سکس وقتی فک میکردم دروغه

0 views
0%

الان که دارم این خاطره رو براتون مینویسم چند دقه جلوتر یکی از کاربرای همینجا بهم پیام داد که شارژ بفرس تا قرار بذاریم دوستی و یاد چند سال پیش افتادم اسمم محسنه مستعار تازه با فضای مجازی اشنا شده بودم و فقط لا ین مثل اکثر پسرا سر منم کلاه رفت از شوق اینکه با یه دختر داریم چت میکنیم و برا اینکه بسته بگیره و چت کنیم شارژم فرستادیم برا چندنفر تا کم کم دوزاریم افتاد که ای دل غافل داریم قافیه رو میبازیم بعد اون دیگه به حساب خودمون زرنگ شدیم و کاراگاه بازی بگذریم تو همین گیرودار یه شب تو گروه داشتیم چت میکردیم که یکی اومد پی وی و گفت یه خواهش دارم اسم پروفایلش شیما بود و میگفت بچه اصفهانه منم به هوای قبلیا خیلی سرد که امرتون با کمی تامل گفت ببخشین از تو گروه اد کردم و گیرم و این حرفا بعدم گفت شماره کارت بدم 20 تومن برام میریزی به عنوان قرض منم استیکر خنده گذاشتمو گفتم خودتی چند دقه جواب نداد بعدش دیدم یه شماره کارت برام فرستاد و یه شماره تلفن زیرشم نوشته بود خواستی کمک کنی بفرس شماره کارتم بفرس برات پس میدم جواب دادم برا 20 تومن پس میدی چطور باور کنم دیگه جواب نداد یه ده دقه گذشت یه چیزی ته دلم میگفت بریزم پولو گفتم جهنم اینم رو شارژا خلاصه فرستادم ببخشید که توضیحاتم طولانی شد برا تعریف اصل خاطره لازم بود از این جریان یه ماهی گذشت یه روز دیدم برام یه پیام اومد فقط زده بود سلام و ممنون لطفا شماره کارت بده باورم نمیشد که یکی برگرده بجای شماره کارت گفتم کامل اصل بده گفت اسم اصلیم اکرمه همون که رو کارت بود 26 سالمه و مطلقه یهو انگار از خواب پریدم ولی ته دلم به شانس خودم لعنت میفرستادم چون حداقل 1300 کیلومتر فاصله داشتیم ازش خواستم زنگ بزنم قبول کرد زنگ زدن همان و رابطمون ادامه دار شدن همان بیشتر برا چت کردن و تلفنی میخواستم چون امیدی به دیدن نداشتم گذشت تا یه سالی همینطور بود و از شانس ما پسر عمم تو مشهد عاشق یه زوار اصفهانی شدو ما برا عقد اونا راهی اصفهان شدیم تو مسیر چند بار با اکرم تلفنی حرف زدیم و بهش گفتم که داریم میریم اصفهان خلاصه رسیدیم و مراسم عقد برگزار شد بعد عقد قرار شد چند روزی حالا که اومدیم دورامونم بزنیم روز دوم بود که زنگ زدم به اکرم و خواستم ببینمش که با اکراه قبول کرد ولی شرط گذاشت که خودش بیاد دنبالم و با برنامه اون بریم خونش چون میگفت نمیخام کسی تو شهر ببینه ساعت 9 شب بود که اومد دنبالم و رفتیم خونش یه پراید داشت که به گفته خودش سرویس مدرسه بود و با همون گذرون میکرد و علت اصلی که شب اول ساعت 2 صبح از من پول خواستم برا بنزین بود که گویا جایی گیر کرده بود و بخاطر اینکه باباش اینا متوجه دیر رفتنش به خونه نشن به من رو زده بود القصه رفتیم سر کوچشون و با موش و گربه بازی که اکرم تدارک دیده بود وارد خونش شدیم یه خونه معمولی و ساده بود یه پسر 7 ساله هم داشت که تو اتاق خواب بود نشستیم به صحبت کردن و درد دل ولی برخلاف انتظارم اصلا حس سکس سراغم نیومد نمیدونم چرا یه دو ساعتی بودمو بلند شدم برم خدافظی و تا دم در اومدم که یهو انگار که چیزی یادش افتاده باشه گفت اگه میخوای میتونی شب بمونی فقط صبح قبل 6 باید بری دیدم بد نمیگه خلاصه وایستادیم یه تشک برام تو یه اتاق دیگه انداخت و رفتم که بخوابم چند دقه که گذشت اومد تو اتاق اما نه مثل قبل یه تاب دامن تنش بود که واقعا بهش میومد منم که شلوارمو دراورده بودم و با شورت بودم اومد نشست کنارمو گفت محسن اومدی راستشو بگو برای چی بود منم گفتم راستش امید به سکس باهات نداشتم از اول ولی اولی که اومدم برا سکس بود ولی وقتی اومدم تو خونه انگار که پشیمون شدم گفت چون از اول باهام روراست بودی اگه میخای باهم بخوابیم اشکال نداره ولی باید صیغه بشیم منم که خودم بلد بودم خلاصه برا خودم صیغه کردمشو کنارم دراز کشید با اینکه خیلی سکس داشتم قبلا ولی مثل این بود خجالت میکشیدیم هر دو کم کم یخش باز شد و دستشو انداخت دور کمرم که یهو مثل کسی که تازه از خواب بیدار میشه به خودم اومدم و بغلش کردم شروع کردم به خوردن لباش اونم دیوونه وار داشت همراهیم میکرد یه دستم تو موهاش بود و با دست دیگمو رسوندم به سینه های کوچیکش اندامش کلا درشت نبود قد کشیده ولی لاغر با سینه های کوچیک و یه باسن کوچیک ولی گرد و نقلی در کل اندامش مناسب بود و تو دل برو خیلی زودتر از اون که فک میکردم داغ شد و مثل مار به خودش میپیچید دستمو رسوندم زیر تابش و سوتینشو زدم کنار تنش شده بود یه پارچه اتیش که منم داغ میکرد تابشو از تنش در اوردم اونم همزمان تیشرت منو از سرم کشید بیرون و رکابیمم در اورد همینجور که لباشو میخوردم با ناخناش رو پشتم فشار میاورد کم کم شروع کردم خوردن سینه هاش واقعا دلچسب بود و اینکه میدیدم اونم با اشتیاق داره همکاری میکنه برام دلچسب ترش میکرد دامنشو در نیاوردم بجاش شورتشو کشیدم از پاش بیرون و دامنو زدم بالا عطر بدنش مسحورم کرده بود از خودم بیخود شده بودم مثل دیوونه ها گازش میگرفتمو اونم به موهام و پشتم چنگ مینداخت کم کم زبونمو کشیدم به سمت پایین دور نافشو زبون میزدم و همزمان باسنشو تو دستام فشار میدادم زبونم که رسید به چوچولش کمرشو تا جاییکه میتونست اورد بالا مشخص بود داره بزور جلو خودشو میگیره که جیغ نزنه اخه طبق گفته خودش باباش اینا طبقه بالا مینشستن با دستاش سرمو فشار میداد بین پاهاش منم همینجور که گاز میزدم و میخوردم براش رو ابرا بودم یهو خودشو کشید بالا و از زیر بدنم کشی بیرون خودشو بدون هیچ حرفی چرخید روم و شورتمو وحشیانه کند از پام یه نگاه خمار تو چشمام کرد و شروع کرد به ساک زدن مثل قحطی زده ها با هر مکیدنش انگار جونم داره بالا میاد یه کم که خورد دیدم داره میاد بهش فهموندم داره ابم میاد که از دهنش دراورد یه نیشکون محکم از سر کیرم گرفتو خودشو کشید روم دراز کشید دوباره لبامون بهم قفل شد همزمان دستشو برد بینمون و کیرمو تنظیم کرد و یواش فرستاد تو با دخول کیرم اهش در اومد و با ریتم یواش شروع کرد به بالا پایین کردن خودش روم دراز کشیده بود و با قوس دادن کمرش کار تلمبه زدن رو برام انجام میداد داغ بود و تنگ و خیس خیس دستامو دورش حلقه کردمو با یه چرخش جامونو عوض کردیم ریتم تلمبه هامو تند کردم یواش در گوشش گفتم اکرم جان از عقب اجازه میدی که یهو شل شد و ترسو تو چشماش به وضوح دیدم از گفته خودم پشیمون شدم و با یه بوس از لپش گفتم بیخیال عزیزم خودتو عشقه دوباره اروم شد و منم تلمبه هامو محکم و تند شروع کردم چند دقه بی وقفه داشتم میزدم که ازش پرسیدم اکرم جان کجا بریزم گفت راحت باش لوله هامو بستم منم با خیال راحت میزدم که یهو انقباض ماهیچه هاشو دور کیرم حس کردم با سفت شدن ماهیچه هاش نتونستم طاقت بیارمو کامل خالی شدم میخواستم بلند شم که دستشو دورم حلقه کرد و اجازه نداد حدود یه ربع همینجور روش بودمو پشتمو نوازش میکرد اشک شوق رو تو چشماش میدیدم و تشکری که بعد از اون ازم کرد چون به گفته خودش چند سال بود سکس نداشت و تو شهر خودشون و با همشهریاش میترسید الان از اون شب حدود دو سال میگذره و اونم دوبار اومده شهر ما و هنوزم صیغمه ماهانه در حد توانم براش کمک خرجی میفرستم و خوشحالم که اون شب به حرف دلم گوش دادم و پولو فرستادم ازش راضیم چون هم محجوبه و هم حرفشو دلش یکیه ببخشید اگه با سلیقتون جور نبود و غلط املایی هم اگه بود ببخشید با گوشی تایپ کردم نه نویسنده ام و نه بلدم اب و تاب بدم کم ما و کرم شما روزگار همتون خوش نوشته یکی از

Date: July 9, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *