برده حشری

0 views
0%

با سلام خدمت تمامی دوستان قرار بود که من دیگه ماجراهام رو تعریف نکنم ولی بخاطر ایمیل هایی که دوستان فرستادن و اسرار داشتن من هم یه ماجرای دیگه رو براتون می گم
بعد از اومدنم از مسافرت پیش نسرین خانوم بودم نسرین خانوم چند بار تلفن به ثریا خانوم زد و بهش گفت: بیاد تا دور هم باشیم ثریا خانوم گفت: باشه اگه برام جور شد خبری بهتون می دم تا هفته دوم آبان ماه روز یک شنبه ((ثریا خانوم تلفن زد وگفت از سرکارش که تو شماله فقط دو روز بهش مرخصی دادن به نسرین خانوم گفت: فردا (دوشنبه) میام ولی باید سریع برگرده آیدین رو بگو آماده باشه می خوام چند روزی پیشم باشه نسرین خانوم: بهش گفته بود که آیدین دوشنبه و سه شنبه کلاس داره بعد ثریاخانوم: بهش گفته بود که دوشنبه رو سر کلاسش بره ولی اون یه روز رو هماهنگ کنه بعد گفته بود تا شنبه هفته آینده برمی گرده))
خلاصه نسرین خانوم جریان رو بهم گفت من بهش گفتم چیکار داره نسرین خانوم گفت: چیزی نگفته من فردای اون روز رفتم و روز سه شنبه رو اجازه گرفتم

روز دوشنبه ساعت 11 صبح از دانشگاه اومدم خونه نسرین خانوم نهار رو آماده کرده بود و منتظر اومدن ثریا خانوم بود ساعت 1 ظهر ثریا خانوم اومد وقتی من رو دید خیلی خوشحال شد و من رو تو بغلش گرفت و چند بار ازم بوسه برد
بعد از اینکه نهار خوردیم روکردم به ثریا خانوم گفتم: ثریا خانوم نسرین خانوم بهم گفته که اومدین من رو ببرین با خودتون گفت: آره گفتم: برا چی؟ گفت: دوست دارم چند روز پیش هم باشیم عیبی داره؟ گفتم: نه
بعد رفت تو اتاق پیش نسرین خانوم باهاش چند دقیقه ای حرف زد بعد تو همون اتاق دراز کشید که بخوابه و رو کرد به من گفت: عصر حرکت می کنیم آماده باش یه کارایی هست که به نسرین خانم گفتم: باید انجام بدی گفتم: باشه
نسرین خانوم اومد و گفت: برو یه دوش بگیر بیا که خیلی کار داریم
به نسرین خانوم گفتم: ثریا خانوم چی بهت گفته: گفت من باید من تو رو آرایش کنم با لباسای زنونه باید بری باهاش گفتم: آخه نمی شه تو جاده با آرایش برم گفت: اولاً شیشه ها ی ماشن دودی هستن مشخص نیستی دوماً: تازه کسی ببینه هم متوجه نمی شه ((ممکنه تحریک بشه )) بعد باخنده رفتم حموم و موهای بدنم رو زدم اومدم بیرون و آماده بودم که آرایش بشم نسرین خانوم تو اتاق خودم تمام وسایل آرایش رو برده بود و بهم گفت: برم اونجا خلاصه حدود یک ساعت نسرین خانوم من رو آرایش کرد بعد وقتی خودم رو تو آینه دیدم خودم هم باورم شده بود زنم (آخه نسرین خانوم آرایشگر حرفه ای هستش) بعد ثریا خانوم بیدار شد و اومد تو اتاق گفت: آماده ای تا من رو دید گفت: عجب چیزی شدی یه بوس ازم گرفت وگفت: لباسهات رو هم بپوش آماده شو که بریم بعد نسرین خانوم لباسای زنونه سکسی برام آماده کرده بود و بهم گفت: اینها رو شب می پوشی و یه سری لباس زنونه برا تو راه آورد تا اونا رو پوشیدم یه سویتن لاستیکی بود که توش یه مقدار باید آب می ریخت بعد از اماده شدنش اون رو هم بهم بست و طوری بود که اگر از روی لباس هم دست
می زدم حالت سینه واقعی داشت کونم هم خودش که بزرگ بود (فقط یه چیز بود که ممکن بود کسی شک کنه اون هم ابروهام بود )خلاصه آماده شدم از نسرین خانوم خداحافظی کردیم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم تو راه که می رفتیم ثریا خانوم بهم گفت: که دوست داره اون مدتی که پیشش هستم عین یه زن براش عمل کنم و اصلاً رفتار مردونه نداشته باشم و من هم قبول کردم ساعت 10 یه رستوران بین راهی ایستادیم برای شام با ثریا خانوم رفتیم دستشویی زنونه رستوران فقط یه زن اونجا بود من رفتم تو یکی از دستشویی ها و ثریا خانوم پشت در منتظرم بوداز دستشویی اومدم بیرون تو آینه کونم رو دید می زدم خیلی جالب شده بود سینه هام هم نوکشون از روی مانتو مشخص بود خلاصه خیلی تحریک کننده بود بعد ثریا خانوم اومد و رفتیم رستوران غذا خوردیم بعد حرکت کردیم ثریا خانوم بعد از یک کیلومتر دوباره ایستاد یه جای خیلی تاریک بود و هیچ چیز معلوم نبود ماشین رو خاموش کرد من گفتم چرا اینجا ایستادی بعد بهم گفت: می خوای بدونی چرا گفتم بیای پیشم گفتم: آره برا خودم هم سوال پیش اومده !!!!!!!!!
گفت: می خوام تو این مدتی که هستی پیشم هم ((زنم باشی و هم برده ام)) گفتم: باشه قبول می کنم زنت که می شم ولی برده که بشم چه کاریی باید بکنم گفت: فعلاً پیاده شو پیاده شدم از جاده دور شدیم پشت یه تپه ثریا خانوم گفت: زانو بزن بعد کیرش رو در آورد وگفت: ساک بزن من گفتم: اینجا آخه چیزی پیدا نیست گفت: حرف نزن کارت رو بکن بعد شروع کردم ساک زدن سه دفعه ثریا خانوم کیرش رو تا ته حلقم زد طوری که می خواستم غذاهایی که خورده بودم رو بالا بیارم، بعد گفت از زمین بلند شو بلند شدم گفت: مانتویی که پوشیدی بده بالا گفتم: می خوای بکنی گفت: نه بعد شلوارم رو در آورد گفت: حالا چهار دسته پا بشین رو زمین من هم نشستم گفت: می خوام تا پیش ماشین سوارت بشم بعد سوارم شد یه خورده برام سخت بود هر طوری بود این کار رو کردم بعد لباسهام رو تمیز کردم سوار ماشین شدیم حرکت کردیم تو ماشین شلوارم رو پوشیدم نزدیکای صبح بود رسیدیم خونه ثریا خانوم که دیگه باید صداش می زدم (ارباب) من لباسم رو در آوردم بغیر سویتنم رو (ارباب) رفت حموم بعد بهم گفت: بیا تو هم حموم ولی سرت رو
نمی شوری تا آرایشهات پاک نشه بدنم رو شستم اومدم بیرون رفتم تو آشپزخونه یه غذایی برای نهار ظهر آماده کردم (ارباب) بعد حموم خوابیده بود بعد من هم رفتم خوابیدم ساعت 11 بیدار شدم (ارباب)رفته بود بیرون ساعت 12 ظهر اومد در رو باز کرد گفت: نهار آماده کن بخوریم من که لباسای تو خونم رو پوشیده بودم اومدم پیش ثریا خانوم گفت: من می رم یه دوش بگیرم تو میز غذا رو بچین تا بیام من میز غذا رو چیدم منتظر ثریا خانوم بودم که ثریا خانوم از حموم صدام زد گفت: بیا اینجا کارت دارم بعد وقتی در حموم رو باز کردم دیدم کیرش رو صابون زده و میگه براش ساک بزنم من هم گفتم: با صابون گفت: حرف نزن مگه
می خوای تنبیه بشی دامن لباسم رو جمع کردم و خم شدم شروع به ساک زدن کردم تمام دهنم کفی و لزج بود ثریا خانوم آبش رو تو حلقم ریخت و مجبورم کرد اون رو بخورم طعم صابون می داد بعد گفت: دم در اماده باش تا من رو پیش میز غذا ببری من هم چهار دسته پا آماده بودم تا ثریا خانوم اومد و سوارم شد تا پیش میز غذا خلاصه بعد غذا من شروع به شستن ظرفهای غذا کردم ثریا خانوم منو صدا کرد گفت: می خوام با دستم بکنمت گفتم: اخه چطوری گفت: الان بهت می گم اول لباست رو در بیار لباسهام رو در آوردم انگشتاش رو روغنی کرد و من هم کونم رو دادم سمتش یکی یکی انگشتای دستش رو کرد تو کونم با یه درد خواص اونا رفتن تو کونم ولی تنها این نبود ثریا خانوم دستش رو هل می داد داخل کونم کونم به اندازه یه مچ دست باز شد من بهش التماس می کردم که خیلی درد داره و دستش رو از تو کونم بکشه بیرون و این کار رو نکنه ولی اون اصلاً توجه نمی کرد تا مچ دستش رو تو کونم کرد بعد از چند دقیقه بهش گفتم داره آبم میاد گفت:بذار بریزه رو زمین تمام آبم ریخت روی فرش اتاق بعد دستش رو از تو کونم در آورد خیلی کونم سوزش داشت گفت برام ساک بزن من هم شروع به ساک زدن کردم وقتی داشت ابش میومد اون رو ریخت روی آب خودم بعد سرم رو هل داد و گفت: لیس بزن بعد سرم رو برد نزدیکتر از اب منی و مجبورم کرد تمام آب روی فرش رو لیس زدم بعد دستم رو گرفت تا بلند بشم ولی دیگه نمی تونستم راحت راه برم کونم می سوخت
ثریا خانوم (ارباب) از اینکه کونم رو بازتر کرده بود خیلی خوشحال بود و به من می گفت: که به نسرین خانوم چیزی نگم آخه اگه می فهمید خیلی ناراحت می شد نسرین خانوم خیلی هوای من رو داشت چند روز بشدت کونم می سوخت و ثریا خانوم برام آمپول مسکن می زد ومن مثل زن براش کارهای خونه رو می کردم ولی نمی تونستم بهش کون بدم فقط براش ساک می زدم یا لاپایی حال می کرد باهام تا روز پنج شنبه که گفت: هرطوریه باید بهش کون بدم من هم مجبور شدم با همه درد بهش حال دادم
ماجرای کون دادن پنج شنبه رو سری بعد براتون تعریف می کنم ……

Date: June 11, 2018

One thought on “برده حشری

Leave a Reply to Anonymous Cancel reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *