چند روز برادر رویا بامن تماس گرفت و دلیل اخراجش رو پرسید والبته کدورتی هم برای چند سال بین ما بوجود آمد ولی در حال حاضر مثل قبل باهم رفیقیم و بعد از گذشت چندسال رویا رو با بچه دیدم و ناچارا باهم سلام علیک کردیم و موقع خداحافظی گفت از محبتی و لطفی که در حقم کردی ممنونم اگر اون روز اخراجم نکرده بودی الان معلوم نبود چه سرنوشتی داشتیم شاید اون موقع ازت ناراحت شدم و کلی فحشت دادم ولی الان میفهمم کاردرست رو تو کردی دوستان عزیز من نه بخاطر دین و عواقب بعد اون از هوس ولذت اون کار پشیمون شدم ونه بخاطر نداشتن شرایط بلکه وقتی زنم و بچه خودم رو می دیدم و وقتی رفیقم رو می دیدم ویا شوهر رویا رو می دیدم احساس بدهکاری بیش از اندازه ای بهم دست میداد الان خوشحالم که با ناموس رفیقم نزدیکی نکردم و زود جلو ادامه کار رو گرفتم رفیق حرمت داره زن حرمت داره و نون ونمک حرمت داره خواهش میکنم حرمت اینها رو حفظ کنید قبل از اینکه پشیمون بشید این ماجرا کاملا واقعی است وفقط اسامی عوض شدن لطفا فحاشی نکنید ممنونم نوشته

تاریخ: اگست 23، 2018

جواب دیجئے

آپ کا ای میل ایڈریس شائع نہیں کیا جائے گا. درکار فیلڈز پر نشان موجود ہے *