کسی ایسے شخص پر دستک نہ دیں جو آپ کو مکے مارتا ہے۔

0 خیالات
0%

تو دوره راهنمایی بودم که به تمام هستی و نیستی من تجاوز شد و یکی از همکلاسی ها که پنج سال ازم بزرگتر بود بخاطر درجا زدن انگشتم کرد و رفته رفته علیرغم تمام دعواها و کتک خوردنها بخاطر کم بودن زورم و تنها بودن آخرش تو دستشویی مدرسه خفتم کرد و کونم کرد حقیقتش خیلی بهم برخورده بود و نزدیک بود خودکشی کنم برای خودم یه بی آبرویی میدونستم و حقارتش برام غیر قابل هضم بود اون یه بچه پولدار بود و پدرش تو شهر کوچیک ما گردن کلفت بود و پدر من هم ضعیف بود و هم فقیر ولی خود من از خوشگلی هیچی کم نداشتم شدم تک پر این بچه مایه دار زورگو راهنمایی تموم شد و رفتیم دبیرستان اونجا دیگه اون نبود و منم کسی نمی شناخت چون تقریبا غریب بودیم و همکلاسی ها اونجا نبودن بخاطر ورزش مداوم هیکلم بزرگ شده بود و خیلی شدم حالا هم خوشگل بودم هم خوش تیپ درسمم خوب بود کم کم بخاطر اون حقارتها و عقده ها تو دبیرستان لاتی شدم واسه خودم و به مرور نوچه جمع کردم دیگه کون کردن ودختر بازی جای دادن رو گرفته بود تا رفتم دانشگاه و بعدشم خدمت و رفتم سرکار یه کمی ارث از پدر بزرگ مادری و یه عمه از پدرم که اولاد نداشت به پدر و مادر رسید وضعمون بهتر شده بود و تونستم به جایی که میخواستم برسم بیست و چندسال از اون حقارتها و بدبختیها راهنمایی گذشت تا یه روز تو محل کارم یه خانم ارباب رجوع من شد بزارید دردسرتان ندم یه وکیل شدم واسه خودم و یه خانم اومد که برای طلاق پرونده رو بسپره به من منم که تخصص کاریم در املاک هستش قبول نکردم ولی خانمه خیلی اصرار کرد و همینطوری دلیل اصرار بیش از اندازه اونو پرسیدم گفت شوهرش آدم کثافتیه یه معتاد الدنگ هرزه که پدر پولداری داره وقتی ازش اسم شوهرش رو پرسیدم متوجه شدم همون دشمن قدیمی فراموش شده شوهر این حوری بهشتیه و دیگه لنگش نکردم بلافاصله فرم وکالت رو دادم پر کنه و بهش فهماندم که این پرونده برای منم یه جورایی متفاوت از سایرین هست و وقتی علت تجدید نظرم رو پرسید بهش گفتم که شوهرش در گذشته چه خیانتی به من کرده و الان این دست تقدیره که من تقاص بگیرم حرفم تموم نشده بود که گفت آقای بهادری اتفاقا منم به خاطر همین خیانتهای اون تصمیم داشتم بهش خیانت کنم ولی تا الان نتونستم چه موقعیت خوبی پیش اومده که باهم تیر خلاص رو بهش بزنیم یادم رفت براتون بگم من بخاطر حرفه و همینطور بالابردن پرستیژ کاری و تا حدودی هم فرار از گذشته نام خانوادگی خودمو عوض کرده بودم و از قاسمعلی به بهادری فر تغییر فامیل دادم البته این اسامی مستعارند خلاصه دادخواست طلاق رو همراه با برخی مستندات رد کردم و کارهای طلاق رو به جریان انداختم ابتدا مهریه رو گذاشتم برای اجرا و حدود بیست مورد اسنادی که برخی را خانم بشیر موکلم داده بود و برخی رو هم از اینطرف واونطرف جمع کرده بودم پیوست پرونده کردم و علاوه بر دادخواستهای مربوطه چند شکایت دیگه هم با عناوین مختلف از طرف موکلم انجام دادم که بعد از رسیدن احضاریه ها مطمئنم فشار خون خوانده افت شدیدی داشته چون یکی از اون شکایتها مربوط میشد به حمل و نگهداری سلاح گرم که بلافاصله از خونه ایشون درآوردن همراهش مقدار زیادی مواد مخدر هم بود تا بخواد خودش رو پیدا کنه تو بد چاله ای افتاده بود و نفوذ پدر و خانواده اش هم نمی تونست کاری براش بکنه چون همه مستندات پرونده بود برای کار نهایی چند روزی گذشت کمی اوضاع آرام شده بود که منشی گفت یه آقایی خواستند وقت بگیرن برای مشاوره فکر میکنم طرف خانم بشیر باشه گفتم باهاشون تماس بگیر و وقت رو اعلام کن بعد از بیست و اندی سال چهره تفاوت کرده ریش سیبیل هیکلی که صد و هشتاد درجه با اون بچه نحیف کلاس دوم و راهنمایی داره صددرصد مطمئن بودم که نخواهد شناخت سر وقت تو دفتر حاظر شد یه مرد لاغر بلند قد و سیاه که وسط سر کاملا بدونه مو و موهای دور سر هم تماما سفید بود مواد کاملا دگرگونش کرده بود ولی علیرغم همه موضوعات لباسهای مرتب و شیکی پوشیده بود و کیف چرمی گران قیمتی هم در دست داشت کاملا خودش بود بی هیچ شک و شبه ای بعد از تعارفات معمول صریح واضح گفت چقدر بنویسم آقای وکیل تا دست از سر من بر دارید خنده ای تمسخر آمیز کردم و گفتم عجب پس اهل معامله هستید در مقابل چه چیزی به من پیشنهاد رشوه میکنید در مقابل ظلم به اون ضعیفه یا در مقابل شرافت من گفت من زنم رو میخوام و طلاق نمیدم حتی اگر مهریه رو ده بار بدم طلاق بی طلاق به نفع شماست که با من راه بیائید گفتم این حرفت رو هرگز فراموش نکن و کاری میکنم که بخاطر همین حرفت وادار به کاری بشی که هرگز نکردی و به طرف درب خروجی راهنماییش کردم با عصبانیت درب رو بهم زد و رفت راهها و آیتم های جدیدی رو به پرونده اضافه کردم و در نهایت مغلوب شد ناگزیر بود تا رضایت همسرش رو و دوسه نفر دیگه که در پرونده های دیگه ای ازش شاکی بودن رو بگیره ابتدا اومد سراغ همسرش و در مقابل طلاق رضایت اونو گرفت بابت مهریه هم رقم سختی پرداخت کرد اون رقم تمام چیزی بود که داشت خونه ها ماشین ها و همه رو سند زد و قرار براین شد که بعد از تحمل شش ماه حبس تعزیری بیاد و رضایت بگیره جلسه رو داخل ویلای من قرار گذاشتیم و خانم بشیر انصافا آرایش خوبی کرده بود لباسهای باز و زیبایی هم پوشیده بود سر ساعت مقرر اومد و وقتی همسر سابقش رو با اون وضعیت دید رنگ از رخسارش پرید من با یک شلوارک و یه تی شرت نشسته بودم و اون هم در مقابل من نشسته بود رخساره خانم بشیر بعد از پذیرایی اومد و روی پای من نشست و لبش رو روی لب من گذاشت و شروع به مالش کیرم کرد بلافاصله از جاش بلند شد و با چهره ای برافروخته خواست که به طرف ما حمله ور بشه که با واکنش تند و تیز من روبرو شد ونقش برزمین شد بعد از کتک خوردن مفصل لختش کردیم ودست و پاهایش رو بستیم و همونجا روی مبل نشوندیمش مشغول معاشقه با رخساره شدیم فهمید که کاری ازش بر نمیاد نشست و فقط خیره شد عرق زیادی از پیشونیش سرازیر بود و دائم همانند سگی پارس میکرد بعد از ساک زدن دوطرفه من و رخساره حسابی از خجالت کسش در اومدم و نوبت به کونش رسید طبق نقشه در این قسمت رخساره باید مقاومت میکرد و من با خشونت و زور این کار رو میکردم بعد از تلاشهای مکرر رخساره برای فرار و تلاش من برای کردن کون اون تماشای دست وپا زدنهای سعید برای کمک به رخساره دیدنی بود ولی کاری ازش ساخته نبود در آخر رخساره تسلیم خواسته من شد و روبروی سعید به حالت سجده کونش توسط من فتح شد اولش زیاد ناله میزد ولی کم کم تبدیل به ناله های لذت بخش شد و کم کم تبدیل به التماس سعید که لباسی هم به تن نداشت خودش رو خیس کرده بود شاید دوبار ولی غضب از سر وروش می بارید آبم که داشت میومد به درخواست رخساره داخل کونش ریختم و نگاهی هم به چهره سعید کردم با چشماش داشت به طرف رگباری نفرت شلیک میکرد رخساره ته مونده منیم رو میک زد و رفت در دهن سعید رو باز کرد در حین باز کردن دهن سعید گفت میبینم که خودت رو خوب خیسوندی سعید به محض باز شدن در دهنش اب دهنش رو به طرف رخساره انداخت که با جاخالی به موقع بهش برخورد نکرد ولی چک آبداری بابتش سعید از رخساره خورد اشک سعید دراومده بود کلافه عصبی شده بود بغض عجیبی تو صداش بود روبه رخساره گفت چرا با من اینکار رو کردی رخساره گفت میخوای بدونی سعید گفت آره بگو رخساره از کیفش دفترچه ای رو آورد و از صفحه اول شروع به خوندن کرد امروز دوشنبه هشتم مهر سعید بعد از رفتن من به خونه پدرم زهرا خانم زن اکبراقا نانوائی محل رو آورده بود خونه منکه به خاطر نبودن مادرم زود برگشتم قسمت زیادی از سکس اونها رو دیدم امروز یکشنبه دوازده بهمن سعید بخاطر کم محلی خواهرم کتک زیادی به من زد رویا دوبار بهم غیر مستقیم گفته سعید بهش نظر داره امروز تو صورت سعید تف انداخته بوده وتهدیدش کرده که همه چیز رو به من و شوهرش میگه امروز چهارم اسفند مادرم با ما قطع ارتباط کرد رویا به مادرم گفته داستان سعید رو مادرم خواست منم درباره طلاق تصمیم خودمو بگیرم امروز آنقدر جرائم زیادی داشت که فکر کنم سعید تا شبم گوش میکرد ته حرفه ای رخساره در نمی اومد بلافاصله بعد از قطع صدای رخساره سعید رو به من کرد و گفت تو چرا آقای وکیل تو چه دشمنی با من داشتی منکه بازم کیرم شق شده بود و لخت مادرزاد بودم گفتم میخوای بدونی سعید با قیافه ای همانند کیر بعد از جق با تکون دادن سرش گفت آره به طرفش رفتم و همون جور که دست وپا بسته و لخت بود روی کاناپه خمش کردم و سر کیرم رو در سوراخ کونش گذاشتم و با زدن یه تف سرش رو به زور جا کردم تو کون پر پشم سعید که عربده اش به آسمون رفت در همین حین گفتم چهارده سالم بود که بخاطر خوشگل بودنم تو کثافت تو مدرسه تحقیرم کردی و تو دستشویی مدرسه کونم گذاشتی تا این جمله حرفم کامل بشه گفت من اصلا همکلاسی به اسم تو نداشتم گفتم کیوان قاسم علی یادت هست و کیرم رو که تا خایه تو کونش کرده بودم درآوردم و روبروی سعید نشستم گفتم میبینی چرخ و فلک رو چجوری روزگار انتقام میگیره من کجا باشم زن تو بیاد و این ماجراها اتفاق بیفته قطرات اشک از چشمان سعید جاری شد و مثل ابر بهاری می بارید ساعت ده ونیم صبح برنامه ما شروع شده بود و ساعت چهار بعد از ظهر رضایتنامه رو به سعید دادیم و انداختیمش بیرون رخساره زن عقدی منه خیلی باهم مچیم سعید بعد یکسال ونیم زندان دیگه که داشت بعد از بیرون اومدن دوباره رفت سمت مواد و بخاطر مصرف زیادی اوردوز کرد ومرد باور ویا عدم باور به عهده خواننده و نسبت به فحاش به قول بچه های قدیم آئینه خخخخخ نوشته کیوان

تاریخ: مارچ 13، 2019

جواب دیجئے

آپ کا ای میل ایڈریس شائع نہیں کیا جائے گا. درکار فیلڈز پر نشان موجود ہے *