ڈاؤن لوڈ کریں

بادام کی آنکھیں اور گندی چھاتیاں جلدی پانی لاتی ہیں۔

0 خیالات
0%

کہ ایک بھی سیکسی فلم نے میری یادداشت کا مذاق نہیں اڑایا

میری محبت کا احترام کریں۔ میں نے محسوس کیا کہ میری کچھ یادیں پڑھنے کے قابل ہیں۔ پیارے دوستو، یہ سیکسی ہے، یہ میری یادوں میں سے ایک ہے۔

میں بریٹن شاہ کاس کو لکھ رہا ہوں۔

میں اپنی گرل فرینڈ سے ناراض تھا اور میری کسی لڑکی سے دوستی نہیں تھی۔

میری ایک نوجوان لڑکی سے دوستی ہوگی، وہ ہر طرح سے ٹھیک رہے گی۔

وہ مجھے گلے لگانا نہیں چاہتا۔

اسے چومنا مت

مجھے پیشکش کی گئی لیکن یا تو میں نے اسے پسند نہیں کیا یا انہوں نے مجھے بالکل بھی نہیں لیا تاکہ مزید جاننا چاہیں۔ ایک رات تک بچوں کے ساتھ سیکس کہانی

ہم رات کے کھانے کے لیے ایک ریسٹورنٹ میں گئے۔ان میں سے ایک کی قمیض گم ہو گئی تھی۔ایران سیکس چاہتا تھا۔

بده.همينجورى كه در حال گپ زدن بوديم يه خانواده 4 نفرى وارد شدن و رفتن طرف طبقه بالا.يه اقايه ميانسال با يه خانوم ميانسال و دو تا دختر.يكيشون 15يا 16 ساله يكيشونم به 21 تا 22 ميزد و چهرش خيلى برام اشنا بود.محو تماشاش بودم يه جورى هم ديد ميزدم كه تابلو نباشه.رد شدن و رفتن بالا.نميدونستم كجا ديدمش.شام رو اوردن و مسغول شديم و من همينجورى درگير بودم با خودم.شام تقريبا تموم شدكه ديدم دختره داره از پله ها مياد پايين.حدس زدم ميره سمت دستشويى.فكر كردم شايد اين تنها فرصتى هست كه بتونم باهاش حرف بزنم و فقط بفهمم كجا ديدمش.يه خورده يواش رفتم تا بهم برسه.يه كم كه ازم رفت جلو تر خواستم باهاش صحبت كنم كه يه نگاه به دور و ورم انداختم ديدم مامانش يا همون خانم ميانسالى كه با هم بودن داره مياد پايين.شانسم واسه حرف زدن رو از دست داده بودم.تنها چيزى كه ازش يادم موند عطر فوق العاده خوش بويى بود كه زده بود و بوش يه جورايى برام اشنا بود.دستم رو شستم و از رستوران خارج شديم.اون شب تموم شد و من تاچندين روز بعد ذهنم درگير اين خانوم بود كه يادم بياد كجا و كى ديدمش.كم كم داشتم بى خيال ميشدم كه يه روز صبح كه رفتم شركت تو اسانسور كه رفتم يه بويه معطر فضاى اسانسور رو پر كرده بود.بو همون عطر دخترى بود كه ديده بودم.دوباره رفتم تو فكر كه ولى زياد جدى نگرفتم.دو هفته از اون ماجرا ميگذشت و من هنوز دوست دختر نداشتم.نياز داشتنش كم كم داشت بهم فشار مياورد.يه روز صبح كه اومدم تو پاركينگ و داشتم پارك ميكردم كه يه سيلو سفيد اومد پا يين.جاى ماشين من جورى بود كه بايد با سه فرمون ميرفتم داخل.واسه همين ماشينى كه اومده بود پايين بايد صبر ميكرد تا من برم تو پارك.سرم رو بر گردوندم تا بهش اشاره كنم كه همون دختر خانوم رو تو ماشين ديدم.تو دلم يهو خالى شد و ماشين زير پام خاموش شد.سريع روشن كردم و رفتم تو پارك.اونم رفت تو جاى خودش.خودم ررو رسوندم به اسانسور و منتظز شدم بياد.قبل از سوار شدن سلام كردم و تشكر به خاطر راه دادن به من.اونم جواب سلام من رو داد وگفت اختيار داريد.خيلى ناز بود.سوار شديم اون طبقه 4 رو زد.ميخواستم خيالم راحت بشه كه حتما همينجا كار ميكنه.پرسيدم مثل اين كه همسايه هستيم.جواب داد شركت پدرم اينجاست و من تو روابط عمومى هستم.خيالم راحت شد.گفتم ما هم طبقه هفتم هستيم و از اشنايى با شما خوشبخت شدم.تشكر كرد و رفت.حالا يادم اومدچرا فكر ميكردم يه جايى ديده بودمش.من خودشو نديده بودم.باباشو ديده بودم و به خاطر حس خوبى كه نسبت به دختره داشتم و به باباش زياد دقت نكرده بودم فكر ميكردم ميشناسمش.شايد اين حس واسه شما هم پيش اومده كه از يكى كه خوشتون مياد فكر كنيد قبلا يه جايى ديدينش.خلاسه از اون روز به بعد صبح ها كارم اين بود كه زود بيام بشينم تو ماشين تا خانوم بياد و تو اسانسوربا هاش حرف بزنم.بدبختيس اينجا بود كه سر ساعت نميومد و اصلا بعضى روزا نميومد.تو يه هفته يى كه منتظرش ميموندم فقط دو بار ديدمش .پنج شنبه شد و يه جورايى اطمينان داشتم كه نمياد.ولى منتظرش نشستم.10 دقيقه نشد كه اومد.سريع رفتم جلو اسانسور.اومد و سلام كردم و با هم سوار شديم.اون روز همون عطر محشرش رو زده بود.ديدم بهترين موقع واسه لونديه.پرسيدم عطرتون اسمش چيه؟گفت خانوما معمولا اسم و مارك لوازم ارايشيشون رو نميگن.گفتم اخه تولد خواهرمه ديدم بهترين هديه يى كه ميتونم بهش بدم .گفت اسمشck oneگفتم از كجا بايد بخرم.جواب داد اصلش رو همه جا ندارن.هنوز حرفش تموم نشده بود كه با يه كم عشوه گفتم ميشه ازتون خواهش كنم امروز كه پنجشنبس يه لطفى كنيد و منو همراهى كنيد.يه نگاه همراه با لبخند بهم كرد و گفت شمارتو بده باهات تماس ميگيرم.شمارمو زود بهش دادم زد تو موبايلش ولى تك زنگ نزد كه شمارش بيفته.اسانسور يك دقيقهيى ميشد كه طبقه 4 معطل ما بود.اسمم رو از قبل ميدونست.يعنى خودم بهش گفته بودم.در رو بست و ما رفتيم بالا منتظر تلفن شديم.نميدونستم كى ميخواهد تل بزنه.ساعت 11 بود كه تلفنم زنگ خورد.جواب دادم.سلام من مارال هستم.نيم ساعت ديگه كارم تمومه اگه ميخواى خريد كنى پايين باش.خداحافظى كرد.سريع شمارشو سيو كردم.شركت ما هم تقريبا نيمه تعطيل بود.خودم رو رسوندم به ماشين.يه خورده استرس داشتم.اومد پايين و دوباره سلام و احوال پرسى كرديم.سوار ماشينش شد و منم ماشينمو روشن كردم.رفتم دنبالش طرف ولى عصر.ماشينامونو پارك كرديم و رفتيم واسه خريد.دو سه جا واساد واسه خودش خريد كرد.تو همين هين هم با هم حرف ميزديم.رفت تو يه مغازه روسرى فروشى و يه روسرى انتخاب كرد.روسرى خودش رو در اورد تا اونو بپوشه.واى خداى من.قبلش ديده بودم موهاش مش داره ولى حالت زيرش رو نديده بودم.اسم حالتس رو نميدونم ولى منحصر به فرد بود.با اين كه زير روسرى بود ولى حالتش زياد عوض نشده بود.روسرى رو سرش كرد و گفت بهم مياد.جواب دادم شما زيبايى زاتى داريد واسه همين هرچيزى بپوشيد بهتون مياد.اجازه بديد من حساب كنم.خنديد و به فروشنده گفت همينو ميبرم.اولين انتخابش رو خريد و رفتيم سمت مغازه عطر فروشى.عطر رو اورد كه بهم گفت اجازه بديد اينو هم من حساب كنم.معامله خوبى بود.قبول كردم و اومديم بيرون.ساعت حدود 2:30 بود.گفتم يه چيزي ميگم نه نگو.جواب داد حسابش اينبار با تو.خوشحال شدم وگفتم قبول كردى ناهار رو با هم بخوريم؟اين دفعه بلند خنديد و از لبخند خبرى نبود.تلفنش رو در اورد و به خونشون تل زد.مامان ناهار رو با دوستم ميخورم عصر ميام خونه.واسه اين كه بيشتر باهاش حرف بزنم گفتم عيبى نداره با ماشين تو بريم؟نه بريم.سوار شدم و رفتيم سمت رستوران.ناهار سفارش داد منم مثل اون سفارش دادم.با هم حرف ميزديم از همه جا كه گفت ناقلا حالا اين عطر رو راستى راستى واسه خواهرت ميخواى كلك يا واسه دوست دخترت؟ گفتم من فعلا دوست دختر ندارم. سچ کہوں تو یہ ایک بہانہ تھا۔ میں آپ سے بہتر طور پر جاننا چاہتا تھا۔ وہ ہنسا، وہ مجھ سے پیار کرتا تھا۔ میں نے اس سے کہا کہ مجھے ایک اچھا دوست چاہیے جو میرا دوست ہو۔ میں شمیم ​​کو بھی بہتر جانتا ہوں۔ مختصر یہ کہ اس دن سے، گیم کا آغاز فون کالز اور ایس ایم ایس سے ہوا، اس کی اچھی فیملی تھی اور کسی نے اسے پکڑا نہیں تھا۔ ہم شاپنگ کرنے نکلے اور ایک کافی شاپ اور ایک ریستوراں۔ ساڑھے 10 بجے تھے، میں اس کے پیچھے گیا، وہ اپنے دوست کے ساتھ آیا تھا۔ ہم اپنی گاڑی لے کر اندر گئے، منتوشو اندر آیا، اس نے اچھی میکسی پہن رکھی تھی، چلو آرام کریں، جوتا باہر نکل گیا، میں نے اپنے اور مرل کے لیے دو ہلکی چوٹییں ڈالیں، اور باقی کالا انگور شیمپین ڈالا۔ آپ بھی آزما لیں۔اور اب کرتے ہیں۔روشنی کا رقص ہوا اور قوم کی چیخیں بلند ہوئیں۔بس روشنی تھی دھواں اور باس کی آواز۔ہم نے ناچنا شروع کر دیا۔لادن کو بھی ایک لڑکی سے پریشانی ہو رہی تھی۔ ہم نے اتنا رقص کیا کہ سب کو پسینہ آ گیا۔ پشت لباس مارال لختى بود و از اونجايى كه من باهاش ميرقصيدم فقط وقتى ميچرخيد ميتونستم زاغ بزنم.تو همون استيج رقص خودشو ازبشت بهم چسبوند.منم خودم رو چسبوندم بهش.دستشو از پشت رو پاهام گذاشت و خودشو به عقب متمايل كرد.منم با يه دستم زير سينه هاشو گرفتم با اون دستم هم اروم زير چونشو گرفتم و گردنشو اروم به طرف خودم چرخوندم.بدون اين كه اجازه بگيرم لبم رو رو لباش گذاشتم و اروم بوسيدمش.رر لب غليظى زده بود طورى كه لبم ماتيكى شد.كسى زياد حواسش به ما نبود و همه تو حال خودشون بودن.دوباره روبروم قرار گرفت و خنديد ورقصيد.ديگه اون حالت تكرار نشد.هرچى دستشو ميبردم بالا ميچرخوندم كامل ميچرخيد ميومد رو به روم.نتونستيم تا اخر مهمونى بمونيم.ساعت حدود 2 بود.رفتيم رسوندمشون.لادن رو رسونديم و من و مارال تنها شديم.تا قبل از اون شب يك كلمه هم راجع به سكس حرفى بينمون رد و بدل نشده بود.بهش گفتم ببخشيد منو كه لبت رو بوسيدم.جواب داد اگه خودم نميخواستم نميتونستى.پر رو شدم گفتم ولى طعمش رو نچشيدم.وقت زياده.واسه امشبت كافيه.رسوندمش و رفتم خونه.فردا صبحش دير از خواب بيدار شدم تا رفتم سر كار خيلى دير شده بود.چون موبايلم رو سايلنت ميكنم شبا و عجله داشتم برم سر كار تا 12 سايلنت بود.تو دفترم كه نشستم ديدم 17 تا ميس دارم با اس ام اس.بجز دو تاش كه از شركت بود بقيش مارال بود.زود بهش زنگ زدم.خيلى عصبانى بود.معلوم هست كجايى؟دلم هزار راه رفت فكر كردم به خاطر مشروب ديشب بلايى سرت اومده.عذر خواهى كردم و با دو تا جوك از دلش در اوردم.ولى هنوز ناراحت بود.به خاطر كارهايى كه پيش ميومد بعد از اون شب يك هفته فقط تلفنى با هم حرف ميزديم و تو پاركينگ همو ميديديم.بعد يه هفته تو پاركينگهم نديدمش.موبايلش رو هم جواب نميداد.دلم شور ميزد.تا عصر مثل مرغ سركنده بودم.عصر بهش زنگ زدم كه جواب داد.اين بار نوبت من بود دعواش كنم.با جوك موك هم اروم نميشدم.ديدم حال نداره.چيزيت شده؟اره..خب!خب نداره كه…نميفهمم!بابا وقت عادت ماهيانمه…اهاااا خوب بگو پريودى.خوب حالا نميخواد تو تكرار كنى.الاهى بميرم برات.خيلى حالت بده؟اره.كارم به بيمارستان و سرم كشيد…الاهى من بميرم تو رو اينجورى نبينم.خدا نكنه…خلاصه اينا حرفايى بو د كه بينمون رد و بدل شد كه نهايتش منجر شد به حرفاى سكسى.اين اول كار بود حالش خوب نبود ولى براى بار اول بد نبود.تو دوران پريوديش با اين كه نميديدمش ولى روزى 3تا4ساعت با هم حرف ميزديم و بيشتر هم راجع به سكس.تا جايى جلو رفتيم كه برام يه اعترافى كرد.دو سال قبل با پسر عمش عقد ميكنه و از اونجايى كه عاشقش بوده باهاش سكس ميكنه و اپن ميشه.بعدش هم تو يه تصادف ميميره.يه تراژدى تلخ واسه مارال اما خوشايند واسه من.من تو عمرم فقط 2 بار كس كرده بودم اونم خانوم بوده كه دوستام رديف كرده بودن.من خودم اهلش نبودم.اصلا هم بهم حال نداد.نقشه ميريختم بعد از مدتها نداشتن شريك جنسى يه سكس خوب داشته باشم.دلداريش دادم.ولى نميشد همينجورى يهو بريم سكس كنيم.بعد از تموم شدن قاعدگى شهوت دخترا بيشتر ميشه.منم از همون فرصت استفاده كردم و همون روز اولى كه اومد سر كار تو پار كينگ ازش يه لب جانانه گرفتم.بعد از ساعت كارى دوباره باهم بيرون رفتنامون شروع شد.ديگه به جاى كافى شاپ ميرفتيم با ماشين جاهاى خلوت و لب .دو سه بار ميخواستم سينه هاشو فشار بدم مانع ميشد.بجز يك بار.يه بار داشتيم لب ميداديم كيرم رو گرفت.هنوز كامل شق نشده بود.گفتم اينجا جاش نيست اگه موافق باشى يه روز بيا خونمون.قبول ميكنم ولى الان بزار ببينمش.گفتم نه بيا براى اون روز هيجانشو حفظ كنيم.دستش رو برداشت و اوكى داد.راستش من سينه هاش رو يه بار ماليده بودم 75 و سفت.واسه همينن ميخواست به مال من دست بزنه.خلاصه همه شهوتمون رو واسه بعد جمع كرديم كه نثار هم كنيم.خونه ما هم كه خالى نميشد منم داشتم كف ميكردم.مارال گفت بابام اينا اخر هفته ميرن باغ يكى از دوستامون تا جمعه عصر هم نميان.منم خوش حال و سر خوش نميدونستم از خوشحالى چيكار كنم.تصميم گرفتم بهترين سكس عمرم رو تجربه كنم.واسه پنج شنبه برنامه ريزى ميكرديم.اون ميگفت من دوست دارم شورت قرمز بپوشى سكسى تره.منم كه اصلا شرت قرمز نداشتم.من دوست دارم دخترى كه باهاش سكس ميكنم يه نخ مو تو تنش نباشه.اونم رفت بدنش رو كامل موم كرد.صبح پنج شنبه طبق معمول اومدم سر كار.هيجان درونم موج ميزد.مارال نيومده بود.رفته بود واسه شب خريد كنه.قرار شد شب برم خونشون كه خيالش از رفتن باباش اينا راحت بشه.ساعت كارى منم تموم شد و منم رفتم خريد.اول يه شورت قرمز خريدم.يه بسته كاندم ميوه يى.يه ژل لوبراكان.يه قوطى اب جو.يه پاكت سيگار مور.يه شكلات مايع.يه كمپوت اناناس.چند تا هم شكلات تخته يى .رفتم خونه و حموم كردم و منتظر شدم تا 7.حركت كردم تا رسيدم خونشون حدود يه ربع به هشت بود.ماشينم رو كوچه بالايى پارك كردم. جلو در خونه كه رسيدم زنگ زدم.در رو زد.از پله ها رفتم طبقه دوم.خوشبختانه هر طبقه يك واحد بود.ساختمون خلوتى بود.در باز بود.رتم داخل و يواش درب رو بستم.مارال رو نديدم.يواش صداش كردم…مارا..از دور صداش اومد.سلام.بيا تو من الان ميام.راحت باش.يه خورده استرس داشتم.رو مبل نشستم و داشتم در و ديوارا رو ديد ميزد كه مارال از اتاق بيرون اومد.يه كت دامن كوتاه مشكى پوشيده بود.موهاى مش شدش رو فشن درست كرده بود و اون عطر فوق العاده رو هم زده بود.تو ذهنم يه تيپ ديگه يى تصور ميكردم ولى اينم خيلى بهش ميومد.اومد جلو منم كه خواسته بودم يه حس جديدى بهش دست بده ازز تو خونه شيشه ديويدف كول واتر رو رو خودم خالى كرده بودم.روش نميشد بهم نزديك بشه.ديدم اگه بخوايم تعارف كنيم همه وقتمون هدر ميره.بهش خودم چسبوندم و لبم رو گذاشتم رو لبش.اونم بدش نيومد مثل اين كه منتظر بود من شروع كنم.يه كم كه ايستاده لب گرفتيم رو مبل خوابوندمش و خودم رو انداختم روش.دوباره شروع كرديم به لب.لبش با ماتيكى كه زده بود طعم خيلى خوبى دشت.زبونامون رو ميكرديم داخل دهن هم ولى او بيشتر با زبون من حال ميكرد.يواش يواش دستم رو بردم سمت گوشش و شروع كردم به نوازش و اروم به سمت پايين بردم.بازوم زيرسرش بود اون يكى دستم روى سينش رسيد.خودش رو ازم جدا كرد و گفت بريم اتاق خواب.بلند شديم رفتيم تو اتاق خواب مامانش و باباش.عجب تخت خوابى داشتن.من وسايلى رو كه خريده بودم همراه يه ساك كو چولو اورده بودم.رو تخت خوابيد منم پريدم رو تخت.اول كتش رو در اردم.يه استين حلقه يى سفيد تنش بود.دوباره افتادم روش.شروع كردم به ليسيدن گردنش .بوى عطرش داشت مستم ميكرد.دستم رو از زير پيرهنش اوردم بالا.دسم زير سينش بود.ففسم كه با پوست صورتش برخورد ميكرد نفساش تند ميشد.سينه هاش رو حس ميكردم و از رو سوتين ميماليدم.پيرهنش رو كشيدم بالا.ميخواست از سرش درش بياره نزاشتم.همونجورى كه پيرهن رو صورتش بود بالاى سينه هاشو ميليسدم.تنش داغ شده بود.درش اورد و دستم رو گرفت محكم فشار داد.گفتم اجازه هست ببينمشون ؟سرى تكون داد و من از پشت سوتين سفيدش رو باز كردم و با دندونام از رو سينش برش داشتم.عجب سينه هاى سفتى داشت.من از سينه بزرگ خوشم نمياد.همونى بود كه ميخواستم.نوكش قهوه يى كم رنگ سر بالا.شروع كردم به ليسيدن كه اه اهش يواش يواش به گوش ميرسيد.همينجورى كه ليس ميزدم پيرهن خودم رو هم در اوردم.تنم به تنش ميخورد و از گرماى تنش لذت ميبردم.كم كم دستم به طرف پاهاش بردم.از رونش شروع كردم به مالش.بعد باسن وبعد هم وسط پاش.شلوار پارچه ييش خيس شده بود.براش برنامه داشتم ولى ديدم تو اين حال ولش كنم ضد حاله.شلوارش رو با اجازه در اوردم.شورتش تورى مشكى بود.بازوم زير گردنش بود و با انگشتم نوك سينش رو فشار ميدادم.نوك اون يكى سينش هم تو دهنم بود و اون دستم رو اروم كردم داخل شورتش.انگشت وسطيم رو از پايين تا بالاى كسش كشيدم.رسيدم به كليتوريس.چون مرطوب بود زاد برام سخت نبود كه مالشش بدم.با اب خودش ميماليدمش.5 دقيقه كافى بود كه مارال ارضا بشه.لرزه يى به تنش افتاد و پاهاشو به هم جمع كرد.ناز ش بيشتر خيس شد.منو محكم بغل كرد.دستش تو موهام بود و ميكشيدش.يه خورده تو همون حالت مونديم.كير منم تو شلوار پرس شده بود.حالا مارال يكى جلو بود.من اصولا موقع سكس طرف مقابلم برام مهمه كه حتما لذت كافى رو ببره.واسه همين عجله نيكنم كه زود ارضا بشم.نوبت برنامه ريزيى بود كه كرده بودم.شلوارم رو در اوردم فقط همون شرت قرمز پام بود.ساكم رو باز كردم.اناناس رو در اوردم و با سر باز كنى كه با خودم اورده بودم بازش كردم.اوه اوه چه ضد حالى.اناناسه كامل نبود و قطعه قطعه بود.حالم رو گرفت ميخواستم دوتا گردش رو بزارم رو سينه هاش كه نشد.كنار گذاشتم رفتم سراغ شكلت مايع.تقريبا نصفش رو خالى كردم رو سينه و شكم و گردنش و شروع كردم به ليسيدن.نگران بود نكنه تخت مامانش اينا شكلاتى بشه.گفتم نترس نميشه.داشت حال ميكرد.هم سكس بود هم شيطنت و بازى.عجب حالى هم ميداد.يه كم ريختم رو لبش و شروع كردم ليسيدن.خيلى خوشش نيومد ولى حال ميكرد.اونم از رو شرت كيرم رو گرفت.برعكس خوبوندمش.حالا نوبت اب جو بود.بازش كردم و ريختم رو كمرش.اب جو بود كه از كناره ها ميريخت رو تخت مامانش اينا.اب جو رو تنش بند نميشد.همينطورى كه ميريختم دهنم رو بردم نزديك قوطى و ميليسيدم.نصف قوطى خالى شد.كنارش گذاشتم باز هم اجازه گرفتم.اخرين لباس تنش رو داشتم در مياوردم.همينجورى كه ميكشيدمش پايين نازش پيدا ميشد. وہ بہت خوبصورت تھی اس کے بالوں کا ایک ٹکڑا بھی نہیں تھا، نہ اس کے کولہوں اور نہ ہی اس کے کولہوں کے آس پاس۔ مجھے رگڑنا اچھا لگتا تھا لیکن میں نہیں کر سکتا تھا۔ میں دوبارہ مخالف سمت میں سو گیا، میں اسے دیکھ نہیں سکتا تھا، میں نے اس کی ٹانگیں کھول دیں۔ اور اسپلنٹ کے بیچ میں چلا گیا۔ میں چاہتا تھا۔ پوائنٹ سی۔ اگر آپ کو یہ نقطہ صحیح معلوم ہوتا ہے تو یہ کلیٹورس سے زیادہ حساس ہے۔ مرل خود کو مار رہا تھا۔ جب اس نے اپنی درمیانی انگلی جے پر دبائی تو میں نے کلیٹورس کو رگڑ دیا۔ میرا انگوٹھا۔ میں دیکھ سکتا تھا کہ وہ آگ سے تھوڑا سا بہہ رہا ہے۔ میں بھی تھوڑا سا بھڑک گیا اور میری کمر میں درد ہونے لگا۔ میں نے آرام کرنے کے لیے دوبارہ اسی حالت میں جانے دیا۔ جب وہ سو رہا تھا، اس نے مجھے پکڑ لیا۔ مجھے رگڑنا شروع کر دیا. اس نے مڑ کر مجھے پہلی بار دیکھا، تھوڑی دیر انڈے سے کھیلا اور اپنا ہاتھ میری کمر پر رگڑ کر اپنا سر میرے منہ میں ڈال کر کھانے لگا، وہ اپنے کیڑے کو اوپر نیچے کرتا تھا۔ ایک ہاتھ سے انڈے کو رگڑیں۔ میں نے اپنی گیلی پیٹھ کو اس کی ماں کے کمبل سے صاف کیا۔ میں نے ایک اور کنڈوم اٹھایا اور اسے باہر نکالا، وہ کیلا تھا۔ میں نے چکنا کرنے والا مواد کھولا اور اسے رگڑا۔ میں گھٹنوں کے بل بیٹھا ہوا تھا اور میں اس نے اپنی انگلی سے اس کے چہرے کے ہونٹوں کو ایک طرف دھکیل دیا اور اسے اندر دبا دیا۔میں آپ کو اور مرال کو آہستہ آہستہ کھینچ رہا تھا اور اس نے آہ بھری، مرال واقعی بے صبری تھی لیکن صاف ظاہر تھا کہ وہ بالکل ٹھیک ہے۔میں واپس جانے لگا۔

تاریخ: ستمبر 1 ، 2019۔
سپر غیر ملکی فلم :میں نہیں جانتا احترام کرنا۔ عوارض اختیار ایریشون اردامیہ شادی لفٹ ہمسورامد آسانسوربا استعمال کریں۔ واقف کار اعتماد اعتراف میں گر پڑا گر گیا محبت عادت مجھے امید ہے اناناسچند انتخاب۔ اس کی پسند میں نے پھینکا منصفانہ میری انگلی مجھے اپنا متن موصول ہوا۔ میں پھر آیا میں اسے اس کے پاس لے گیا۔ اورڈمولی۔ پہنچ گئے ہمارا پہلا بعد میں آیا کیوں؟ اومدسریع اومدسلامبیا۔ میں معافی چاہتا ہوں اومدیم وہ آ گیا ہے۔ وہاں استادہ نااب اس بار یہی تھا چوٹ والد حیرت انگیز ہیں۔ حیرت کھیلیں خدا حافظ باشمدلداریش اچھے دوست اس نے انگلی اٹھائی Baladsm اوپر بالامیخش مجہے علم نہیں تھا بالاہر اوپر اوپر باہاتون معذرت بیرهواسه ببینمشگفتم ببینمشون ڈھانپنا پہننا پیچونههم خورمجواب میں چاہتا ہوں خووريماين بداراکارم بدبیرون بدشورتم دههمينجورى نامعلوم براتخیلى آپ کے لیے ٹکراؤ فصل میں نے لے لی بیرماز کردمبازوم پہنچنا نظام الاوقات۔ برزگیلاس بریمسوار بریمنہ بزنمبدبختیس آپکو مارا مختصر کرنے کے لئے ہڑتال نو بجے بزنیقبول بسممارال میں بور ہو گیا تھا باشمنوبت باشہین بشهخلاسه بشہدیدم بشہساعت بشہگفتم Beshelraze بهمدت Beşimta بمونیمساعت بہتر خلاصہ بہترین۔ بہشدستشو تھا بڈسم کھلا تھا۔ کھلا تھا۔ بوبراش بودبھش بوچون بدھالہ بوحالم میں سویاہوا تھا خود تھا۔ میں خود تھا۔ اس میں تھا۔ میں تھا دوبارہ تھا۔ اس کا دوست تھا۔ میں نے دیکھا تم تھے وہ چلے گیے ہم گئے بوروسرى Budzud بڈاپسٹ بوساكم بدھسٹ بوفسم بوقبول میں نے کہا بودلوبراکان میں تھا میری گاڑی تھی۔ بودباباشو آپ کا متن تھا۔ بودحو میں تھا دہرایا گیا۔ بودمدیگه بودرو بودروش میں نے پتلون پہن رکھی تھی۔ بودشمن بودعصر بودعلوم میں تھا ہم واقعی تھے۔ بودوهاهای میں چاہتا تھا وہ پھر تھے۔ بودمن بوولی بودیمبرامون بوسیدمجواب بوسیدمشرر بیادقبل بیماری بیروٹوٹا اوقات سے باہر بیسمنم بیفٹ سینسر ہسپتال بینمون قبول کر لیا پارکاونم پارکسرم پارکنگ پارکھم پاشلوار پاشیكم پاہاشو پیینحدس کم نشان اچھی مدت مدت پنجونبس احاطہ کرتا ہے۔ اس کی قمیض تجویز کردہ تاچندن تاريكياينقد جب تک میں پرجوش ہوں اسے پہنچا دو ٹکھوال المیہ ترہامرال مجھے افسوس ہے تقریبا دیکھو تم خوش ہو تم واقعی سنجیدگی سے صنف جورایى ہلانا بغیر گھومنے والا چسبونڈم میں پھنس گیا ہوں اس نے کیا کہا: موجودہ ہلیشلوارش حلیاناناسه ہارف میری یادیں خاندان میڈم خریداول خریدا غرميه زیوبلند میں سو گیا۔ آپ سو گئے۔ زیویدروش میں سو گیا تھا سو رہا ہے۔ میں چاہتا تھا خواہش آپ کی بہن میری بہن اچھی قسمت اپنے آپ کو میں خود خود میں خود تاثرات خونبا خوشگوار خوش خوشون میں خوش ہوں خوشی خونی خونی قبولیت کل کا گھر گھریلو خواتین شاور کے اندر اندر اندر داداین سچ میں نے کہا دادمبا۔ میں نے دوبارہ دیا۔ دادسلام دادمولی۔ دادکیرم دارواسه داردخيلى یہ تھا دارماومد دارمرو یہ حیرت انگیز تھا میرے پاس تھا۔ ہے کرنا ہیبنمن ہمارے پاس تھا۔ ہمارے پاس اگلا تھا۔ بیٹیاں دستشو ٹوائلٹ سوچ ہمارے میدان منٹ اس کا پیچھا کرو میرے پیچھے چلو ڈنڈونام دوبارہ میرےدوست ہمارے دوست دوستو دوستو خوش قسمتی سے کیا تم؟ دیدمشام دیدمشكم دیدمشيه آپ نے اسے دیکھا دیوار دیویدف رستوران دوپہر کے کھانے کے ریستوران رستورانيكيشن ریستوراں میں آیا رسوندمشنلادن رسوندیم رسیدخودش نمی رقاتهستىپسر رویے پرے جاؤ سے جا رہا ہے۔ ہم جا رہے ہیں ہم گئے رقص رقص میں نے رقص کیا رومانوی میں سامنا کرتا ہوں بیڈ اسپریڈ رشدوباره شروع کرنے کا طریقہ حیرت کا طریقہ میرا کمرہ رومنتونستیم ریختممتحان ریختمزیاد میرے گھٹنے زدمان فرضی میں نے پوچھا زیادهوااسه زیبايى اس کے سر کے نیچے خاموش۔ باغی سخت سیکسی سکسیتون سلامكيوان صحت سلام شیمپین ایک خاندان بن گیا۔ شهديگه یہ تیز تھا۔ شدکناش میں نے کہا شکریہ شدخيلى کوئی بات نہیں شدهکیرم شدیماون شدیمتا مجہے علم نہیں تھا شروع کریں چاکلیٹ آپ کا نمبر گنتی شمخندیدمنو ہماری ہوس شارٹس چہرہ ناراض عصرماشینامونو آپ کا عطر بیچنے والے پرفیوم کی فروخت دباؤدادمدرست حیض کام کرتا ہے۔ کارهيجان میرے پاس یہ کافی ہے۔ كنددمكيرم کنڈوم كاندوم میرا دل کہاں ہے کافی عرصہ ہو گیا ہے۔ کردستش کردروسرى کردسریع کردصبح کردماناس کردماوه کردمرفتم کردمشركت کردمکسش کردماراز کردم کردمیہ کردناز کردنلادن کردیمسوار پیچھے کشیدالہی۔ کیشیدمرسیدم کلٹوریس کلٹوریس کامرشب کناشخوابیدمبیدار کنمتصيميم کنمخندید کنمعاملہ کنمواسه اس کی ٹانگیں۔ اتفاق کیا کنهمنم کنىالاهى کنيديه کنیمبعد کنيمخونه کنیمدستش کنیمرقص کهنمیفهممبابا کیرمبالا کیرمتوت كيرموزى میں نے چھوڑ دیا لیٹ گردن میں مڑا الٹا لے لیا۔ میں سمجھ گیا گرتینماخرین مجھے بعد میں لے گئے۔ گرتیندوتا گرٹینوز لیا لبرکان میرے ہونٹ چکنا میں نے لونڈی سے پوچھا چاٹنا لسیداخیلی۔ لیسیدننرار ماٹکی۔ جائز مشینری ماشینمو مشینری مشینری رگڑنے کے بعد ملید مالیدنشخیلی۔ رگڑا اس کی ماں اوہ میرے خدا تقریباً سیال مائل عام طور پر اپکے سامنے میرے سامنے میرا نام ہے اس کا انتظار کر رہا ہے۔ اس سے پہلے مہمونی۔ مہمونی اس کا موبائل موبایلم منڈیمکر میاداجازی میادجواب میادسرعتم میامرحت ادھیڑ عمر ادھیڑ عمر میاورد میاوردمهمینجوری وہ لاتا ہے میں نے لے لی ميردهمكم میبرماولین میترکوندتونبه میں کر سکتا ہوں میں کرسکتا ہوں میتونى میچرخوندم میچرخید مطلوب تھا۔ میں چاہتا تھا ایک نقطہ چاہتا تھا۔ وہ اپنی بہن کو چاہتا تھا۔ میں چاہتا ہوں وہ چاہتے ہیں میں چاہتا ہوں کھاتا ہے۔ میں نے کھایا میں نے کھایا میخونید میدادخودش میں نے دیا میدادمگفت میں تمہیں دوں گا ہم نے دیا۔ دے رہا تھا میدهشاید مجھے پتا تھا میدونستیعنى میدیدم میدیدن میدیدیمبعد میرسیدہمینجوری میں جا رہا تھا ہم گئے میں ناچ رہا ہوں۔ میرهبہش میرخت میرختم میزارم میزدتا میزمارال میزدیم میزدیمرفت میشدبجز میشدبعد میشدسینه میشنشاید میشہبعدش میشہمنم میکرداونم ميكرداشت میں نے کیا۔ میں کر رہا تھا میکردماز میکردمش میکردممارال میکردمنم یہ اہم تھا۔ کروں گا میکرد نشانتور میں کر رہا تھا میکردولى ہم کرتے تھے میکردیماون اس نے اسے پسند کیا۔ میں تمہیں ایسے ہی مار ڈالوں گا۔ تم قتل کرو مار دیتی ہے۔ میكشيدمش میں پوچھ رہا تھا۔ میكنهشطور میكنههممون یہ گزر گیا۔ میں کھیل رہا تھا میں شمار ہوتا ہوں۔ میلیسدمنش میلیسیدمنصف میمالونداز ممالید میں رگڑتا ہوں۔ میمالید کمپیرنہش میں نے اسے رگڑا صرف میموندم میمیرہیہ مینیوزم: تھوڑی دیر کے لیے مبارک مینو میومداومد میں پریشان ہوں نباشاہونم نباهرد فون نہیں کیا۔ تم نہیں تھے میں نہیں تھا بودماز بودماصلا نمین خدا نچشیدم وقت ہم نے نہیں کھایا ندادنقشہ مجھے امید نہیں ہے۔ کوئی نئے آنے والے نہیں۔ آپ کے پاس کچھ نہیں ہے۔ میرے پاس نہیں تھا ضرورت نہیں تھی۔ نہ ہونا ہم نے ناشتہ نہیں کیا۔ ندیدمشموبایلش ندیدیمیاش نازشتمنجوری نیدکینار نیشیدمرال نشاندنیاروم نیکرچی میں بیٹھ جاتا ہوں۔ نكنهخلاسه نہیں پکڑا۔ انگوجواب نمونہ میادهمونى میادولے میں نہیں جانتا میں نہیں کر سکتا نمیتونستىپر نہیں چاہتا میں نہیں چاہتا تھا۔ نمیداددلم مجہے علم نہیں تھا میں نے اسے نہیں دیکھا نمیرسى میں نے نہیں دیکھا آپ ایسے نہیں ہوں گے۔ یہ ممکن نہیں ہے نہیں لیا۔ میں نے نہیں لیا۔ مت لو میں نے نہیں کہا میلیسیدمش نہیں آتا میومدتو ختم شد نیمدہ سب کچھ میں تصور کر رہا ہوں۔ میں ہوں ایک جواب ہے۔ ساتھی پڑوسی همینجا بالکل اسی طرح اسی طرح اسی طرح جوش ورقصیدديگه وسايلی وقت یکردنصف کسی ينجااي

جواب دیجئے

آپ کا ای میل ایڈریس شائع نہیں کیا جائے گا. درکار فیلڈز پر نشان موجود ہے *