من و خواهرزاده خوشگلم

0 views
0%

سلام هیچ وقت یادم نمیره من مصطفی هستم 28 ساله عروسی پسر داییم تو دهات بود که مام دعوت بودیم اون موقع فک کنم 22 سالم بود من یه خواهرزاده دارم به اسم مژگان که تنها دختر خواهرمه و اون موقع 13 سالش بود خیلی خوشگل و دوستدار سکس بود اون موقع ها چون تو دهات هم هیکل دخترا بزرگتر از سنشونه و خیلی هم سکسی میشن چون زیاد پسر نمیبین بگذریم منم یه جورایی همیشه تو کف کردن این خواهرزادم بودم البته اون روزم این فکر لعنتی حتی قبل از رفتن به دهات تو ذهنم بود وقتی رسیدیم دیدم خیلی شلوغ پلوغه و یه گوشه ایستادم مژگان ما یه کون خوش تراش داشت با سینه هایی درشت برای یه دختر ت و اون سن صورت خوشگل و بدنی که فقط تو ساپورت و نهایتا با آستین کوتاه دید بودمش قبلنا ولی روز عروسی با آرایش دیدمش و دلم ریخت لباسش بی آستین بود بازوهای سفیدش از زیر یه شنل که مثلا برای رد شدن از جلوی مردا میندازن سرشون معلوم بود واقعا راست کرده بودم اونایی که از قبل نقشه میکشن واسه کسی میدونن چی میگم تو دهات فامیلامون خونه هاشون نزدیک همه برای آرایش مارایش میرن خونه همدیگه و برمیگردن خواهرزاده خوشگلم منو که دید بدو اومد سمتم موقعی که میدوید سینه هاش میپرید بالا پایین و خط شونم که تازه دراومده بود قشنگ معلوم بود اومد جلو و تازه فهمیدم آرایش چی کرده بود با صورت این بچه بدنشم بیشتر معلوم شد ران پاهاشم معلوم بود چون یه لباس خیلی کوتاه پاش بود بغلش کردم و بوسیدمش اونم با همه سادگی بوسم کرد و گفت دایی جیگر پس زن کی میگیری و از این حرفا گفتم یه زن مث تو پیدا بشه حتما میگیرم بعد بازم با همه پاکی و سادگیش گفت میای تا خونه بغلی بریم من لباسامو بردارم گفتم بریم البته مث خر خوشحال شدما گفتم برم شاید لخت تر ببینمش هنوز فکر کردنش نبودم خلاصه رفتیم و تو راه هم هی به سینه مینه هاش نگاه میکردم و اون کس خل هم اصلا حواسش نبود من این ور اون ور و نگاه کردم ببینم کسی نبینه دارم میرم تو با مژگان رفتیم خونه فک کنم عمه مژگان همون نزدیک عروسی بود هیشکی نبود تو خونه منم رفتم وایستم تا این کارش تموم شه ولی وسوسه نزاشت لامصب و رفتم از لای در نگاهش کردم داشت لباسشو در میاورد که یکی دیگه بپوشه بعد هی ریتمیک میرقصید و خودشو جلوی آینه نگاه میکرد یه دفعه رفتم تو و در و بستم لباسو گرفت جلوی سینه هاشو گفت ای وای دایی برو بیرون الان میام وقتی رفتم تو لباس دقیقا یه قسمت کوچیکی از بالا سینه شو پوشونده بود که اونم با دستش نگه داشته بود ولی کل کمرش از پشت و شونه هاش کامل معلون بود گفتم مژی دایی چی کار میکنی و یه کوچولو رفتم طرفش ترسید رفت عقب گفت دایی چی کار میکنی گفتم شب عروسی پسر داییه منم هوس کردم گفت دایی زشته یعنی چی من سنی ندارم در ضمن دختر خواهرتم گفتم با همین سنت پدر مارو در آوردی مژگان رفتم جلو و لباسی که جلوی سینه هاش گرفته بودو با زور ازش گرفتم سینه های خوشگل و درشتی داشت که خوشبختانه سربالا و رو فرم بود نوکای صورتی و رگای آبی که از زیر پوست شفافش کاملا معلوم بود گفت دایی نکن من خواهرزادتم و آشکارا شروع کرد به گریه کردن ولی به محض اینکه از ش لب گرفتم صداش کمتر شد یه جورایی میترسید ازم چن تا لب یکی دو دقیقه ای ازش گرفتم و ازش خواستم زانو بزنه رو زانوهاش نشوندم و دهنشو راست کیرم گرفتم و خودم سریع شلوار پیرهنمو درآوردم دهنش کوچیک بود ولی لباش خیلی حشریم کرد دستامو گرفتم دو طرف شقیقه هاشو کیرمو گذاشتم تو دهنش هیچ چی نمیگفت الان میگم کاش داد بیداد میکرد که اقلا این گناهو نمیکردم ولی با چشمای پر اشک فقط به کارای من نگاه میکرد کیرم حدودا 15سانت بود حدود 3تا 4 دقیقه ای تو دهنش بود و وقتی قشنگ لیز شد گفتم بسه موقعی که ساک میزد چشاش مستقیم تو چشمم نگاه میکرد فرض کنید دو تا چشم خوشگل با اشک ملایم با دستاشم رونامو از پشت گرفته بود فک کنم خودشم بدش نمیومد به هر حال وقت تنگ بود پا شد لباس کوتاهشو در آوردم و پاهشو انداختم رو شونها هام پرده مرده دیگه برام م هم نبود ولی دلم میسوخت شورتشو از پاش درآوردم و بوی کس نو نهالش پیچید تو صورتم و وحشی شدم فک کنم پرده هم نداشت یه مقدار نمیدونم جه کرمی بود از تو یخچال اون خونه زدم رو کیرم در بین کارام البته هی میگفت دایی تو رو خدا نکن بزار برم ولی این لامصب بلند شده بود نمیتونستم ولش کنم وقتی دوباره اومدم بالاسرش یه تیکه از لباسش هنوز تنش بود اونم با زور در آوردم و لبه کسش رو با زبونم خیس کردم چقدر خوشبو بود این طفلک خودشو برای عروسی قشنگ تمیز کرده بود از حموم تازه اومده بود احتمالا ولی نمیدونست یه دایی کیر کلفت از شهر براش راست کرده من به بازوهای دختر بچه ها خیلی علاقه دارم بازواشو نگاه میکردم و لذت میبردم هی سطح داخلی بازواشو میمالیدم و دو تا دستاشو با یه دست برده بودم بالای سرش رو زمین نگه داشته بودم با یه دستم سینه هاشو میمالیدم کیرمو کرده بودم تو کس کوچیک و تمیزش و داشتم یواش یواش تلمیه میزدم اونم آی اوی میکرد دیگه مطمئن شدم خواهرزادمون قبلن هم بله هیکل درشتم رو بدن نحیف دختربچه ای بود که یه چن سالی بود میخواستم بکنمش موهاشم بلند بود و هی میومد تو صورتش من با دستم میدادم کنار که درد رو تو صورتش ببینم وقتی تلمبه میزدم هی کمرشو از زمین جدا میکرد اگه اندازه میگرفتی کیرم تا وسطای شیکمش میرفت تو هی داشتم به لباسی که مثلا قرار بود تو عروسی بپوشه نگاه میکردم تلمبه میزدم هر دو مون عرق کرده بودیم ولی عرق بدنش که داشت برق میزد وحشیم کرده بود راضی نمیشدم بهش گفتم برگرده و کیرم و گذاشتم تو سوراخ کونش لگنش هنوز کامل نشده بود ولی انصافا کون درشتی داشت دستام هنوز از اون کرمه چرب بود و دستامو میکشیدم رو دو طرف نخاعش و دنده هاشو که کشیده میشد میدیدم بدنش به طرز شهوت انگیزی بچگونه بود ولی مث یه فاحشه میشد کردش کیرم تا خایه میرفت تو سوراخ کونش و میومد بیرون هر دفعه هم که ضربه میزدم هق هق صدا میداد سرشو از سمت چپ صورتش گذاشته بود زمین و انگار منتظر بود کار من تموم شه یه یه ربعی تو کون و کوسش به تناوب میزاشتم و اونم فقط به کارام نگاه میکرد و آروم هق هق میکرد یه چند دقیقه ای مث سگ نیگهش داشتم و کردم تو کونش داشت ابم میومد و از تو کونش در آوردم که دردسر نشه بعدا ریختم رو کمرش و وقتی آبو حس کرد رو کمرش برگشت نگاه کرد رو کمرشو منم با دستم مالیدمش رو کمرش مث بره ای که نگه میدارن واسه آمپول زدن و اینا و وقتی ولش میکنن با تمام سرعت فرار میکنه از زیر دستم دراومد و لباسشو گرفت جلوی سینه اش دوباره بازم داشتم به بازوهای سفیدش که نرم و بچگونه بود نگاه میکردم داشتم به بدن نحیف و کوچیکی نگاه میکردم که چند دقیقه پیش زیر کیرم عرق کرده بود و الان داشت با لباس پوشیده میشد لباسی که میخواستو پوشید بازم کوتاه و بدون آستین و سفید ران های پاشم بازم معلوم بازم کردنی بود ولی دیگه دیر شده بود خاک تو سرم بای نوشته کس

Date: March 10, 2021

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *