ماجرای من و سوگول در آنتالیا

0 views
0%

ساعت ۷شب پرواز بود ساعت ۵فرودگاه تهران بودیم منو پسرخالم که اسمشو میزاریم امیر منو بگی که اصلا خوشحال نبودم کسی که عاشقش بودم درخواستمو رد کرده بود و حاضر نشد با من بیاد همه کار کرده بودم براش حتی خونوادشم راضی کرده بودم و گفتم اگه بیای تمام هزینه های سفرتم میدم التماسش کردم تا جایی که کلا بلاکم کرد و گفت نمیام حقم داشت منو میشناخت از یه معتاد سکس چه انتظاری میشه داشت حالا اونا به کنار خونوادمم باهامون راهی شده بودن تو اون لحظه یه حس شکست و پوچی میکردم چهار سال بود براش تلاش میکنم ولی همیشه تیرم به سنگ میخورد بگذریم رفتیم که ساکها و کیفامونو تحویل بدیم که جولویییمون اونقد کیف وساک داشت که نیم ساعت وایسادیم تموم شه یه ساک فقط کفش داشت میبرد کلا واسه ۷ روز یه خانوم تقریبا۳۲ساله ک داستانشو اگر خواستید بعدا براتون مینویسم منو پسر خالم وایساده بودیم من که کلا تو خودم بودم و حوصله کلا نداشتم سوگل سوگل بیا دیگه کجایی پس همسفرای پشتیمون بودن یه زن تقریبا ۴۰ و شوهرش که داشت خواهر زادش سوگلو صدا میزد دقت نکردم که یهو امیر زد به پهلومو گفت سینا اینو ببین چه تیکه ایه لازم نیس که بگم اینو آروم گفت چون خونوادمم پیشمون بودن برگشتم سوگلو دیدم اونم چه سوگلی دستش تو دست یه دختر بچه بود شاید ۷ساله که بعدا فهمیدم این دختر خالشه دختر اون خانومه معمولا دخترا زیاد چشممو نمیگیرن ولی راجب سوگل نظرم عوض شد از مشخصات ظاهریش بخوام بگم دختر خیلی جمع جور با اندام جا افتاده معلوم بود از من بزرگتر بود ۲۲سالش بود موها بلوند که زیر شال زردش میدرخشید هنوز نرفته بودیم تقریبا آزاد بود لباسش قدشم از من کوتاه تر بود که خیلی جذابش میکرد حداقل برای من امیر که یک لحظه هم چشم ازش بر نمیداشت پاک عاشق شده بود طبیعی بود که ما نمیتونستیم زیاد دیدش بزنیم چون ممکن بود شر بشه ساکارو تحویل دادیمو رفتیم دلارامونو گرفتیم پرواز یک ساعت تأخیر داشت ساعت ۸ راه افتاد تقریبا منو امیر تو قسمت دو نفره هواپیما سمت راست نشسته بودیم و خوشبختانه خونوادم تو ردیف جلوتر اون طرف بودن بر حسب اتفاق سوگل با دختر خاله کوچیکشم دقیقا جلوی ما نشسته بودن که ما این چهارساعتو فقط داشتیم دید میزدیمش موقعی که رسیدیم تقریبا لباسشو کنده بود سوار اتوبوس شدیم تا هتل دوساعت راه بود اونجاهم موقعی که خواب بود حسابی دیدش میزدیم بالاخره رسیدیم هتل اونجا گفتن اتاقتون فردا صبح تحویل میدنو امشبو تو لابی هتل بخوابید منم که کلا مادرم خیلی اجتماعیه از همون اول با همه صمیمی شده بودو همسفرامون مارو کامل شناخته بودن شبم تا صب تو لابی خوابمون نبرد فردا صبح ساعت ۸بعد از صبحانه مفصل اتاقو تحویل دادن خوشبختانه اتاق منو امیر طبقه بالا بود و خونوادم طبقه پایین اتاق ما وی آی پی بود ولی اتاق سوگل معمولی بود که طبقه پایین بودن امیر میخواست تو این هفت روز هر جور شده مخشو بزنه منم با خودم میگفتم باشه تو میتونی خخخ تور های تفریحی شروع شدو ما با سوگل همیشه مشترک بودیم پارتی کشتی کف پارتی و چیزای دیگه خیلی دختر هاتی بود بگذریم یه شب منو امیر خواستیم بریم بزرگترین دیسکو شهر که هتل بلیطشو میفروخت اگه اشتباه نکنم گفتن نفری ۷۰تومن به پول ما میشه ولی اگر با دختر بیاین ۳۰تومنه منم گفتم یه پیشنهادی بکنم شاید تخفیف شاملمون شد رفتم دنبالش تو لابی داشت میچرخید بهش گفتم امشب داریم میریم دیسکو اینفرنو اگر افتخار بدید با ما بیاید چن تا سوال پرسیدو قیمتشو که پرسید بهش جریانو گفتم و گفتم شما بیاید من حساب میکنم مال شما هم که گفت باشه ولی نیازی نیست حساب کنی خودم حساب میکنم ساعت ۱۰بود دیسکو و یه دوساعت وقت داشتیم تو این فرصت امیرم رفتو یکیو اورد به عنوان پایه تا کلا آف بخوره تو این فرصت که سوگل خودشو پوکونده بود از ککتلو مشروب تا اونجا داغ باشه چون تو اونجا قیمت خیلی زیاده رسیدیم اونجا فک کنم اندازه زمین فوتبال فقط قسمت رقصش بود و جای سوزن انداختنم نبود جدا شدیم از همو خلاصه منو امیر با هم رفتیم تو اونا هم جدا شدن مشغول بودیم همچین بگی نگی بالا بودیم امیر که کلا حواسش نبود ولی من دقت میکردم به سوگل از دور میدیدم ک با یه پسر مشغول رقصیدن میشهو اونم بعد ۱۰دیقه دستشو میگیرهو میبره کالا ناپدید میشن بعد نیم ساعت باز میدیدمش که با یکی میرقصه و فک کنم سه باری این اتفاق افتاد که گرفتم چی به چیه از اینجا به بعدش خیلی کار سختی نبود موقع برگشتن اونقد لاس زده بود که کلا آرایشش پاک شده بود اینم بگم که همیشه خیلی آرایش غلیظی میکرد رژ لب خیلی سرخ با اون پوست سفیدش وداغ بودنش خیلی تحریک کننده بود اونم برای من تصمیممو گرفته بودم باید امیرو میپیچوندمو ترتیبشو میدادم همچیو تو ذهنم مرور کرده بودم تا برام شر نشه خیلی ریسک بود دیگه خونوادمم میشناختن چن روزه و نباید اشتباه کنم به امیر گفتم بیا بریم ماساژ ترکی بعد ماساژ که یک ساعت بود رفتیم سونا خشک و جکوزی بعدم استخر تو فکر این بودم یه تریپ قهر بیامو بپیچونمش تا کی میخوای استخر بمونی _چی شده تازه اومدیم که میخوام برم خرید کنم خسته میشم کلی کار دارم باید دوش بگیرم _میخوای تو برو خرید منم یه نیم ساعت هستم بعدشم شو شبانس تا ۱۲ هستم باشه پس کارت اتاقو بده من زودی میام بعدم میرم دوش میگیرم قبل ساعت یک نیا _باشه اوکیه نمیدونستم از کجا باید شروع کنم با عجله لباس پوشیدمو رفتم پاساژای پشت هتل که خیلی بزرگن یه فندک خریدم و یه شیشه شراب اونجا خیلی خیلی ارزونه و یه پاکت سیگار شرابی مارکشو یادم نیس چون خودم از سیگار متنفرم سریع برگشتم تو هتلو یه پاکت گرفتمو روش نوشتم ساعت ۸ اتاق ۲۰۴ دقیقا یادمه با اینکه سه سال گذشته تو پاکتم ۱۰۰دلار گذاشتم فکر کنم طرفای ۴۰۰میشد با فندک آویزون کردم دم در اتاقش و رفتم تو اتاقمو منتظر موندم دروغ چرا قلبم اومده بود تو دهنم میگفتم اخه این چه کاریه اگه به خونوادم بگه و از این حرفا چی ولی دیگه دیر بود اون نامه رو دیده بود فقط باید منتظر واکنشش میبودم روی تخت دونفره سفید نشسته بودم تو تراس اتاق روی میز بساط شرابو اماده کرده بودمو تو فکر این بودم که الان چی میشه از خودم مطمعن بودم میدونستم ردخور نداره وقتی سینا یک نفرو انتخاب میکنه دیگه اون دختر هیچ راه فراری نداره ساعت ۸ ۱۰دقیقه درب اتاق با شدت زده شد فهمیدم خودشه درو آروم با لبخند باز کردم استرس داشتم ولی خودمو کنترل میکردم _معنی این کاراتون چیههههه وااای اون آرایش غلیظ و اون سینه هایی که زیر تاپ فسفریش از همیشه بزرگتر میزد و اون باسن که زیر شلوارک لیش آدمو دیوونه میکرد پاهای سفیدش با اون کفش پاشته بلند واااای حواسمو پاک پرت کرده بود _با توام این کارا یعنی چی به خودم اومدم ببخشید حالا چرا اینقد داد میزنی بیا بهت میگم _تا نگی نمیام چی راجبم فکر کردی ساکت باش حالا همه میفهمن بیا تو با دستام هدایتش کردم تو مخالفت میکرد یه حل ریز مجبور شدم بدم اومد تو درو بستم گل قرمزی که هتل برای اتاق وی آی پی گذاشته بودو دادم بهش _مرسی حالا بگو میشنوم سوگل من چن روزه یه حسی بهت دارم و نمیتونم از ذهنم پاکت کنم فک کنم عاشقت شدم هیچ راه دیگه ای به ذهنم نمیرسید ببخشید اگه ناراحتت کردم _این چه کاری بود کردی نمیگی خالم میدید فهمیدم زیادم بد نشده راستی چقدر خوشکل شدی _جدی ممنون وایییی این اتاق چقدر قشنگه دستشو گرفتمو بردم تو تراس تازه کجاشو دیدی اون تراس ویو کوهو جنگلو دریارو با هم داشت اونم موقع غروب آفتاب تا اینجا که خوب پیشرفته بود نشست روی صندلی درِ شرابو باز کردمو براش ریختم و یه لیوان شراب درحال غروب آفتاب خوردیم میدونستم سیگاریه چون دیده بودم رفتمو بهش تعارف کردم _ا ممنون الان خیلی میچسبه فک کنم امشب بارون بیاد هوا سرده اره فک کنم _راستی از کجا فهمیدی من فندک میخوام ممنون دوسش داری کلی گشتم تا اینو پیدا کردم _وای دستت درد نکنه خیلی خفنه درحالی که داشت سیگارشو روشن میکرد بهش گفتم سوگل من دوستت دارم یه پک زد _ا خب ممنون انگار نمیشد باید یه روش دیگه رو پیشه میگرفتم زمان نداشتم دیگه بیا تو بیرون سرده سرما میخوری سیگارشو انداختو یه لیوان شراب ریختم و اومدیم تو حرارت بدنش کاملا حس میشد خیلی نزدیک شده بودم دستشو گرفتم و با یه دستم پاهای سفیدشو نوازش میکردم لیوانشو گذاشت بر گشت _چیه فکری تو سرته بدجور تو چی _لبخندش رضایتشو نشون میداد بهش نزدیک شدم نفسشو حس میکردم داغ بود دیگه تموم بود این یعنی پیروزی لبمو گذاشتم رو لبش مقاوتی نکرد ادامه دادم همراهی نمیکرد ولی مقاومتم نمیکرد دیگه منتظر بودم که جدام کنه یه گاز از لب پایینش گرفتم نفساش بریده بریده شد همونجور که رو تخت نشسته بودیم خودشو شل کرد عقب کامل ولو شد رو تخت منم که دنبال لباش میومدم افتادم کامل روش وای شیرینی لباش ادمو دیوونه میکرد دیگه کارام دست خودم نبود بعد لباش رفتم لاله گوش راستشو خوردمو بعد رفتم پایینتر از رو تاپش سینه هاشو میمالیدمو میبوسیدم دستم همه جای بدنش حرکت میکرد وای شلوارکم داشت پاره میشد دیگه تحمل نداشتم ناله هاش شروع شده بود با سرعت تاپشو کندمو اون شلوارک چسبون لیو تیشرتمو در اوردم و شروع کردم خوردن لباش با ناخونش کمرمو چنگ میزد هیچی نمیگفت فقط ناله میکرد سوتین سبزشو کندم سینه هاش از چیزی که میزدم بزرگتر بود وای انگار تو بهشت بودم سینه هاشو محکم فشار میدادمو میخوردم نفساش بریده بریده بود صدای قلبشو میشنیدم رفتم تا نافش دستمو بردم که شرتشو در بیارم که مقاومت کردو نذاشت بازم برگشتمو لباشو میخوردم شلوارکو با شورت کشیدم پایین چون داشت پارشون میکرد مثل سنگ سفت شده بود اومدم رو تخت بردم سمتش و دستش گرفت و سرشو اورد سمتش اوف دیوونه کننده بود لعنتی انگار سه متر رو هوا بودم تو کارش وارد بود خیلی سریع ساک میزد همشو میکرد تو دهنشو کامل در میورد اون صحنه حسابی تحریکم میکرد دیگه تحمل نداشتم باز افتادم دو سینه هاش و بازم اومدم تا پایین ایندفع مقاومتی نکرد شرتشو اینو وحشیا از تنش کندم اوووف شیو شیو شده بود کس صورتی که الان دیگه مال من بود نتونستم جلو خودمو بگیرم با زبونم شروع کردم به خوردن داغ داغ بود ناله هاش بیشتر شده بودن منم که با هر نالش بیشتر تحریک میشدم یک دفعه از روی تخت کنده شدو ولو شد رو تخت لرزشش نشوندهنده موفقیتم بود ارضا شده بود نفسش قطع میشدو نامنظم بود صداش در نمیومد تکونم نمیخورد باز اومدم بالا تا از لباش بخورم نا نداشت دیگه خودشو به من سپرده بود کاملا منم تماممو در اختیارش گذاشته بودم از روش بلند شدم تا نفسش برگرده تو این فرصت رفتمو از تو زیپ کیف پولم اون کاندومیو که همیشه توشه رو برداشتم مثل وحشیا با دندون پاره کردمو کشیدم سرش سوگل باز برگشته بود اومدم روش خوابیدم نوازشش کردم بوشیدمش پاهاشو دادم کامل بالا کیرمو آروم کشیدم روشو فرو کردم افتادم کامل روشو عقبو جلو میکردم و از لباش میخوردم نالا میکردو لبمو میخورد از روش بلند شدم سرعتمو زیاد کردم تو چشماش شهوتو میدیدم به خاطر الکل شراب یکم دیر ارضا میشدم و فقط داشتم لذت میبردم اصلا انگار رو زمین نبودم برش گردندم رو حالت چهار دستو پا و شروع کردم همزمان گردنشو میخوردم سرشو اورده بود بالا و نالا میکرد داشتم ارضا میشدم سرعتمو زیاد کردم با یه فشار تا ته آهههههه ارضا شدم همشو ریختم تو کاندمی که تو کسش بود ولو شدمو افتادم کنارش اومد رومو یکم لب گرفتیم از هم کاندمو از کیرم کشییدم بیرون بستمو انداختم سطل کنار تخت یکم دیگه کیرمو مالید و پاشد لباسشو پوشید منم که همونجور ولو و بیجون بودم رو تخت اصلا چشمام باز نمیشد سوگل آروم درو زدو رفت اون صد دلارشم ور نداشت اتاق خیلی بهم ریخته شده بود منم لخت رو تخت بودم یهو در زده شد کیه _بازکن فااااک امیر بود پاک یادم رفته بود اصلا وایسا اومدم همه لباسامو چپوندم تو همو انداختم تو کمد حوله رو دورم پیچیدم درو باز کردم و اصلا هیچی به رو خودم نیوردم _کجایی تو لخت بودم دارم میرم حمون _هنوز نرفتی نه _این شیشه شرابه چیه آها گرفتم با هم بخوریم _اره معلومه از این دوتالیوان حالا چرا نصفس چقد میخورید نترکید کاملا شک کرده بود دوتا لیوان که احتمالا رو یکیشم رژ سوگل مونده بود اره گفتم تستش کنم _خب تستش کردی چطور بود عالی بود حالا از حموم میام میخوریم _از کی تاحالا سیگاری شدی فااااک اون سیگارا هم کنارش دیده بود ههههه همینجوی واسه ظاهرش گرفتم عکس بندازیم میدونی ک اهلش نیسم _اره معلومه یکیشم کشیدی واسه تنوع حالا جار نزن _ای کلک شانس اوردم تو سطلو ندید خخخ هیچی دیگه بخیر گذشت چند روز باقی مونده هم ما جوری سپری کردیم که انگار هیچ اتفاقی بینمون نیوفتاده حتی شمارشم نگرفتم امیر که تا لحظه اخر چشمش بهش بودو میخواس شماره بهش بده ولی جرعتشو نداشت هنوزم که هنوزه هر وقت میگم آنتالیا میگه سوگل وقتی که رسیدیم تهران سوگل اونقدر داده بود که پوکیده بود یعنی متلاشی نمیدونم شاید اونم مثل من یه جورایی معتاد سکس بود پایان سخن آخر سلام ببخشید واسه طولانی بودن داستان ممنونم از نظراتون که همیشه برای داستانام میزارید منتظر نظرات مفیدتون هستم یه سری دوستان هستن کلا توحین میکنن کلا کاری به داستان ندارن یه سری هم هستن دنبال نکته یا سوتی تو داستان میگردن یا با سوالای الکیشون میخوان بهت ثابت کنن که داستانت الکیه تو نظراتتون توی داستانای قبلی واقعا یه سوالایی میکردید ک ربطی نداشت اگه واقعا سوالی راجب من دارید من تو تلگرام هستم میتونید اونجا ازم بپرسید دوستان به جای لذت بردن از داستان الکی نکته نگیرید باید بگم من اگر داستانی رو بنویسم که واقعی نباشه میگم نیازی نیس شما بگید راجب این داستان تقریبا ۹۰درصدش عین واقعیت بود اون ۱۰درصدم اضافه کردم فقط برای لذت بیشتر داستان و شما منتظر نظرات خوبتونم هستم بابت غلط املایی هم عذر میخوام نوشته

Date: April 5, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *