داستانهای امیر اهوازی

0 views
0%

با سلام خدمت دوستان گل شهوانی من امیر ٢۵ساله قد ١٨٧باوزن ٧٢ ویه قیافه معمولیه رو به خوب از اهواز هستم اولین خاطره ایه که میخوام بنویسم پس اگه غلط داشت به خوبی خودتون ببخشید این خاطره مال سال ١٣٩٠که تازه رفته بودم خدمت اوایل خدمتم کرمانشاه بودم که انتقالی گرفتم اومدم خوزستان فرستادنم رامهرمز افتادم کلانتری که هرروز باید میرفتیم بانک که از بانک های شهر نگهبانی بدیم یادم نمیاد روز چندم بود که تو این شهر بودم رفتتم بانک ملی خیابان امام حسین که تازه ساعت ٨یا٩بودکه بانک شلوغ شد منم جلو در ورودی بانک رو صندلی نشسته بودم که دیدم چهارتا مرد هیکلی با یه دختر ١۶ یا ١٧ساله وارد شدن رفتن نوبت گرفتن ونشستن تا نوبتشون بشه بانک یکم خلوت تر شد من نگاه کردم دیدم نه بابا دختره عجب هلویی هستش یکم که نگاهش کردم اینقدر تابلو نگاه میکردم که متوجه شد به برادرو پدرش نگاه کرد دید اصلا تو باغ نیستن یه دفه یه نیشخند زد منم تو کونم عروسی سریع رفتم تو اتاق استراحت شمارمو رو یه کاغذ نوشتم چهارلاش کردم تو دستمو زدم بیرون از اتاق اول رفتم تو ردیفشون با فاصله ی ١٠تا صندلی باهاش نشستم چون نفر اخر نشسته بود خانوادش اونطرفش نشسته بودن اقا هیچی یه دفه نوبت پدرش اینا شد که رفتن کارشونو انجام بدن ولی دختره بلند نشد منم تا دیدم وقت مناسبیه بلند شدم یه چرخی تو بانک زدم رفتم نشستم ٣تا صندلی جفتش شماره رو از تو جیبم در اوردم اینورو اونورو نگاه کردم دیدم هیچکس حواسش به ما نیست شماره رو گذاشتم یه صندلی مونده بهش دیدم اصلا عین خیالشم نیست شماره رو باز بلند کردم بلند شدم سر پا یه چرخ دیگه تو بانک زدم رفتم از جلوش رد شدم انداختم جلو پاش اصلا نه ایستادم رفتم مستقیم تو اتاق استراحت نشستم خیلی استرس داشتم بعد پنج دقیقه رفتم دست شویی که یهویی یه اسمس برام اومد با متن سلام من همونم که الان شماره انداختی جلو پام اینقدر تابلو بازی در نیار اگه پدرمو برادرام بفهمن میکشنت منم فرستادم اوکی اسمت چیه گفت فعلا وقتش نیست رسیدم خونه بهت جواب میدم دیگه بهش اس ندادم گذشت تا ساعت شد ٢ظهر بانک تعطیل شد رفتم کلانتری نهار خوردم دراز کشیدم خواستم بخوابم که اس اومد سلام خوبی خسته نباشید بعد یه احوال پرسی باز اسمشو پرسیدم گفت فرنوش گفتم نه راستشو بگو اخه دخترا اکثر دروغ میگن اسمشونو گفت به جان مادرم اسمم فرنوش خلاصه گفت سنش ١٧ سالشه تازه دیپلم گرفته داره برا دانشگاه میخونه من حدود یه ماه باهاش در ارتباط بودم دیگه شده بود عشقم راستی گفت بچه رامهرمز نیست خونشون یه شهر قبل باغملک و برا کار وام پدرش اومده بودن رامهرمز بریم سراغ ادامه داستان باهم حرفای سکسی میزدیم و قولو قرار یه سکس توپ رو باهم گذاشته بودیم که اونم دانشگاه پیام نور رامهرمز قبول شد بعد از یک ماهو نیم دوستی باهاش قرار گذاشتیم برا شنبه که تعطیل بود من مرخصی ٢روزه بگیرم اونم بیاد اهواز بریم خونه خالی برادرم یه سکس جانانه داشته باشیم ولی بهم مرخصی ندادن منم مجبور شدم جیم بزنم رسیدم اهواز زنگ زدم داداشم که بهش بگم گفت رفته تهران و تا یه هفته دیگه هم نمیاد کیلیداشم باخودش برده ولی به اون نگفتم قرار شد فداش اونم بیاد یعنی روز شنبه به بهانه ی امتحان بیاد تا رامهرمز بعد بیاد اهواز منم زنگ زدم رفیقم اکبر اونم جا نداشت گفتم قضیه از این قراره حداقل با ماشینت با ببرمون تا پارک شهروند گفت باشه سر فلکه تپه منتظر بودم که فرنوش بهم زنگ زد گفت الان تپه هستم تو کجایی از ماشین اکبر پیاده شدم وقتی منو دید اومد سمتم باهم سوار ماشین شدیم به اکبر گفتم حرکت کن بریم اونم حرکت کرد سمت پارک داشتیم میرسیدیم که نگاهش کردم دیدم انگار خیلی ترسیده به اکبر گفتم بزن کنار زد کنار سر فلکه ملی راه پیاده شدیم تا پارک رو پیاده رفتیم وقتی رسیدم به پارک رفتیم رو یه نیمکت نشستیم بهش گفتم حالا بهم اطمینان داری گفت اره اولش خیلی ترسیده بودم گفتم حالا دیگه بده لب قشنگرو گفت اخه مردم گفتم فقط اون دوتا زنو مردن که خودشون از ما بدترن یه نگاه انداخت دید بعععللللهه چه لبی میخوره مرده منم سریع دست به کار شدم ازش لب گرفتم اینقدر شیرین بود که هنوز از یادم نرفته کم کم دست بردم رو سینش از رو مانتو بهش گفتم اینطوری حال نمیده دکمه مانتوتو باز کن گفت باشه دست بردم سینه سمت چپشو در اوردم شروع کردم به خوردن پنج دقیقه خوردم که حشر هردومون زده بود بالا گفتم پاشو بریم اخر پارک بلند شدیم رفتیم یکم که رفتیم دیدم یه موتور نیرو افتظاهییی اومد ازمون رد شد منم سریع رفتم وسط درختا رو به عقب راه افتادم موتوره باز دور زد از اینطرف اومد جلومون بهش گفتم فایده نداره دستشو گرفتم گفتم بریم اونطرف پارک از زمین فوتبال وسط پارک رد شدیم رفتیم اونطرف نشستیم دیگه مامورا نیومدن اونجا شروع کردم به خوردن لباش دیگه مانتوشو از تنش در اوردمو شروع کردم خوردن لباشو سینهاش دستشو گرفتم گذاشتم رو کیرم نمیدونین چه حالی میداد حالا دیگه یه دستم از تو گردنش رو سینش بود یه دستم تو شلوارش رو کسش با کسش ور میرفتم خودمم در حال لب گرفتنو سینه خوری یه لحظه ازش جداشدم بهش گفتم دستتو ببر از زیر شلوار بگیرش اونم درجا انجام داد بعد پنج دقیقه بهش گفتم بسه دیگه بیا ساک بزن برام گفت بلد نیستم گفتم خوشلوارتو در بیار تا بهت بگم شلوارشو در اورد تازانوهاش کشیدمش پایین رفتم سراغ کس خوشکل زیباش بارنگ صورتی روشن و شروع کردم خوردن بازبون میکشیدم رو چوچولش زبون میبردم تو کسش حدود پنج دقیقه که خوردم گفتم بسه نوبتته من نشستم سالار ١۵سانتیو در اوردم گفتم بزارش تو دهنت مک بزن دندوناتم بهش نخوره شروع کرد به ساک زدن بعد دو دقیقه استاد شد از جنیفر لوپزم بهتر ساک میزد بعد پنج دقیقه گفت بسه یا بازم بخورم برات گفتم نیکی و پرسش پنج دقیقه دیگه ساک زد خودم بلندش کردم گفتم کلا لخت شو گفت کثیف میشم دیدم رفت از تو کیفش یه روسری در اورد پهن کرد رو زمین بعد لخت شد خودش چهار دستو پا زانو زد اولش که بهش نگاه کردم دلم به حالش سوخت ولی شهوت که دلسوزی نمیشناسه رفتم جلوش ایستادم بهش گفتم خیسش کن یه چند ثانیه ساک زد خودم کشیدم بیرون رفتم پشتش تف زدم در سوراخش کیرمو گذاشتم رو سوراخش هرچی فشار دادم نمیرفت داخل دفه اولش بود با انگشت افتادم به جونش تا یکم جا باز کرد اونم هی ناله میکرد باز رفتم خیسش کرد برام باز کیرمو گذاشتم رو سوراخش اروم فشار دادم سرکیرم تا رفت داخت خواست داد بزنه که بادست جلو دهنشو گرفتم گفتم داد نزنی که ابرومون میره اونم تحمل کرد بعد یه دقیقه کیرمو تا نصف کردم تو که بازم نگه داشتم تا جا باز کنه اونم هی ناله میکرد باز شروع کردم تا ته کیرمو کردم داخل که یه جیغ کوچیکی زد اینبار خودش ساکت شد باز بعد سی ثانیه نگه داشتن شروع کردم تلنبه زدن دیگه اهو نالش جلوه سکسی گرفته بودن منم هی قربون صدقش میرفتم اون دیگه باصدای بلند التماس میکرد محکمتر اره منو بکن من جنده خودتم امیر عشقمی اهههههههه اخخخخخحح منم با شنیدن حرفاش حشرم بیشتر بالا میرفت اینقدر تند تلنبه میزدم که صدای برخوردم به کونش بلند بلند می اومد بعد از ١٠دقیقه کردن داشت ابم میومد که گفتم داره ابم میاد گفت نریزی داخل گفتم خو برگرد ساک بزن تا سر کیرم رفت داخل دهنش ابم اومد ریختمش داخل دهنش نصفشو خورد نصفشم تف کرد خودش که فرداش گفت ابش دوبار اومد ولی من اونموقع زیاد سرم از سکس نمیشد که بفهمم لباسامونو پوشیدیم زنگ زدم اکبر اومد دنبالمون رسوندیمش تپه که بره نرفت گفت باید برسونیم رامهرمز توراه رامهرزم یکم دیگه لبو سینه خوردمو پیادش کردیم سر نبش خونه خواهرش که رفتو منو اکبرم برگشتیم اهواز ببخشید اگه خیلی طولانی بود این اولین سکس من بود و زیاد داستان یا همون خاطره نویس سکسی خوبی نیستم به بزرگی خودتون ببخشید ولی کاملا واقعیت داشت منتظر کامنتای زیباتون هستم نوشته

Date: July 1, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *