سکس با دختر عمه فاطمه

0 views
0%

سلام اسم من آرین هستش و این داستان سکس من با دختر عمه ی نازم فاطمس من 17 سالمه و قد بلند و خوش هیکل و خلاصه تعریف از خودم نباشه خیلی از دوست دخترام اینا بهم میگن و دختر عمه ی من هم 18 سالشه که البته 8 ماه از من بزرگتره خلاصه بریم سر اصل مطلب تابستون سال 94 بود و ما قرار شد بریم جنوب خوب پدرم با عمه هام ترتیب دادن که شب خونه های اونا باشیم خلاصه ما رفتیم بوشهر جاتون خالی شهر باحالی بود شب اول رفتیم خونه همین دختر عمم وقتی رسیدیم اونجا بعد سلام و احوال پرسی و اینا عمم رفت چای بیاره و اینکه دختر عمم رفته بود تو اتاقش داشت به موبایلش ور میرفت اینم بگم که فاطمه یه برادر داره که 2 سال از من کوچکتره ولی خیلی باهم جوریم چون تقریبا تمام عمرمون باهم بودیم من رفتم پیش پسر عمم که اسمش وحید بود با هم نشستیم پا کامپیوتر و بازی میکردیم اونشب من تا صب بیدار بودم و داشتم چت میکردم با دختر عمم همینجوری با هم درد و دل میکردیم چون همونطور که گفتم با دختر و پسر عمم خیلی جورم فاطمه همه چیو بهم میگفت خیلی بهم ابراز علاقه میکرد فردای اونروز خونوادگی رفتیم دریا ساعت 5 عصر بود که فاطمه گفت دستشویی داره و نمیشد تنهایی بره چون بهر حال میترسید باباش چون وحید رفته بود که لباساشو عوض کنه به من گفت تو باهاش برو باهم رفتیم وقتی از دسشویی اومد بیرون بهش گفتم که بیا یکم تو پارک قدم بزنیم قبول کرد رفتیم زیر یه الاچیق یکم باهم درد و دل میکردیم ولی من میخواستم بهش بگم که بیا باهم باشیم ینی دوست دختر من باش بهش گفتم یکم تو خودش بود منم گفتم یکم تنهات میزارم اومدم بلندشم گفت باش اونموقع تو کونم عروسی بود اونشب باهم خیلی چت کردیم عشقبازی میکردیم اخرای شب من چندتا جک سکسی فرستادم براش خوشش میومد گفت خیلی خنده دارن و باحال اخرش هواسم نبود که یه داستان سکسی براش فروارد کردم که البته اصلا هواسم نبود اونموقع اعصابم خورد شد و خیلی ناراحت شدم ولی دیدم چیزی نگفت و بازم استیکر خنده فرستاد بعد یه ساعت چت کردن بهش گفتم که فاطمه راجب اون داستان ناراحت شدی _نه اتفاقا خوشم اومد اینا که گفت فهمیدم خودشم دلش میخواد بهش گفتم این داستان ها فایده نداره واقعیش حال میده صدای خندش از تو اتاق میومد تو جواب گفت اره خوبه من که همونموقع فیلم سوپر دیده بودم حشری شده بودم و خلاصه کیرم داشت شرت را سوراخ میکرد بعد این حرفش فهمیدم واقعا دلش میخواد اروم رفتم در اتاقشو باز کردم و دیدم پا گوشی خوابش برده بیدارش کردم بهش گفتم که فاطمه راجب اون حرفم میای باهم یکم من من کرد و بعدش گفت که میترسم گفتم چه ترسی گفت که یهو پردمو بزنی و دردسر بشه برام و یهو مامانم اینا بفهمن و بهش گفتم نترس فردا که خونواده هامون خواستن برند بازار من میمونم تو خونه به هر بهونه ای باهم شرروعش میکنیم فردای اونشب مادر پدرامون باهم رفتند بازار و فاطمه گفت که من میخوام برم پیش دوستام و منم خودمو زدم به دل درد و گفتم حالم بده تو خونه موندیم وقتی رفتند منم سریع رفتم تو اتاق فاطمه دیدم خوابیده رو تخت داره فکر میکنه رفتم پیشش خوابیدم گفتم چیشده سریع گفت بیا شروع کنیم دستمو بردم پشت گردنش و اروم لبامو گزاشتم رو لباش همینطوری لبا همو میخوردیم خیلی حال میداد اروم دستمو بردم سمت شورتش و دستمو کردم تو کسش خیس خیس شده بود فهمیدم ارضا شده همینطوری کسشو براش میمالیدم و شلوار و شورتشو باهم در اوردم شروع کردم به خوردن کسش صدای اه و اوهش رفته بود بالا بعد رفتم سراغ بلیزش سوتین نپوشیده بود بلیزشو در اوردمو ممه هاشو حسابی میخوردم خیلی حال میکرد بعدش گفتم وایسا لباسامو دربیارم گفت نه گفتم چرا گفت خودم درشون میارم اروم رفت سراغ شلوارم شلوارمو کشید پایین کیرمو از رو شرت میمالید بعدش شورتمو دراورد و کیرمو تا دسته کرد تو دهنش خیلی خوب ساک میزد ابم داشت میومد گفتم بسه از پشت خوابوندمش و بهش گفتم اجازه هست روش برگردوند و با حالت ناز و اشوه گفت برا خودت عشقم کیرم اروم گزاشتم لاپاهاش و حسابی میمالوندم بعدش بهش گفتم حالت سگی بخواب یکم کونشو تف زدم و کیرمو گزاشتم رو سوراخ کونش گفت اروم بکن تو منم گوش ندادم وقتی کیرمو گزاشتم اول سرشا اروم اروم میکردم تو و در میاوردم ولی بعدش تا دسته کردم تو جیغش رفت بالا کیرمو در اوردم رفتم یکم روغن برداشتم اومدم ریختم رو سوراخش و رو کیرم دوباره کردم تو ولی اینبار کمتر دردش میومد حسابی حال کرم همینطوری داشتم تلمبه میزدم اونم داشت اه و اه میکرد و خیلی فضای باحالی بود ابم داشت میومد که دشت خودم نبود ریختم تو کونش بعد افتادم روش نیم ساعت تو بغل هم بودیم و به هم ور میرفتیم بعدشفتم بیا بریم حموم باهم رفتیم و تو حموم هم یه راند دیگه را شروع کردیم خیلی حال داد وقتی حمام کردیم یه قراری گزاشتیم باهم یعنی قسم خوردیم که ما دوتا باهم ازدواج کنیم خلاصه مادر پدرامون اومدن و ماهم طبق معمول تابستون تموم شد و بعد دوماه عمم اینا زنگ زدن که خونه برامون پیدا کنید میخوایم بیایم تهران خلاصه اسباب کشی کردن خونشون با ما یه کوچه فاصله بود من و فاطمه هم که هر موقع موقعیت جور میشد باهم سکس میکردیم این داستان من بود و امیدوارم خوشتون اومده باشه ببخشید اگه طولانیه و اینم بگم من حتی اسم ها هم دستکاری نکردم و این داستان عین حقیقته ممنون که داستانمو خوندید نوشته

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *