قصتي الحقيقية وماري

0 الرؤى
0%

اسمي سيافاش. أريد أن أخبركم عن جنسي مع صديقة أمي مريم.
قبل عام ، كنت جالسًا في متجر عندما رأيت مريم تتصل بي لتصلح جهاز الكمبيوتر الخاص بنا. لا يوجد شيء يمكنني القيام به ، لذلك قررت أن أذهب إلى صباح الغد لأي مشكلة.

 

كان لدي الكثير من التوتر في الصباح. ذهبت إلى المتجر في الساعة 7 صباحًا. كنت أنتظر الوقت المناسب للذهاب. ما الذي يمكنني الاتصال به؟ لم يفتح أحد الباب. كانت دورته معقدة وكان نعسان جدا. لم يكن يحمل الخيمة جيدا. لم أكن أعلم ، قال حلم نعم ، علي ، الذي ذهب إلى أصفهان منذ أسبوع ، نحن وحدنا ، ساسان. في الصباح ، عندما يذهب ساسان إلى المدرسة ، أنام في وظيفة خاصة لا أملكها. بعد رفت اونطرف گفت مشغول شو منم میرم لباس عوض کنم و چای بیارم وقتی گفت لباس عوض کنم یهو یه طوری شدم یواشکی رفتم پشت در اتاقش اول چادر رو انداخت رو تخت با تاپ و شلوارکی که تنش بود دلم میخواست بپرم بغلش کنم ولی میترسیدم بیخیال کردنش همینطوری دید میزنم بدنشو دیدم اول تاپشو در آورد یه سوتین مشکی تنش بود پشتش به من بود وای چقدر بدنش سفید بود از بدنش بگم قد حدود 180 سانتیمتر یه خرده تپل با کون خیلی خیلی بزرگ هیکلش فوق العاده است میدونستم 90% مرداای دوست آشنا چشمشون دنبال کس و کون مریم بود وقت دستاش و برد دو طرف کمرش که شلوارکشو در بیاره احساس میکردم قلبم تو شرتمه کیرم بدجوری شق شده بود آروم شلوارکش رو کشید پایین واااااااااااااااااای این دیگه چه کونی بود تا حالا همچین چیزی ندیده بودم گفتم حیف نیست نکنمش او علی شاسکول هر شب کنار همچین حوری بخوابه خواستم برم بغلش کنم و اونو تو عمل انجام شده بذارم که یهو گوشیم زنگ خورد شانس اوردم گوشیم همرام نبود سریع برگشتم تو اتاق گوشیم رو از روی میز برداشتم و بعد اینکه قطع کردم دیدم مریم با یه پیراهن مشکی بلند اومد تو اتاق اومد نشست منم الکلی خودم رو سرگرم درست کردن کامپیوتر نشون دادم گفتم ویندوزش باید عوض شه یه نیم ساعتی طول میکشه گفت ای بابا مزاحم شدم گفتم نه این چه حرفیه چای رو تعرف کرد منم دوباره کرم افتاد تو کونم که بکنمش الکی باید سر صحبت رو باز میکردم گفتم چیه مثل همیشه سر حال نیستی گفت هیچی بابا یه خرده خونه تکونی داشتیم بدنم درد میکنه به شوخی گفتم میخوای ماساژت بدم ؟ خندید گفت نه مرسی نوش جان ، یهو با خودم گفتم ایول این میتونه بهونه خوبی باشه واسه نزدیکتر شدن بهش.گفنم حالا چرا بدنت درد میکنه کوفته شده حتما دوش آبگرم گرفتی ؟ گفت آره بابا اما هیچ فایده ای نداشت یه خرده بهش نزدیک شدم گفتم دستت رو بذار رو مرکز درد گفت آخه همه جام درد میکنه گفتم پشت گردنت کجاش درد میکنه بذار اونجا با انگشت فشار بده همینطور یواش فشار میداد و گردنشم میگردوند منم یواش رفتم کنارش گفتم بذار دستم رو گذاشتم پشت گردنش یواش ماساژ دادم گفت کافیه میدونستم ترسیده گفتم یه خرده واساالان خوب میشه با دو دست خوب پشتش رو ماساژ میدادم گفت سیا بسه چرا اینطوری میکنی محرمی گفتن نا محرمی گفتن گفتم فرض کن من علیم وگفت یعنی چی؟گفتم تا این ویندوز نصب شه ماساژت میدم که بیکار نباشیم یه پوزخندی زد و گفت فقط زیاده روی نکن گفتم بعد که کارم تمام شد همیشه زنگ میزنی که بیام ماساژت بدم .گفتم دستت رو ستون کن جولو گفت چرا؟ گفتم تو رو جان بچه ات یه 10 دقیقه یه حرفم گوش کن که هنرم رو بهت نشون بدم گفت ببینیم و تعریف کنیم یه خرده که ماساژدادم گفتم بیشتر خودتو بکش جولو همینطوری راضیش کردم که دراز بکشه منم کناره بدنش رو زمین نشسته بودم و ماساژ میدادم کیرم داشت منفجر میشد.گفتم پاهاتو بیار بالا و ببر پایین اون هم همین کارو کرد گفتم اینطوری نه به پاهات باید فشار بیاد رفتم رو رون پاش نشستم یه خرده خودشو جمع کرد ولی چیزی نگفت منم همینطور که پشتش رو میمالوندم خودمم یواش یواش تکون میدادم پیراهنش یهخرده جمع شد پشتش معلوم بود دستم رو بردم زیر پیراهنش تا دستم به پشتش خورد یه لرزش کوجیکی کرد و چشاشو بست.منم هی بدنشو ناز میکردم چشمم خورد به شیشه روغن بادام رو میز آرایشش گفتم میخوام پشتت رو چرب کنم پیراهنش رو دادم بالا یه خرده روغن ریختم پشتش شروع کردم به مالوندن از قصد دستم رو طوری میکشیدم که هی میخورد به شلوارش و اونو پایین تر می آورد شرت سیاهش معلوم شده بود یواش روش دراز کشیدم کیرم لای چاک کونش بود گفت سیا دیگه بسه پاشو داری چه کار میکنی؟ منم از پشت سینه هاشو گرفتم یه آهههههههی گفت که داشت آبم میومد شروع کردم سینه هاشو مالوندن یواش یواش تحریک شد هی کونش و به من مالوندن دیگه خیلی حشری شده بود خواستم پاشم شلوارم و در بیارم که گفت واسا خودم درش میارم اومد جلوم نشست شلوارم و در آورد بعد شرتم رو کشید پایین تا کیرم افتاد بیرون گفت جوووووووووووووووووووووووون عجب چیزیه آخه کیرم خیلی بزرگه یه 20 سانتی میشه خیلی هم کلفته گذاشتش تو دهنش خوب ساک نمیزد همش دندونش میخورد به کیرم گفتم مریم جان بسه خوابوندمش تمام لباساشو در آوردم وقتی چشم به کسش افتاد داشتم بیهوش میشدم کس به این خوشگلی ندیده بودم بدنش واقعابلوری بودکیرم گذاشتم دم کسش یه خرده مالوندم گفتم دوست داری مال منو گفت خیلی گفتم این بزرگتره یا مال علی گفت اون نصف اینه بکن منو دیگه یه فشار محکم دادم تا ته تو کسش داد زد گفت آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ و دست و پاش شل شد گفتم مریم خوبی خیلی بیحال گفت پاره شدم کشتی منو منم فهمیدم زیاده روی کردم شروع کردم با سینه هاش ور رفتن تا دوباره تحریک شدخودش پایین تنشو تکون میداد منم شروع کردم به تلمبه زدن دیگه کسش داشت عادت میکرد هی میگفت جووون چه حالی میده بکن منو جرم بده من مال توام پاهاشو دوره کمرم حلقه کرد منم تند تند تلمبه میزدم صدای آه و اوهش تمام خونه رو برداشته بود با یه جیغ و یه لرزش خفیف ارضا شد منم دیدم داره آبم میاد تا بهش بگم آبم کامل خالی شد تو کسش گفت آآآآآآآآآآی چرا ریختی تو منم بیحال افتادم روش یه چند دقیقه تو بقل هم بودیم گفت میای بریم دوش بگیریم گفتم بریم بلندش کردم منو چسبوند به خودش طوری که کیرم رو کونش بود دستام و از زیر بقلش گرفته بود منو بوسید گفت تو عمرم اینقد از سکس لذت نبرده بود رفتیم تو حموم یه خرده که زیر دوش کونش و به کیرم مالید دوباره هوس سکس زد به سرم اما باید از کون میکردمش گفتم مریم بخواب کف حموم میخوام عشق بازی کنیم اونم یه فوم که انداخت کف حموم و دراز کشید روش کونشم داد عقب منم خوابیم روش کونش اینقد بزرگ بود کیر من به این بزرگی لای کونش گم شده بود ظرف شامپو رو برداشتم رو پشتش ریختم لای کونش و باز کرد یه خردی رو آویزون کردم رو سوراخ کونش خیلی سوراخ خوشگلی داشت خیلی خوشش اومده بود بلندش کردم فوم رو لوله کردم گذاشتم زیر شکمش گفت چرا اینطوری میکنی گفتم تو بخواب حرف نزن بهت خوش میگذره اون هم دراز کشید گفتم تا اونجایی که میتونی کونتو بده عقب اون هم کونش و داد عقب خیلی داغ بود کونش سر کیرم و گذاشتم رو سوراخش گفت سیا جون مریم نکنی توش پاره میشم تا حالا همچین چیزی نرفته تو کونم گفتم نترس من که نمیخوام مریم جونم که تازه به آرزوم رسیدم و به دستش آوردم اذیت شه . الجنس هو متعة في اتجاهين ، لقد حصلت على ظهرك وسحبته لك كما استطعت ، وقمت بإجباره ، تحولت إلى اللون الأحمر ، قائلة أن وكالة المخابرات المركزية لديها الكثير من الألم. قلت ، "حسنًا ، الآن كل شيء على ما يرام. لقد كنا قليلاً من هذا القبيل." ثم صرخت في وجهه. افعل ذلك من الأمام حتى الصباح ، لكن يمكنني أخذها منك ، وسأمزقها ، قلت ، " حسنًا ، الآن كل شيء على ما يرام. قبلتها لأنها أتت إلي للتو. هذه المرة لم يكن هناك أي خبر يرضي. هزته بشدة وسرنا كما لو كان قشدي في الزاوية. كان الجو باردًا جدًا. لقد تناولته ودفعناها في غرفة نومي. كنا متحمسين للغاية لأخذها مرة أخرى ، وظل يقول أتمنى لو كنت زوجي ، افعل لي معروفا لقد رأيتك أيضًا ، أنا صغير ، لن أحضر ، لم أقل شيئًا ، وأفرغت مائي إلى القاع ، قال ، "لقد احترقت وأصبحت صامتًا. هدأت وأخذتها "اجتمع في عينيه ، قلت: حسنا عزيزي ، لا تخافي. قبلته ، نمت نصف ساعة ، ثم اتصل ببيت أمه. توقفت عن القول ، لا أعرف لماذا لن أمارس الجنس معك ، أريدك أن تفعل ذلك الآن. اتضح أنه كان شيئًا سيئًا كصدفة تتحدث هكذا ، لقد رسمتها وأخذتها بيدك. كان يذهب معها ويقول ، "هل يمكنك أن تكون زوجي الليلة؟ سيأتي علي في غضون 4 أو 5 أيام. اتصلت بأمي وقلت لها أن تتبع ساسان. تقدم عذراً الليلة. لن أعود إلى المنزل. بيت أمي غدا كان يوم الجمعة اتصلت بالمنزل وقلت اني ذاهب مع صديقتي. بدأت مريم الجبل بالامتصاص. هذه المرة امتص بشكل افضل. هل اخبرت مريم انك تناولت الحبة؟ معك انا زوج اخر واريد ان يكون معك اطفال. وكالة المخابرات المركزية ، أنا أحبك أيضًا ، أعني ، لدي الكثير من الوقت. كنت أرغب دائمًا في ممارسة الجنس معك ، وإلا لم أكن لأدعها تعمل هنا. لقد قمت أيضًا بزيادة سرعي. كانت مريم في السماء. لقد نظفت بنفسي وأخبرته أنني يجب أن أذهب إلى متجرك وأمارس الكاراتيه أيضًا. سآتي بعد الظهر. أتيت إلى المحل وذهبت إلى صديقي لشراء رذاذ تأخير. كانت الساعة الواحدة. اتصلت. هو أيضًا اتصل بوالدته وأخبرها أنه ذاهب لرؤية صديقه الذي يدخل المستشفى الليلة. وأنا سعيد أيضًا لأنني نمت هكذا حتى الصباح. كان ذلك متوترًا ، وأصبح أكثر إثارة ، تناولنا العشاء ثم في المساء ، بينما كنت مستلقيًا ، جاء واستلقى بجواري وقال: "أخشى وكالة المخابرات المركزية." قال إن أحدهم فهم موضوعي ، فقلت له لن يفهمه أحد ، تأكد. قال إنني قلت الكثير ، هل تحب علي مثل هذا؟ قال لا ، لم يشعر بهذه الطريقة ، يجب أن تكون ممتلكات علي صغيرة. قلت إنني أكرهها كثيرًا ، لكنني أريد أن أقبلك ، وسحبها نحوي ، وبدأت في توجيهها إليه. دعني أتهمك مرة أخرى ، لكنني أردت أن أصبح أكثر من حشرة عندما ضربني ياهو بقوة وذهبت إلى القاع. سقطت وواصلت. قالت وكالة المخابرات المركزية ، "تريد أن تسقط. أريد أن أسقط." كما أنني ضربت بشكل أسرع قليلاً حتى أتت إلي. لقد أغلق الهاتف ، ورأيت لقد كنت مستاءً للغاية ، قلت ما حدث ، قال إنني نسيت ، قلت إنني لست في المنزل ، ما كان يجب أن ألتقط الهاتف ، كان منى. قلت إنه معي ، سأخرج بعد مجيء مينا ، سأتصل بألكي ، سأقول إنه تشاجر مع والدي ، أخبره أن يأتي إلى منزلنا. كما وافق "كيف يمكننا أن نفعل هذا؟" لقد قلت أن هذا ليس ما سأخرج منه سأقوم بأخذ حبة نوم نضع لك شرابًا نأخذ شراب النعناع لقد حان وقت الظهيرة غدًا سنقوم بذلك أيضًا. ذهبت خارج بضعة أيام للذهاب إلى الصيدلية حتى نهاية الجهاز اللوحي حصلت على الواقي الذكري المؤجل. اتصلت وتم تدحرج كل شيء وفقا للخطة. أنا التحيات معهم. مينا كان السراويل الضيقة الساق أيضا كان فاتنة جدا Avnrvz مريم وأحببت مجموعة متنوعة لدي التعادل خطة من جانب واحد كان واضحا المينا التوجه بشدة والأذن Myjnbh I Marshv أنه عندما سحبت، ولكن لا شيء ماري تذهب بعيدا في المطبخ وسطح أملس لي كان مسحه لديك النظارات، وثلاثة أكواب تأتي كنت جاء اولا الى أشار لي إلى أن القدح الروبوت وأنا في وقت لاحق قال وكالة الاستخبارات المركزية، جون علامة واحدة، وترك لي وحده، واسمحوا لي هنا حصلت على واحد آخر معلوم بود قرص تو اونه رو داد به مینا اون هم تا آخرشو خورد یه خرده که گذشت مریم گفت سیا جان جاتو انداختم تو اتاق ساسان مینا وقال أنام ذهبت إلى ساسان غرفة رأى قليلا في وقت لاحق يتم تشغيل الأنوار، رأيت كل الاستلقاء ذهبت إلى غرفة مريم إينا رأى أنه Lbasashv في شريط رائي ذهب وراءه، تمسك به الأحمق وكانت وراء مجرد شرت و سوتین تنش بود گفت عزیزم اول مطمئن شیم مینا خوابه گفتم من الان میرم گفت میخوای چی کار کنی گفتم کارت نباشه گفتم چندتا قرص ریختی گفت دو تا گفتم اوکی حداقل تا فردا بعدازظهر خوابه رفتم بالا سرش گفتم مینا . اتصلت بها عدة مرات وأومأت برأسي ، ورأيت أنها ليس لديها رد فعل. كان ظهري نائمًا. وضعت يدي عليها ، واو ، وقلت يجب أن أفعل ذلك الليلة. مريم صدام ، ذهبت إلى الغرفة ، ورأيتها مستلقية ، وقلت: تعال ، ذهبت أنا أيضًا ، وجلست ، وبدأت في ضخ ثدييها من الخلف وكنت أضخ بسرعة ، فالتفتت رأسها إلى قبلني ، قبلتها ووضعت شفتيها عليها ، استلقيت وقلت: مريم ، أحب أن أذهب إلى الحمام الآن ، استلقي في الماء الساخن ، سوف يسخن جسمك. أجبت بنعم ، وافق أيضًا ، قال ، "ماذا تفعل خلال هذا الوقت؟" بينما كنت نائمًا ، أنزلت سرواله أولاً. كان يرتدي قميصًا أصفر ، أنزلته إلى أسفل ، وكان لديه مؤخرة. كان لدي شعور خاص بالسعادة ، بصق الكريم ، وضغطت عليه في الحفرة ، ولم يدخل ، وفتحت رجليه قليلاً وسحبه إلى أعلى حتى يخرج جيدًا. وبدأت في الضخ ببطء و حتى وصلت إلى القاع ، كان عابسًا ، كان بإمكاني سماع بعض الهمسات منه ، لكنني لم أنتبه واستمررت حتى جاء الماء وسكبته في الزاوية. كانت الغرفة ستصبح سيئة للغاية لو رأت مريم أنا. لباساشو درست کردم رفتم در حمام رو باز کردم رفتم تو دیدم مریم کف حموم دراز کشیده گفتم بیا دیگه خوابت برده؟ المناشف حتى بعيدا هو التفاف جاء لي، وأنا وراءه، تمسك Kyrm شبه قاسية، ولكن شعرت الجنس غير موجود ولكن جسدها الساخن جدا ثم ذهبنا إلى غرفة النوم بجانب السرير سقط طريقة الفرن يقع أيضا على ملاءات السرير وضعت جانبا Kyrm من خلال الأحمق كان العودة ثت الطريقة انا اضع طريقة الديك حتى Kssh الفم بعد ان حصل على الشفاه الذي يكون شفتيها Mygrftn قرنية جدا مع هذا العصر، في حين أن الفتاة طوابق الديك الآخر ببطء لي الحب يموت الزنبق وجدت Gvshmv تحت Glvmv هناك أصوات أخرى بتلهف إجبار بها عوض شده بود و کسشو رو کیرم میمالوند منم یه خرده حشری شده بودم از کاراش گفتم چی میخوای الان گفت کیر میخوام، د شبق Avnqd القرف التي كنت قد فكرت في بلدها. تحدث قليل الحياء. قلت من أنت؟ لقد أخبرت وكالة المخابرات المركزية. قلت ، "ماذا تريد أن تفعل؟" بدأ الرجل العجوز أيضًا بقول هذا. بدأت أيضًا في ضخ الدم ببطء. أستطيع أن أقول إن كلماته كانت مخيفة للغاية ، وكأنني لم أفعل ذلك كم مرة اليوم. هذا كانت ذروة الشهوة.كنت أتنفس بسرعة. مريم ديكه ، تحولت أنينها إلى صراخ.كان ثدييها يرضعان ويعض حتى اقتنعت ببعض الصراخ بصوت عالٍ ورجفة طفيفة وفي نفس الوقت أفرغ الماء. حلقت ودع نفسي أذهب. استيقظت مع قبلة مرت. قلت نعم ، قلت الشيء نفسه ، لم أمارس الجنس من قبل ، ضحكت ، قلت ، مريم ، من مارست الجنس مع غيري؟ قلت لا ، لا أحد قال علي. قلت لك أن تخبرها بأنفسنا. قال: "حسنا ، لا أستطيع أن أقول ،" قلت: "أنا أقول ،" ليس لدينا أي تأثير على علاقتنا. "أقول ،" تحديد كل شيء ". قال إنه عندما كنت في الصف الثاني ، كنت في يوم من الأيام وحدي في المنزل ، وأدرس في غرفتي. قال كانيه ، "جئت لألتقط المخلل." الجميع يعرف أنه يجب أن تصمت ، انظر إلى أي مدى تستمتع أنزلتهما إلى أسفل وقلت ، "ماذا تريدين أن أفعل؟" شعرت أيضًا بشعور رائع بهذا العمل. أحيانًا عندما يكون بمفرده ، كنت أذهب إلى منزله وكان يضربني ، أي أضع كيرشو في حضني ، وببطء كان يذهب إلى مكان نشاهد فيه فيلمًا مثيرًا. كانت والدته منزلنا. أخذت سرًا مفتاح دمائهم من حقيبة والدته لأن دمنا كان قريبًا.ذهبت إلى دمائهم ، وفتحت الباب ببطء ، وذهبت إلى أسفل القدم ، ورأيت صوت التنهدات والأنين قادمًا من غرفته ، وذهبت إلى الحائط ، وكان قلبي ينبض ، ونظرت ببطء إلى الداخل غرفته ، ما رأيته كان لا يصدق بالنسبة لي. كان هناك صبي آخر يفعل ذلك. كان ابن عمي يعاني من ألم شديد. لم أكن أعرف ذلك حتى ذلك الحين. كان بعض الأولاد أيضًا مسنين. أغلقت الباب بإحكام. متى وصلت ورأيت كلاهما واقفين في الشرفة ، ماذا؟ قال آخر الهم. قلت لا تخبر قلت قبل أن يكون لدي صديق قبلني مرتين. بعد الزواج ، أحضروا مصلحًا مرة واحدة فقط لإصلاح الغلاية. لم أكن أعرف. ذهبت إلى المستودع ، حيث كنت أحضر قدرًا كبيرًا. كنت خائفة أيضًا ، أخذوني إلى الحائط ، ووضعوني للنوم على الرسوم المتحركة ومارس الجنس معي.

تاريخ: كانون 21، 2018

اترك تعليق

لن يتم نشر عنوان بريدك الإلكتروني. الحقول المشار إليها إلزامية *