یوکرائن جنسی

0 خیالات
0%

با سلام من تاحالا داستانی در مورد سکس ننوشتم ولی خواستم اون چیزی که برام اتفاق افتاده رو برای شما هم تعریف کنم من و خانواده ام دو سه ساله که به خاطردرس همسرم به اکراین اومیدیم و من در شرکت یکی از دوستانم مشغول به کار شدم راستش من از نظر سکس هیچ مشکلی با همسرم ندارم و همیشه از این بابت خوشحال بوده و هستم نه اینکه بخوام بگم فردمذهبی هستم نه ولی اخلاقا خوشم نمیاد کسی که همسر داشته باشه سراغ کسی دیگه بره اینجا هم اصلا به مغزم خطور نمیکرد که با کس دیگری سکس داشته باشم ولی این مورد برام پیش اومد و با دیدن این سایت گفتم این موضوع رو بنویسم شرکتی که من کار میکنم شرکت یکی از دوستانم به نام فرشید هست و ما خیلی به هم نزدیکیم اون خیلی فرد متعصبیه و از سکس و اینجور چیزها هم خوشش نمیاد یه دختر به نام رونا به عنوان منشی دفتر توی شرکت کار میکنه رونا سالشه و مثل بقیه دخترهای اکراینی خیلی خوشکله و اندام خیلی زیبایی داره موهای بلند و چشمهای آبی ازهمون اول رابطه دوستانه ای بین ما برقرار شد و من هم بخاطر اینکه زبونم خوب بشه سعی میکردم بیشتر باهاش رابطه داشته باشم البته اینو هم بگم که خیلی وقتها شیطون گولم میزد که یه کمی پا رو از رابطمون فرا تر بذارم ولی همش به خودم نهیب میزدم خجالت بکش تو زن داری اینو هم بگم که من سالمه و اگه تعریف نباشه خوش تیپ و خوش اندامم و زیاد هم ورزش میکنم اینو هم بگم که اصولا برای اروپایی ها سکس چیز مهمی نیست و براشون این مسأله حل شده است و شاید بتونم بگم تا قبل از ازدواجشون با هرکی بخوان سکس میکنن ولی اینجوری هم نیست که بری و دست یه دختر رو بگیری و بگی من میخوام بکنمت ماجرا از اونجا شروع شد که یه روز من توی فرهنگ لغات دنبال یه کلمه میگشتم یهو چشمم افتاد به کلمه сосок سوسوک به معنی نوک پستان یه دفعه پیش خودم گفتم بذار یه شوخی با رونا بکنم ولی اون روز فرصت نشد و منهم یادم رفت یکی دو هفته بعد توی شرکت بودم و کارمون هم خیلی زیاد بود فرشید اومد و به من گفت که کاری پیش اومده و باید به شهر خارکف بره و چند روزی نیست عصر همون روز فرشید رفت راه آهن و من و رونا تا ساعت شب مشغول کارها بودیم دیگه خسته بودم و به رونا گفتم До дома دو دوما یعنی بریم خانه و او هم گفت Так Я дуже втомлений تاک یا دوژه وتوملنی یعنی آره من حسابی خسته ام تا او در شرکت رو قفل میکرد من رفتم و ماشین رو روشن کردم رونا رو رسوندم خانه و میخواستم برم که رونا یادآوری کرد که یه فرم رو که توی خانه جا گذاشته بود رو باید پر میکردم تا از طریق فکس بدست فرشید برسونم با هم به داخل خانه رفتیم و من فرم رو پر کردم و فرستادم تا حالا به این فکر کردید بعضی چیزها بی اختیار رخ میده من اولش اصلا تو فکر کلمه сосок نبودم ولی یهو به ذهنم اومد و یه برق شیطنت آمیزی تومغزم زد بدون اینکه اراده داشته باشم زبونم شروع به صحبت کرد گفتم رونا Що це сосок اشچو ثه سوسوک یعنی این کلمه یعنی چی رونا یه نگاهی بهم کرد و گفت Ти хочеш знати تی خوچش ازناته یعنی میخوای بدونی منم گفتم Так تاک یعنی آره یه حالت عجیب بهم دست داده بود مثل یه سنگینی یا یه خستگی مفرط رونا گفت Подивись پ د و س یعنی ببین یهو دیدم دست برد زیر پیراهنش و با یه حرکت پیراهن و سوتینش رو زد بالا تو اون لحظه میخواستم بگم دست نگهدار غلط کردم ولی یه نیروی عجیبی جلوم رو گرفت و بهم گفت بذار هرکاری می خواد بکنه چشمتون روز بد نبینه یهو چشمم افتاد به سینه هاش سینه های سفید و سفت با دوتا نوک ریزه میزه خوشکل از دیدن سینه هاش به هیجان اومده بودم وکیرم بی اختیار راست شد دیگه نمیفهمیدم دارم چیکا ر میکنم بهش گفتم НУ яке це сосок نو یاک ثه سوسوک یعنی خوب سوسوک کد ومه رونا اومد جلو ودرست جلوی من قرار گرفت ودست انداخت زیر سینه هاش و یه کمی آورد بالا و به نوک پستــــونـاش اشاره کــــــــرد و گفت це ثه یعنـــی اینهــــا هستنــــــــد بی اختیــــــــــار گفتم Можна Попробовати موژنا پوپروبواته یعنی میتونم امتحان کنم رونا بدون فکر گفت Прошо پروشو یعنی بفرما وای تو اون لحظه نفهمیدم چکار کردم بدون اینکه فرصت بدم دهنمو بردم سمت پستوناش و آروم آروم زبون زدم وبعد یه کمی خشن تر شدم و شروع کردم به مکیدن ولی شدید سر پستوناش تودهنم بود و داشتم هی عوض میکردم وبا دستام اون سینه های سفیدشو میمالیدم نمیدوستم کدومشون رو بخورم اصلا حواسم به رونا نبود یه لحضه نگاش کردم دیدم چشماشو بسته و داره از حال میره آهسته بردمش سمت اتاق خواب و او هم بدون اینکه کاری بکنه با من او مد روی تخت خوابوندمش و باز شروع کردم به خوردن سینه او هم یواش یواش دستش رو برد به سمت کیرم که داشت میترکید و شروع کرد به نوازش کردن آروم آروم لباسهاشو در آوردم و همینطور بدنش رو میبوسیدم و رفتم پایین شکمش رو بوسیدم واطراف نافش دست کشیدم دوباره شروع کردم به بوسیدن و برگشتم به سمت زیر گلو بدنش از سفیدی برق میزد یواش یواش رفتم سمت صورتش و لبش او هم بی اختیار لبش رو باز کرد و گذاشت رو لبم وبا دستش داشت کیرم رو مالش میداد همینطور که داشتم لبش رو میمکیدم دستم رو آروم آروم بردم سمت شکمش و یه کمی دور نافش رو نوازش کردم و بعد دستم رو بردم پایین و زیپ شلوارش رو باز کردم و دستم روآروم بردم سمت کسش قلبم داشت تند تند میزد وفکر میکردم داره از سینه ام میزنه بیرون دستم رو از برآمدگی بالای کسش رد کردم
اور میں نے آہستہ آہستہ چلتے ہوئے ایک گیلا اور پتلا کھاتہ دیکھا۔ میں واقعی میں اس کے پاس جانا چاہتا تھا لیکن ایک احساس نے مجھے انتظار کرنے کو کہا۔ میں نے اس کی چوت کو مارنا شروع کر دیا اور آہستہ آہستہ اس کے ساتھ کھیلنا شروع کیا۔ دیکھو میں نے اس کی پتلون اور شارٹس اتار دیئے۔ میں مکمل طور پر برہنہ ہو گیا اور میں نے اسے بھی اپنی بانہوں میں برہنہ کر لیا لیکن میں ایک لمحے کے لیے ہچکچایا۔ Yak Se Naz Vayot CIA کا مطلب کیا ہے اور میں نے اسے اپنے ہاتھ سے دکھایا کہ میں کیا چاہتا ہوں۔ کہا، "رکو، میں نے کیا، شاید یہ صاف نہیں ہے، تو جیسے ہی رونا نے اپنا کنڈوم میرے سامنے رکھا، میں نے اس کا ہاتھ پکڑا اور اسے باتھ روم میں گھسیٹ کر لے گیا جیسے رونا سب کچھ جانتا ہو اور کسی بھی چیز کے لیے تیار ہو۔ میں نے اس کی طرف نہیں دیکھا تھا۔ اور اُس وقت مَیں اُسے نہلانا چاہتا تھا، جب مَیں نے اُسے دیکھا تو مَیں اُلجھا گیا۔ خوبصورت، مجھے چاٹنے کے لیے دو ہونٹ کھولنے پڑے۔رونا کی چیخ باتھ روم میں پوری طرح لپٹی ہوئی تھی۔باتھ ٹب میں تھوڑی سی جگہ تھی، کیڑا بھی بہت درد میں تھا اور وہ چوسنے لگا، میں بے حس ہو گیا اور میں دیکھا کہ یہ اس طرح بیکار ہے، میں نے کریم اتار کر کنڈوم لگایا، میں نے کیڑا اس کے پاس بھیجا، کیڑا بغیر درد کے سر میں چلا گیا، یہ تھوڑا تنگ تھا لیکن پریشان نہیں ہوا اور آسانی سے اندر داخل ہو گیا۔ وہ خود کو ہلا رہا تھا اور میں خود کو اور اپنے ہاتھ کو تیزی سے ہلا رہا تھا، میں نے رونا کو موڑ کر اس کی دونوں ٹانگیں اٹھائیں اور کرمواز c میں اس کی چوت میں ٹیک لگا کر رونا کو ہلانے لگا، وہ بھی میرے ساتھ ہلا رہی تھی، میں تھک گیا تھا، میں پھر سے بیٹھ گیا اور اپنے ہاتھ سے رونا کی کلیٹوریس کو رگڑا، یاہو رونا زور سے چیخا اور بے ہوش ہو گیا، میں نے اسے کھینچ کر اندر لے لیا اور باہر لے گیا۔ کچھ اور حرکتوں کے ساتھ مجھ سے۔ ہم دونوں ایک دوسرے کے اوپر بے ہوش ہو گئے۔ جب ہم نے نہا دھو کر کپڑے پہن لیے تو رونا نے مجھے دوبارہ گلے لگایا اور سب نے کہا، "Diakuyo، میرا مطلب ہے، شکریہ۔" جب میں باہر آیا۔ وہاں میرے اندر خوشی اور نفرت کی کیفیت دونوں تھی کہ شاید میرے اس حال میں ہر کوئی اپنے آپ کو روک نہ سکے، مجھے امید ہے کہ میری بیوی مجھے معاف کر دے گی۔

تاریخ: جولائی 15، 2018

جواب دیجئے

آپ کا ای میل ایڈریس شائع نہیں کیا جائے گا. درکار فیلڈز پر نشان موجود ہے *