یه هفته میشد كه خونه خالی داشتم. یه آپارتمان كوچولو تو اكباتان بود. وقت نداشتم كسی رو بیارم. باید هرجور میشد تا آخر ماه كرایش میدادم.مال من نبود اگه من خونه از خودم داشتم كه … بگذریم.اگه میرفتم بنگاهی میگفتم دو روزه اجارش میداد. اصلا شاید همون موقع مشتری داشت.زود كرایه میرفت. گفتم حتما باید توش یه سیخی بزنم. وقت نداشتم كه دنبال اینكار برم. بالاخره یه روزمو خالی كردم. اگه همون روز اول به بچه ها میگفتم صد تا كس اورده بودند. نمی خواستم این دفعه سر خر داشته باشم. همش یا باید نفر آخر برم تو كه طرف اینقدر روش فشار اوردند كه نای دادن نداره. آدم عذاب وجدان میگیره. كردنش كوفتش میشه انگار دارم شكنجش میدم. اون بنده خداهم لابد چمیدونم به فكر اجاره خونه و خرج بچه هاشو و حسین آقا سبزی فروش و ممد آقا بقال و .. ایناست. واسه همینم صداش در نمیاد. ولی خوب من كه می فهمم. اگه نفر اول برم تو كه دیگه هیچی. باید یه ربعه بیام بیرون. اگه طول بكشه بچه ها خودمو میكنند. این بود كه این دفعه گفتم برای یه بار هم كه شده همه كارا رو خودم بكنم.
صبح زود از خونه زدم بیرون. مثل همیشه ، انگار دارم میرم سر كار. ماشینو برداشتم و راه افتادم. حیف كه تو محلمون نمیشه وگرنه همون جا یكی سوار میكردم. از كل تهران میان اینجا كس بلند میكنند. خدا بركتش بده. اما ما خودمون بی بهره ایم. مثل تیم های فوتبال ته جدولی كه بازیكن درست میكنند و دو دستی تقدیم تیمهای صدر جدول میكنند. یه جایی رو تو جنت آباد میشناختم. می دونستم اونجا ایستگاهه. همیشه دیده بودم سر كس دعواست. تا یكی میاد لب خیابون صد تا پیكان و پژو و موتور میان جلوی طرف. اولین جایی كه به ذهنم رسید اونجا بود. رفتم اونجا. خبری نبود. آخه صبح زود بود هنوز ملت داشتند میرفتند سر كار. كسی نبود.
لابد جنده هام مثل مدیر عاملها ساعت نه به بعد از خونه میان بیرون. ماشینو یه جا پارك كردم. موتورو خاموش كردم. چشمام فقط دنبال زن میگشت. هیچ خبری نبود. نمی تونستم بین زنهای عادی و زنهای جنده فرق بذارم. ولی چیزی كه مشخص بود خیلی ها اون موقع داشتند میرفتند سر كار. چمی دونم شاید اونام كس میدن ولی به رئیس و همكاراشون. تیپ و قیافه های مختلف. یكی لاغر بود و مانتو خفاشی پوشیده بود تا مثلا چاق نشون بده. یكی چاق بود و چادرشو محكم دور خودش می پیچوند طوری كه كونش تو چادر قالبی معلوم میشد. مثلا اینطوری خودشو لاغر نشون میداد. بعضی ها هم معلوم بود كه اصلا اهل خلاف نیستند. بعضی ها هم یه جوری به آدم نیگا میكردند كه انگار تو دلش میگفت من كس میدم ولی حیف كه الان كار دارم و باید برم سر كار. بعضی ها هم همچین نیگا میكردند كه انگار میگنند كونت بسوزه كس دارم ولی بهت نمیدم. و صد البته كون آدم میسوزه. هرچی وایسادم چیزی ندیدم. نمی دونم شاید بودند و من نمی تونستم تشخیص بدم. به ساعتم نیگا كردم داشت نه میشد. دلم شور میزد زمان همینطوری میگذشت. با خودم میگفتم اگه به یكی از بچه ها میگفتم حتما یكی دست و پا میكرد.كس كشا دو تا دونه فرمولو حفظ نمیكنند ولی هركدومشون سی چهل تا شماره موبایل جنده رو بلدند. راه افتادم و از جنت آباد اومدم بیرون. وارد اتوبان آیت الله كاشانی شدم. همینطوری به سمت آریاشهر میومدم پایین. بگی پرنده پر میزد . شانس منه دیگه. روزهای دیگه كه با خونواده میومدم همینطوری كس ریخته بود. التماس میكردند بیایید مارو بكنید. كسی نبود. روبروی یه دكه روزنامه فروشی رسیدم. زدم كنار و از ماشین پیاده شدم. رفتم اون ور خیابون تا یه روزنامه بخرم. دوسه تا مغازه دار از مغازه اومده بودند بیرون. روزنامه فروشیه هم همینطور همه داشتند به یه جا نیگا میكردند. یه همشهری برداشتم و می خواستم پول بدم. ولی انگار ملت تو باغ نبودند. یه زن چادری وایساده بود كنار خیابون. تاكسی رد میشد بوق میزد،اصلا اعتنایی نمیكرد،مینی بوس رد میشد همینطور. روزنامه فروشه رو صدا زدم
– آقا یه همشهری
یه چیزی داشت میخورد دهنش می جنبید. پنجاه تومنی و از من گرفت و باز وایساد نیگا كردن. به مغازه دارا نیگا كردم. همشون دم در مغازه وایساده بودند. بعضی ها دست به سینه. انگار دارند فیلم سینمایی نیگا میكنند.
– آقا میشه اینو حساب كنی ما بریم؟
زورش میمود جواب بده.
– زنیكه جنده اومده اینجا وایساده. هیشكی بلندش نمیكنه.
سر جام خشكم زد. این جنده بود؟همه ملت فهمیده بودند الا من. یارو از تو مغازش تشخیص داده بود من از دو متریش نه. آخه از كجا می دونستم این چادریه جندس؟ هان؟ همینه دیگه بالاخره باید فرقی بین من و اونایی كه 30 ساله دارند كس میكنند باشه.
بقیه پولمو گرفتم و اومدم تو خیابون اومدم بغل جندهه وایسادم. مثلا می خوام از خیابون رد شم.
– اون ماشین منه اون ور خیابون بیا دنبال من. خونه خالی هم دارم.
دیگه چی باید میگفتم؟ همینشم كه گفتم به زور گفتم. مثلا هرچی زور و جرات بود تو خودم بود جمع كردم و گفتم. به خیال خودم مثلا كسی نفهمید. دیگه واینستادم از خیابون رد شدم و رفتم اون ور. در ماشینو باز كردم و سوار شدم. در جلوی سمت شاگرد رو هم قفلشو باز كردم. یه نیگا كردم. همه فهمیده بودند كه من می خوام بلندش كنم. هم مغازه دارها هم زنه داشتند منو نیگا میكردند. ماشینو روشن كرده بودم. اگه دست خودم بود زده بودم تو دنده میذاشتم و میزدم به چاك. روزنامه فروشیه از دكش اومده بود بیرون. انگار داره پرتاب موشك به كره مریخو نیگا میكنه. با سر به زنه اشاره كردم. از اونور خیابون اومد این ور خیابون. داشتم سكته میكردم. اصلا نمی تونستم رانندگی كنم. زیر نگاه ملت فضول و شهید پرور داشتم خفه میشدم. اومد وایساد كنار خیابون. معطلش نكردم زدم تو دنده و رفتم جلوش. شیشه رو دادم پایین.
– بیا بالا دیگه
– خونت كجاست؟
اه اه عجب صدای كیریی داشت. لهجه ای داشت كه تا اون موقع نشنیده بودم . چاره نداشتم. اینجا بیابون بود و اون هم لنگه كفش.
– همینجا .اكباتانه زیاد دور نیست.
درو باز كرد و اومد نشست كنارم. تا اون داشت می نشست یه نیگاهی به اطراف انداختم. تا اون موقع جرات نگاه كردن نداشتم. حالا همه نیششون باز شده بود. حس كردم انگار دارند به یه قهرمان ملی نیگا میكنند. انگار رستم بودم و از هفت خان گذشته بودم. هنوز نیگاش نكرده بودم كه زدم تو دنده و راه افتادم. زود از مهلكه فرار كردم.فكر میكردم تموم ماشینا دارند منو تعقیب میكنند. به میدون نور كه رسیدم زود پیچیدم پایین. اتوبان گشاد میشد و بزرگ بود .هیشكی توش نبود. پامو گذاشتم رو گاز و رفتم. سرعتم تو سرازیری به 80 كیلومتر میرسید. تو آینه نیگاه كردم هیشكی پشت سرم نبود. اینقدر تند میودم كه جنده خانم هم از ترس دستشو گذاشت رو داشبورد ماشین. پشت چراغ قرمز بلوار فردوس وایسادم. تازه فرصت نگاه كردن پیدا كرده بودم. چادرش اینقدر كثیف بود كه نگو. خوب كه دقت كردم دیدم خودش از چادرش بدتره. حالم داشت بهم میخورد. دستاش زبر و خشن بود. پشت دستش رو استخون انگشتاش پینه بسته بود. یه نگاهی با لبخند بهم زد. دلم داشت بهم میخورد. با خودم فكر كردم كه اون مغازه دارها هم حتما داشتند به من میخندیدند كه عجب كس كپكی را بلند كرده بودم.
– اسمت چیه؟
– منیژه
– بچه كجایی؟
– تو چیكار به جاش داری.
ترجیح دادم باهاش حرف نزنم. وقتی حرف میزد از صداش حالم بهم میخورد. وقتی هم می خندید دندوناش میرخت بیرون. معلوم بود كه صد سالی میشه مسواك نزده.
– من گشنمه برام یه چیزی بگیر.
كس كش بذار برسیم بعد. هنوز یه چهارراه اونورتر نرفتیم تیغ زدنو شروع كرده.
– چی میخوری؟
– ساندویچ نباشه هرچی میخواد باشه.
پیچیدم تو بلوار فردوس تا واسه شازده خانم یه چیزی بخرم.
– آخه الان اول صبحه هنوز غذاخوریها باز نكردند . یكی دو ساعت تا ظهر مونده.
– پیتزاهم خریدی ایراد نداره.
سگ خور . اینم یه پیتزا. اون همه پیتزا به اون دخترای كس قشنگ چس دادم ، اینم روش.
جلوی یه مغازه پیتزا فروشی نیگر داشتم. رفتم تو مغازه. یكی داشت كف مغازه رو می شست.
– دو تا پیتزا مخصوص میخوام.
– الان غذا نداریم
– حالا نمیشه یه كاریش بكنید.
– مسئله اون نیست. ما كه از پول بدمون نمیاد. تنورمون خاموشه باید داغ بشه طول میكشه تازه الانم زوده فقط شما اومدید. كسه دیگه ای كه نیست.
– حالا تو فر بذاری نمیشه؟
كس كش انگار مفتی میخوام.جاروشو گذاشت كنار و رفت طرف آشپزخونش.
– ممد؟ ممد می تونی دو تا پیتزا مخصوص بذاری؟
– الان؟
– آره یه مشتری اومده . تو فر بذار ایراد نداره.
ممد آقا اومد پشت پخچالی كه جلوی در آشپزخونه بود. چه می دونم لابد میخواست ببینه كدوم كس خلی ساعت نه و نیم صبح پیتزا می خواد.
– سلام .دستت درد نكنه دو تا پیتزا مخصوص بذار ما ببریم.
– نوشابه هم میخوای؟
انگار مشكل نوشابه بود.
– آره یه دونه از این خانواده ها میبرم.
– یه ربع بیست دقیقه ای طول میكشه ها
– ایراد نداره. دستت درد نكنه
پولشو بهش دادم و اومدم تو ماشین تا اونجا منتظر بشم. مثه گرگ گرسنه به شكاری كه كرده بودم نگاه میكردم. حداقل 25 سال و داشت. خدا می دونه چقدر تا حالا كس داده بود. خوب شد كه كاندوم گرفته بودم.
– چی شد؟
– الان حاضر میشه.
از اینكه من بی پروا بهش نگاه میكردم خجالت میكشید. به نظر آدم مظلومی میود. اصلا بهش نمیومد اهل دستور دادن باشه.بیشتر بهش آدم تو سری خوری میومد. وقتی قیافه میگرفت صورتش مسخره میشد. زود میفهمیدی كه داره فیلم بازی میكنه.
– چند سالته منیژه خانم؟
– بیست و سه
– اصلا بهت نمیاد. جوونتر میزنی
یه لبخندی زد و شروع كرد به شكوندن قلنج انگشتای دستش. اصلا بگی یه ذره لطافت داشت، نداشت. چاره ای نبود. دیگه راه برگشت نداشتم.اگه می خواستم این دست و اون دست كنم دیر میشد و دیگه از كس خبری نبود.
پیتزارو گرفتم و به طرف خونه راه افتادیم. ماشینو پارك كردم و با منیژه از ماشین پیاده شدم.
– تو روتو سفت بگیر.
همین كارو كرد. نمی دونستم اگه یه نفر بهمون گیر بده چی بگم؟ حاضر بودم بگم این جندس و پاش وایسم و تاوان پس بدم ولی دروغی نگم كه این زنمه. جلوی ورودی نگهبان وایساده بود و مارو نیگا كرد. سلام كردم و رد شدم. چیزی نگفت. نمی دونم شاید حدسهایی میزد ولی …
به هر صورت با آسانسور رفتیم بالا. تو راهرو پرنده پر نمیزد. بهترین ساعت بود. همه اونایی كه باید از خونه میرفتند بیرون،رفته بودند. كلید انداختم به در و رفتیم تو.
تو آپارتمان هیچی نبود. كفش موكت بود و لاغیر. یكی از پنجره ها رو روزنامه چسبونده بودم. خیلی تاریك شده بود ولی برای كس كردن خوب بود.منیژه خودش رفت و تمام خونه رو سرك كشید. منم رفتم تو آشپزخونه و چیزایی رو كه خریده بودم گذاشتم رو كابینت.
– اینجا چرا اینجوریه؟ هیچی نداری كه
اوه چقدر بد. شازده خانم شرمنده كه خونه خالیه.
– می خواییم اینجارو اجاره بدیم.
– چند اجاره میدی؟
– چطور؟
– من اجارش میكنم
به به لابد منم میشم صاب جنده خونه. باید بیام و دم در میز بذارم و ژتون بفروشم هان؟
– اجاره شده. یه ماه هم پول دادند. منتها هنوز نیومدند توش.
– بیا غذاتو بخور سرد میشه دیگه.
چادرشو از سرش در اورد و مانتوشم باز كرد. رفت و نشست كنار دیوار اتاق. یه جعبه پیتزا بهش دادم. خودمم اومدم و نشستم روبروش. دو تا لیوان یه بار مصرف رو كه گرفته بودم پر نوشابه كردم. دامن پوشیده بود. پاهاشو تو سینش جمع كرده بود و كف پاشو گذاشته بود زمین. جعبه پیتزارو گذاشت رو زاونوهاش و با دست دیگه از توش پیتزا بر میداشت. منم رفتم و به دیوار روبرو تكیه دادم. اصلا میل نداشتم. ولی برای همراهی با اون شروع كردم به خوردن. مثل گاو میخورد. انگار از قحطی در رفته. با خودم فكر كردم گناه كس كردنم با سیر كردن شكم گرسنه این جنده خانم پاك میشه. بهش نیگاه میكردم و خوردنشو تماشا میكردم. معلوم بود كه گشنشه. بیچاره راست میگفت. دید كه من دارم بهش نیگاه میكنم.یه لبخند مرموزانه ای زد
– دستت درد نكنه خوشمزه اس
دامن پاش بود. پر دامنشو گرفت و اورد بالا و انداخت رو شكمش. پاهای سفید و خوشگلش مشخص شد. عجب تیكه ای بود. ته روناش یه تیكه كس پشمالو دیده میشد. اصلا شورت پاش نبود.بدون نگاه به من غذاشو میخورد. هیكل خوشگلی داشت. پاهاش عضله ای بودند. ولی یه ذره سلیقه و لطافت نداشت. شاید خیلی زنها آرزوی داشتن همچین هیكلی رو داشته باشند. ولی حیف كه تمیز نبود. اصلا دیگه نمی تونستم پیتزا بخورم. رفتم نشستم كنارش
– من تازه صبحونه خوردم بیا مال منم بخور.
فقط دو سه تا تیكه ازش خورده بودم. پاهاشو دراز كرد. دامنش هنوز بالا بود. اما روی كسشو گرفته بود. دسمتمو بردم لای دامنش. روناشو بهم چسبوند و با پشت دستی كه پیتزاشو گرفته بود ، دستمو رد كرد
– نكن
– بذار فقط نیگاش كنم. دست نمیزنم
دستشو كشید كنار. دامنشو زدم بالا. بوی عرقی میداد كه نگو و نپرس. راستی راستی حالم داشت بهم میخورد. چطوری می تونستم اینو بكنم.منو بگو كه صبح زود رفته بودم حموم و مثلا خودمو واسه یه خانم شیك و تر و تمیز آماده كرده بودم. پشمای سیاه كسش نمی ذاشت آدم چیزی ببینه. ولی پاهای خوشگلی داشت. یه دونه مو روشون نبود. جوراباش تا زیر زانوهاش بالا اومده بودند. كف جورابش سوراخ شده بود. زردی پاشنه پاش معلوم بود.
– آخرین بار كی رفتی حموم؟
– چطور؟
– می خوای اینجا با هم بریم حموم؟ تا حالا تو وان حموم نشستی؟
– نه من حموم نمی خوام برم
عجب هپلیی بود. پیتزاهای منم خورد. تا حالا ندیده بودم دختر یا زنی بتونه یكی و نصفی پیتزا بخوره. همیشه با هركی می رفتم بیرون پیتزاهای اضافی اونا رو هم من می خوردم. وقتی غذاش تموم شد. واسه خودش نوشابه میریخت و می خورد.
یه آروغی زد كه صداش داشت سقفو میاورد پایین. اه اه حالم داشت بهم میخورد. حیف كیر كه بره تو كس این زن. اصلا بگی یه ذره جاذبه داشته باشه. اگه همونجا وسط اتاق میرید تعجب نمیكردم.
– پاشو باهم میریم حموم. هم اینكه با هم حال میكنیم، هم اینكه تمیز میشی. خیلی كثیفی. بالاخره اینجا نری باید یه جای دیگه بری.
– آب داغه؟
– آره بابا اینجا همیشه اب داغه.
بردمش دم در حموم و توی حموم و بهش نشون دادم تا بلكی تشویق بشه.
– منكه اینجا لباس ندارم .
– ایراد نداره با لباس كه نمی خوای بری تو آب.
شروع كردم به لخت شدن. وایساده بود و منو نیگا میكرد.
– من نمیام اگه میخوای بری تو برو من منتظر میمونم.
– چی چی رو من نمیام؟ می برمت
رفتم تو حموم و شیر آب و باز كردم تا وان پر بشه.
– بابا همش پنج دقیقه میریم توش.
رفتم طرفش و دامنشو كشیدم پایین. مقاومتی نكرد. دامنش كشی بود راحت در میومد. جورابشم خودش در اورد. یه بلوز هم بیشتر تنش نبود.كرست هم نداشت.زیر بغلش پشم داشت به چه اندازه . از پشم كسش بلند تر.به عمرش به خودش تیغ نزده بود. وان كه تا نصفه اب شد اوردمش تو حموم. خودمم هم لخت لخت شدم. كیرم اصلا از جاش تكون نخورده بود. بدنش سفید سفید بود ولی بو میداد. سینه هاش بزرگ بودند. وقتی بهشون دست زدم و چلوندمشون باز دستمو رد كرد. بردمش تو وان. همونطوری وایساده بود و منو نیگا میكرد. تو اون خونه هیچی نداشتیم جز یه صابون دستشویی با یه حوله دست.
– بشین دیگه
تا نشست دوشو باز كردم و سرشو آوردم زیرش. تازه انگار خوشش اومده بود. چیزی نمی گفت. سرشو گرفت زیر دوش. و خودش موهاشو زیر دوش خیس كرد و دست می مالید. چشماشو بسته بود و رو صورتش دست میكشید. صابونو آوردمو و شروع كردم به شستن موهاش.
– بده خودم
صابونو دادم بهش. من هنوز بیرون از وان بودم. اگه خیس میشدم چیزی نداشتم كه خودمو خشك كنم.وقتی سرشو صابونی كرد صابونو داد من.شروع كرد به مشت و مال دادن موهاش. منم شروع كردم به صابونی كردن بدنش. سینه هاش زیر دستمام سر میخورد. نوكش برجسته شده بود. این دفعه دیگه چیزی نمی گفت. خیلی دلم می خواست از جاش بلند شه و كسشو براش بشورم. سرشو كه شست از جاش بلند شد.صابونو ازم گرفت و دوبار شروع كرد از بالا خودشو صابونی كردن. دلم می خواست باهاش برم تو وان و باهاش ور برم. خیلی راحت پاهاشو باز كرد و صابونو لای كسشم مالید. بعد یه پاشو گذاشت لبه وان و تا پایین صابونیش كرد بعد اونیكی پاشو گذاشت. بوی عطر صابون تو حموم پیچیده بود.بدنش لیز شده بود. دستمو بردم لای پاهاش چیزی نگفت. صابون كردن بدنش تموم شده بود فقط منتظر بود من دستمو از لای كسش در بیارم.پشماش كه خیس شده بودند تازه لبای كسشو میشد دید. همه چیزش عالی بود فقط جذاب نبود. یعنی كثیف بود و پشمالو.
حموم كردنش تموم شد. چیزی برای خشك كردنش نداشتم. یه حوله دست بود. اونو دادم موهاشو خشك كنه. چیز دیگه ای نداشتم. با زیر پوش خودم هم تنش خشك كردم. تقریبا خشك شده بود ولی به موهاشو كه دست میزدی هنوز نم داشت. چاره ای نبود. سشوار كه نداشتیم. از تو كیفش یه بورس در اورد. بورس كه چه عرض كنم. یكی در میان شونه هاش افتاده بود. خوشگل شده بود. همونطوری كه جلوی آینه دستشویی وایساده بود و بورس تو موهاش گیر كرده بود از پشت بغلش كردم. موهاش بوی صابون دسشویی میداد. خیلی بهتر شده بود. موهای زیر بغلش زیاد بودند ولی قابل تحمل بودند. سینه هاشو می مالوندم. چیزی نمی گفت. به كارش ادامه میداد. موهایی رو كه تو بورسش گیر كرده بودند یكی یكی از توش می كشید بیرون. كیرمو لای لپای كونش فشار می دادم. هیچی نمی گفت. كم كم سینه هاش سفت تر شدند. نوكش كه خیلی وقت بود سیخ شده بود. بدنش داغ بود. وقتی گردنشو بوس میكردم دست از بورس كشیدن بر میداشت. بورسو گذاشت لب كاسه دستشویی و خودش دستامو از دور كمرش باز كرد و برگشت طرفم. لباشو گذاشت روی لبام. به زور زبونشو هل داد تو دهنم. حالا كه نمی خواستم از این یكی لب بگیرم خودش به زور ازم لب میگیره. دستاشو دور گردنم انداخته بود و سفت فشارم میداد. دستمو از پشت بردم روی كونش و چنگ زدم. با نوك ناخنم به پشت كمرش كشیدم. اونم همین كارو كرد. دیگه واسم مهم نبود كه دندوناش زرده یا اینكه گوشه لبش تب خال زده. اصلا به این چیزا اهمیت نمی دادم. خوشمزه ترین لب و دهن و داشت. ولم نمی كرد. دستمو اوردم جلو و سینشو گرفتم. همین باعث شد كه لبامون از هم جدا بشه. نگاهی به دستم انداخت. سینشو چنگ زدم و نوك سینشو لای دو تا انگشتم گرفتم و فشار دادم. زبونشو از دهنش در اورد و سیخ كرد رو به من. منم همین كارو كردم. خیلی با احساس و آروم نوك زبونهامونو به هم می مالیدیم. یهو مثل وحشی ها هجوم اورد و زبون منو گرفت و كرد تو دهنش. خیلی حال می داد. كیرمو تو شكمش فرو میكردم. شده بود به اندازه یه دسته تبر. دست انداختم و یه پاشو اوردم بالا. پاشو دور زانوم حلقه كرد. از پشت دست انداختم كونشو گرفتم و چنگ زدم. بعدش با نوك ناخنم روی كونش دایره میكشیدم. از خودش صدا در میورد. حس میكردم اون بیشتر از من داره حال میكنه. اصلا هیچ جنده ای اینجوری كار نمیكرد.
– بریم تو اتاق بسه دیگه
دستشو از دور گردنم باز كرد. یه نیگاهی به كیرم انداخت. قرمز قرمز شده بود. پوزخندی زد و دستشو دور كیرم حلقه زد. سر كیرمو فشار میداد.خیلی حال میداد. اصلا نمی تونستم از جام تكون بخورم. اون یكی دستشو اورد و برد زیر خایه هام. خایه هامو گرفت تو مشتش. دستش گرم گرم بود. خیلی حال میداد. رو زانو نشست و كیرمو كرد تو دهنش. قبلا موقع لب گرفتن گرمای دهنشو حس كرده بودم. اما حس كردن گرمای دهنش با كیرم یه چیز دیگه بود. داشتم دیونه میشدم. همونطوری كه ساك میزد دستاشو از دور كیرم برداشت و شروع كرد با نوك انگشتاش روی پاهام خط كشیدن. دیگه تحملم تموم شد. زود كیرمو از دهنش كشیدم بیرون و زود رفتم سر كاسه دستشویی. آبم با فشار پاشید بیرون. موقع اومدنش چشمامو بستم. وقتی چشمامو باز كردم دیدم دیوار روبرو و شیر اب ، آب كیری شدند. همه جا ریخته بود جز تو كاسه دستشویی. شیر ابو باز كردم و همه جارو شستم. برگشتم دیدم منیژه نیست. رفتم تو اتاق دیدم نشسته و تكیه داده به دیوار و داره سیگار میكشه. اونطوری كه چمباته زد بود میشد راحت لبای كسشو دید. چوچولش گنده بود و زده بود بیرون. كسش از هم باز شده بود. چند تیكه گوشت اضافی ازش زده بیرون انگار نارنجك تو كسش تركیده بود. رفتم نشستم كنارش. دستمو از بالا بردم رو كسش. خودش كاملا پهن زمین شد و پاهاشو از هم باز كرد. كسش خیس بود. انگشتمو بالا و پایین میبردم. دستم خیس و لزج بود. انگار خیالیش نبود. نه حرفی میزد و نه عكس العملی از خودش نشون میداد. فقط سیگارشو میكشید. جرات كردم و یه انگشتمو تو كسش فرو كردم. شروع كردم یواش یواش تكون دادن.
– تند تر
چه عجب! بالاخره یه چیزی گفت تكلیف مارو روشن كرد. به كارم ادامه دادم. اما هیچ عكس العملی تو صورت منیژه نمی دیدم. زل زده بود و به انگشتم نیگا میكرد. با هر بار فرو كردن من ، انگشتم تو جنگل پشم كس غیب میشد. سیگارش تموم شد. دستشو اورد و كیرمو گرفت تو دستش.
– دوباره بلند شده ؟
چیزی نگفتم و به كارم ادامه دادم.
– بیا بكن توش. بسه دیگه.
از جام بلند شدم.
– بذار برم یه شاش بكنم.
رفتم دستشویی. دستمو نگاه كردم. خیس بود و چسبناك. چند تا دونه پشم هم به دستم چسبیده بود. دستم و شستم و یه شاش حسابی هم كردم. وقتی برگشتم دیدم منیژه چادرشو كف اتاق پهن كرده و منتظره منه. از تو جیب شلوارم یه كاندوم در اوردم.
– من تمیزم به خدا
– می دونم ولی میترسم حاملت كنم
هرچی زور زدم نتونستم با دندون جلد روی كاندمو پاره كنم. دستشو دراز كرد و كاندوم ازم گرفت. خیلی آروم و ماهرانه با دست پارش كرد. رفتم جلوش سیخ وایسادم. كیرمو گرفت تو دستشو شروع كرد به مالیدن. كیرمو مثل دستگاه فشار خون گرفته بود تو دستشو و هی تلمبه میزد.دستش گرم بود. قالب كیرم بود اصلا انگار دستشو واسه كیر گرفتن آفریده بودند.كیرم سیخ شده بود ولی نه به اون اندازه كه بشه روش كاندوم كشید. دوباره كیرمو كرد تو دهنش. آخ چه حالی میداد. با زبونش با كیرم بازی میكرد. یهو خیلی یواش دندوناشو رو كیرم كشید. دیگه حسابی سیخ شده بودم. كاندوم و راحت رو كیرم كشید. خودش خوابید رو زمین و مانتوشم مچاله كرد و گذاشت زیر سرش. پاهاش و از هم باز كرده بود.هیچی معلوم نبود. فقط وقتی پاهاشو تو سینش خم كرد میشد سوراخ كونشو دید. فكر كنم اون تیكه دچار ریزش مو شده بود. بهر حال جلوش قرار گرفتم و كیرم گذاشتم لای لبای كسش. خودش با دستش لبای كسشو از هم باز كرد. سر كیرمو یواش فرو كردم تو كسش. رفتم و روش خوابیدم. دستامو بردم زیر بدنش و بغلش كردم. زمین سفت بود. آرنجم درد میگرفت. كس كردنمون هم مثل بقیه چیزامو با حداقل امكانات انجام میشد. كسش خیلی تنگ بود. اصلا بهش نمیومد. با اون كسی كه من دیده بودم حس میكردم باید گشاد باشه ولی نبود. پاهاشو انداخت دور كمرم. دستاشو گذاشت پشتم و منو به سمت خودش فشار میداد. اینقدر پاهاشو سفت كرده بود كه نمی تونستم تكون بخورم. اصلا جلو و عقب كردن سخت شده بود. بهر زحمتی بود شروع كردم به كردن. وقتی فرو میكردم اونم با دست و پاش منو بیشتر به سمت خودش فشار میداد. كیرم اینقدر گنده شده بود كه فكر كنم تا زیر معدش هم میرفت. خیلی حال میكردم ولی اصلا از آب كیر خبری نبود. خیس عرق شده بودم. به زور دهنمو به طرف خودش كج كرد و لباشو گذاشت رو لبم. زبونشو دوباره فرو كرد تو دهنم. اصلا برام این همه كار بطور همزمان و موازی امكان نداشت.دست از كردن كشیدم. كیرمو تا ته تو كسش فرو كردم و شروع كردم لب گرفتن.خودش لبشو از لبم جدا كرد.دوباره شروع كردم به كردن.
– بیا جامونو عوض كنیم.
دیگه صداش برام عادی شده بود. بهترین صدای دنیا بود. كیرمو از كسش كشیدم بیرون. خیس خیس بود. كاندوم دور كیرم برق میزد. مونده بودم كدوم به حالت باید ادامه بدم كه دیدم بلند شد.
– بخواب دیگه
دراز كشیدم. اومد بالای كیرم و با دستش كیرمو گرفت و سیخ نگهش داشت. بعدش مثل كامیونی كه میخواد بارشو خالی كنه یواش یواش عقب اومد و كسشو گذاشت رو كیرم و یواش نشست روش. همینطور كه كیرم تو كسش میرفت. چشماشو می بست و دندوناشو بهم نشون میداد.دستمو انداختم رو كونشو شروع كردم به بالا و پایین كردنش. اصلا دلش نمی خواست از جاش بلند بشه. دوست داشت همونطوری كیرم تو كسش باشه و هی خوشو تكون تكون بده و عقب جلو كنه. كیرم داشت تو كسش میشكست. دستمو بردمو با نوك انگشتم درز كونشو پیدا كردم و یواش یواش انگشتمو فرو كردم. انگار قلقلكش اومده باشه. چشماشو باز كرد و دستمو از در كونش هل داد عقب.
– پاشو سگی بكنمت.
– الان. یه خرده دیگه
دوباره همون كارهای قبلی رو تكرار كرد اصلا نمی ذاشت من حال كنم. نوك كیرمو تو كسش به یه جایی میمالوند یا شاید هم با نوك كیرم تو كسشو میخاروند.
وضعیتو تغییر دادیم و به روش سگی قرار گرفتیم. كیرمو كه تو كسش فرو كردم دیگه رحم نكردم. شروع كردم به كردن. خیلی حال میداد ولی آبم نمیومد. با دستم لپهای كونشو گرفته بودم و عقب جلو میكردم. وقتی بدنهامون به هم میخورد كونش میلرزید و چلپی صدا میداد. با دستم لپهای كونشو از هم باز كردم. سوراخ كونش معلوم بود. قرمز رنگ بود. مثل كون میمون. با دیدن سوراخ كونش بیشتر تحریك میشدم. مانتوشو كه قبلا بعنوان متكا ازش استفاده كرده بود اونجا بود و تو مشتش گرفته بود. چنگ زده بود بهش. معلوم بود كه خیلی داره حال میكنه. چشمامو بسته بودم و هیچی حالیم نبود. نفسم داشت بند میومدو تمام حواسمو داده بودم به منیژه. فقط منیژه و كس منیژه.
– پس چی شد؟
چشمامو باز كردم دیدم مشت دستاشو باز كرده. سرشو به طرف من برگردونده بود.
– داره میاد
به كون منیژه نگاه كردم و بعدش چشمامو بستم. دیگه هیچی نفهمیدم.
وقتی كیرمو از تو كس منیژه كشیدم بیرون. دیدم به اندازه دو قطره ازم اب اومده. فكر میكردم الان به اندازه یه گالن بیست لیتری میاد ولی…. منیژه پاشد و رفت طرف دستشویی.
– خودمو كجا بشورم؟
توالت آپارتمان فرنگی بود. و البته دستمال كاغذی هم نداشتیم. ای كاش از تو ماشین اورده بودم.
– برو تو وان و با دوش دستی خودتو بشور.
من اومدم تو دستشویی دیدم نشسته كف وان و با دوش داره كسشو میشوره. از جاش بلند شد با زیر پوش من خشكش كرد. دیگه این زیر پوش واس من زیرپوش نمیشد.ازش گرفتم و كاندومم لای زیر پوشم در اوردم.
دوتایی تو اتاق نشسته بودیم. هنوز ته شیشه نوشابه بود. نصفش كردم و برای خودم و اون ریختم.
– من چقدر باید بهت بدم؟
– هرچی دوست داری
– من از این جمله بدم میاد. بگو تا بهت بدم.
– منو غذا بده و یه جاهم نگهم دار پول نمی خواد بدی.
– من جا ندارم. این خونه هم دو سه روز دیگه توش میشینند.
– كسی نداری منو ببری پیشش؟
– تو مگه خونه و زندگی نداری؟
– نه از دست شوهر و مادر شوهرم فرار كردم اومدم تهران
دختر فراری شنیده بودیم اما زن فراری نه.
– وایسا زنگ بزنم.
زنگ زدم و به یكی از بچه ها گفتم. خودمون هم از خونه زدیم بیرون. هنوز نیم ساعت نگذشته بود كه بچه ها بهم زنگ زدند. جریان و براشون گفتم. و باهاشون قرار گذاشتم و منیژه رو دادم بهشون.
منیژه تقریبا دو هفته پیش بچه ها بود. كسی نبود كه منیژه رو نكرده باشه. خودمم یه بار دیگه رفتم و كردمش. اما اینبار كلی فرق كرده بود. هم آرایش كرده بود و خوشگل شده بود هم پشماشو زده بود.