ہاؤسنگ کا گھر

0 خیالات
0%

بعد از اینکه تو رشته مهندسی توی تهران قبول شدم مجبور شدم شهر و دیار رو رها کنم بیام توی تهران یکی از اشنا هام که نوکر یه ادم ثروتمند بود بهم پیشنهاد داد که بیام و به عنوان پادو توی خونه اون مرد کار کنم تا هم هزینه خونه ندم و هم یه مقرری ناچیز گیرم بیاد راستش من که تازه دانشگاه قبول شده بودم و مثلا خودم رو مهندس میدونستم زورم میومد که پادو باشم ولی به قول معروف انچه شیران را کند روبه مزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج اوایل کاراهایی که به من میدادند خرید و تمیز کردن و باقچه رو بیل زدن بود اقای سرمدی تمام اسامی مستعارند صاحب اون خونه و کلی مال و اموال ریز و درشت بود و کمکم دید که من از حساب و کتاب سر در میارم حساباش رو به من محول میکرد البته اصل کاری و فوت کوزه گریش با خودش بود و من فقط جمع و تفریقها رو انجام میدادم اگه نگید چاپلوسی خوب خودم رو شیرین کردم جوری که دیگه هیچ کس به چشم یه پادو به من نگاه نمیکرد به غیر از اقای سرمدی و خانومش که یه زن تقریبا پنجاه ساله سختگیربود دوتا مستخدمه جوون و همین اشنای ما به عنوان نوکر کار میکردند نگم از روز اول بلکه از لحظه اول توی کف یکی از مستخدمه ها به اسم نرگس بودم خوب برای یه جوون نوزده ساله شهرستانی حتی حرف زدن با دختر ها هم سخته چه برسه به روزها میگذشت و من تو کف نرگس بودم نرگس هم هیچ رقمه پا بده نبود ادم وقتی با مشکلی رو به رو میشه دنبال راه حل هست و معمولا هم پیدا میشه راه حل اون یکی مستخدمه بود به اسم مینا مینا از نظر هیکل و قیافه بد نبود ولی به گرد پای نرگس هم نمیرسید مینا شل بود و بگی نگی خیلی سخت نبود اولش شروع کردم از بد گویی نرگس و خوشکلی مینا گفتن جوری حرف میزدم که مینا خیال میکرد من اون رو میپرستم رابطه ام با مینا اخراش خوب بود ولی اولاش حتی ماچش هم نکردم یه روز بهش گفتم که از نرگس خیلی بدم میاد و میخام حالش رو بگیرم خاک بر سر مینا بکنم که چه زود رفیقش رو فروخت نمیدونم ولی فکر کنم همه دخترا همین باشن گفت یه سوتی از نرگس داره که اگه پای اون وسط نباشه لو میده خوب چه سوتی گفت که نرگس همیشه مقدار کمی از پولهای خانوم سرمدی رو کش میره چون مقدارش کمه معلوم نمیشه ولی بعد از مدتی نرگس با اون پول برای خودش یه لباس گرون خریده گرون مثلا چقدر سیصد هزار تومن نرگس تو یکی از اتاقا مشغول تمیز کردن بودکه رفتم توی اتاق و در رو بستم با صدای بلند گفتم نرگسسسس چیه شده اقای امیری گفتم میدونی که من حساب های اقای سرمدی رو انجام میدم بله گفتم اگه خانوم بفهمه یه نفر یه ریال ازش دزدی کرده چیکارش میکنه گفت خوب یا بیرونش میکنه و یا اونقدر کتک میزنه که تا یه هفته نتونه راه بره ازش پرسیدم اگه تو رو بیرون کنند جایی رو داری بری گفت نه اقای امیری ولی این حرفها رو چرا میزنی گفتم یعنی تو نمیدونی نه خوب شاید لازم باشه اون لباست رو به خانووم سرمدی نشون بدم طفلکی دیگه نه پرسید که از کجا میدونی و نه تونست که کتمان بکنه دیدم که رنگش عوض شد اومد جلوم و با بغض معصومانه دخترونش گفت اقای امیری تو رو خدا به خانوم نگید من جایی رو ندارم برم تو رو خدا من تحمل کتک خانوم رو ندارم تو رو به جون بابات تو رو جون مادرت اخرین دفعه که کتک خوردن هنوز میسوزم خانوم سرمدی خیلی سختگیر بود و معمولا دخترا رو اگر لازم بود حالت خم میکرد و با ترکه ای که مخصوص همین کار بود میزد پشت پاهاشون خوب یادم میاد که وقتی میخاست مینا رو تنبیه کنه همین که گفت برو ترکه رو بیار اشک توی چشمای مینا حلقه زد بگذریم که صدای ضجه هاش دل من رو هم کباب میکرد چه برسه به اون بدبختی که از روی نداری مجبور بود اون درد وحشتناک رو تحمل کنه من شوخی نداشتم و خانوم سرمدی هم البته به هیچ وجه با کسی شوخی نداشت ولی نرگس همون دختری لاغر اندام زیبا که شش ماه تموم چشمم دنبالش بود حالا دمش گیر من بود التماس میکرد و گوله گوله اشک میریخت دستش رو گرفتم و گفتم هوووی من که هنوز به کسی چیزی نگفتم یه کم تو چشماش امید واری دیدم گفت راست میگی تو رو به خدا راست میگی اره ولی یه شرط داره چی هرچی باشه قبوله گفتم وقتی که شب قرص خواب خانوم رو دادی بیا تو اتاقی که من میخابم قیافش عوض شد از طرفی جایی رو نداشت بره و از طرف دیگه حتی فکر ترکه هم درد اور بود دخترا معمولا بعد از شام ظرفها رو میشستند و توی اتاق کوچیکی که بهشون داده شده بود میخابیدند بعضی شبها هم مینا اجازه میگرفت و میرفت خونه خواهرش ولی نرگس هیچ جایی نداشت نزدیک ساعت یازده شب بود نرگس اومد توی اتاق من اقا و خانوم بعد از خوردن قرص بیدار بشو نبودند نوکر مام که سنی ازش گذشته بود زود میخابید گفتم مینا پایینه گفت نه رفت اگه دختر با هوشی باشی میدونی که اگه میخاستم بگم تا الان کتکت رو خورده بودی داشت به من نگاه میکرد و اگه دختر با هوشی باشی میدونی که ازت چی میخام دیدم اشک توی چشماش حلقه زد اومد جلوی پای من زانو زد و شروع کرد به التماس اقای امیری تو رو خدا نه من دخترم دارم پولام رو جمع میکنم میخام عروس بشم میخام مادر بشم بد جوری داشت التماس میکرد جوری که داشت دلم میسوخت که بگذرم ازش ولی من شش ماه تمام منتظر این لحظه بودم لعنت بر شیطان و لعنت به من که نتونستم جلوی خودم رو بگیرم یقش رو گرفتم توی دستم و صورتش رو نزدیک صورتم کردم و گفتم دختره ی دزد مگه میخام
تمہیں مار ڈالو یا تمہیں بھیڑ کا بچہ چرانے کی وجہ سے تمہاری بھنویں اچھی لگتی ہیں، چور کو پکڑنے والی کیا بات ہے؟اور میں نے جانے دیا، پہلے میں اس کے ہونٹ چوسنے لگا، میں نے جاگنے کے ڈر سے اسے بستر پر پھینک دیا، خاتون اور شریف آدمی، اس نے اس کی آواز نہ سننے کی کوشش کی، میں بھوک سے فارغ ہو چکا تھا، میں نے اس کے ہونٹ کھا لیے، وہ ہر وقت آنسو بہاتی رہی، میں اس کی قمیض کے بٹن کھولنے لگی، اس نے مزاحمت کرنے کی کوشش کی لیکن میں خود ہی شیطان بن گیا تھا۔ میں اس کی نرم چھاتیوں تک پہنچا، دنیا آنسوؤں سے بھری ہوئی تھی، میں نے چوسنا شروع کر دیا، میں نے اپنی کریم اس کے چپٹے پیٹ پر رکھ دی اور اس کی چھاتیوں پر لیموں کی طرح آگے پیچھے کرنے لگا، میں کیوں جھوٹ بولوں، اس کی پتلون چیخ نہیں رہی تھی، لیکن وہ اپنی آنکھوں سے کہہ سکتا تھا کہ نہیں، لیکن مجھے اس کے لیے ترس نہیں آیا۔ میں گھومنے لگا، میں مسلسل اپنا ہاتھ اپنے ڈش سے رگڑ رہا تھا، میں اس کے کان میں رسیلی کھول کر سو گیا، میں نے اسے بوسہ دیا اور میں گھومنے لگا، حالانکہ میں فطری تھا، مجھے معلوم تھا کہ مجھے کیا کرنا ہے، میں یہ کرنا چاہتا تھا۔ لیکن وہ مزاحمت کر رہا تھا لیکن میں نے اس کا ہاتھ اس کے نیچے سے کھینچ لیا اور اپنا سارا وزن پھینک دیا میں نرگس کو اپنی چست گانڈ میں آگے پیچھے دھکیل رہا تھا لیکن میں پھر آیا لیکن میں پچھلی بار کے مقابلے میں بہت کم خالی تھا۔میں سمجھ گیا کہ اس نے میری طرف دیکھا تک نہیں، میں نے کہا، میری پیاری سہیلی مینا، مینا جو ناراضگی سے بھری ہوئی تھی، کہتی تھی کہ اس کی غلاظت چوری کا ہار ہے، وہ میری بجائے مجھے بیس بار سزا دینے کو ترجیح دیتے اور میری بیویمیں نے وہاں سیکس کیا، لیکن پہلا تجربہ کچھ اور تھا۔

تاریخ: جولائی 18، 2018

جواب دیجئے

آپ کا ای میل ایڈریس شائع نہیں کیا جائے گا.