قصة مثلي الجنس تلعب في المدرسة

0 الرؤى
0%

مرحباً بالجميع ، اسمي ميسام والقصة التي أحكيها إلى ويستون حقيقية تمامًا
دعني أخبرك ، لديّ 4 أكتاف ، لكن لأكون صادقًا ، جسدي ليس مجزأًا وعضليًا
الصبي الذي أريد أن أخبركم عنه اسمه أوميد ونحن في نفس العمر وفتى أبيض وشبه كسول وواحد من أولئك الذين يتشاجرون دائمًا مع والديهم في السجل وفي المدرسة.
كنا السنة الأولى التي ذهبنا فيها للتو إلى مدرسة جديدة وذهبت دون أن أنتبه لأي شيء. جلست بجوار أوميد. لم أكن في حالة مزاجية على الإطلاق. ما نوع اللحوم التي جلست بجوارها؟ هذا هو المسافة التي كنت آمل أن أراها ، كانت هناك سقطت 2 زاريم ، ما هو اللحم بجواري
بعد معرفتنا بالأمل والصداقة العامة لأفكار المثليين ، أعتقد أن ذلك كان بسبب صور مثلي الجنس وعمري.
سيدي ، لا أريد أن أجرح رأسك.
سيدي ، في سنتي الثانية ، سقط هذا الشيطان معنا. الآن ، لماذا جلس الشيطان بجواري ويذهب إلى مكان آخر؟ اتركه وجلس بجانب بعضكما البعض ، لكن هذه الحيلة لم تنجح أيضًا
كانت نصيبي من السنة الثانية أكثر ببضع مئات المرات من الأمل
لكن حظنا في السنة الثالثة
سيدي ، ذهبنا إلى فصل رأيته ، أكلته.
بعد بضع دقائق ، رأيت أن أحلامي قد جاءت إلى صفي ، وسألت الله ، ولكي لا تتكرر ذكرى السنة الثانية ، قمت وقلت ، "أتمنى أن يأتي إلى هنا بسرعة وجلس إلى أسفل "
وصل آغا إلى امتحان الفصل الدراسي الأول وعندما انتهى ، كل ما كان علي فعله هو توجيه إصبعي عدة مرات وأقول إنني مستعد لقول المحاضر. لا أعرف لمن ذهب هذا الشيطان
سيد تششت ، في اليوم التالي لم أدرك أنني قد فقدت الأمل وكنت مستاءً تمامًا.
عندما رأيت الجرس ، قال أوميد ، "أريد أن أبقى في الفصل." قلت ، "أخي ، أريد أن أبقى." جدتي ، إذا لم أعد أدرس ، ستخبرني لماذا نصحت الخادمة لماذا لم ينصحني بعدم اتباع هذه الكلمات بعد الآن.
سيدي ، انتهى سنتي الثالثة وحصتي ...................
ذهبنا إلى بطاقة التقرير حيث كنت قد أسقطت 3. أتمنى أن يكون قد جاء.
ذهبت أيضًا وكان اليوم الموعود عندما اتصلت على أمل أن نذهب إلى المدرسة. قبلت السبورة وصليت إلى الله ، وصعدنا إلى الطابق العلوي. لم يكن هناك أحد في الممر. عندما رأيته يتشبث قال وهو يضحك ، "ماذا تفعل؟ أنا قاتل. كنت على وشك السيخ." أمسكت بيده وتمنيت. كان في الزاوية. كنت ألوي يده وكنت أقترب إلى الزاوية.
أخذت يدي من تحت قميصه وفركتها على بطنه وتجمد بطنه بالكامل ، وكان يعرج. كان يعتقد أنني أريد أن أعطيها له ، لكنه لم يكن يعرف أي ضرر أريد أن أفعله. له
دستشو ول کردم و شروع کردم به در آوردن تیشرتش فقط بدنش واسه من بس بود سفید و کم مو با سینه های تقریبآ کوچیک و کمی شکم داشت که از اون شکم سکسیا بود و منم که از پشت بهش چسبونده بودم و داشتم کیرشم میمالوندم که دیدم سیخه سیخه شلوارشم در آوردیم و گذاشتیم رو میز منم تندی لخت شده بودم و اونم با هیکل من حال میکرد و منم سریع از پشت چسبوندم بهش و همونجوری با کیرش ور میرفتم که دید با خوردن بدن من به بدن هاتش منم سیخ کردم و چون قد من بلند تر بود الان کیرم رو گودی کمرش بود و در گوش امید گفتم اول من بعد تو دیدم که امید تو این حالا نبود ریع حلش دادم به میز طوری که از شکم دولاشده بود رو میز و منم چسبونده بودم بهش اینم بگم که کیر امید از واسه من کوچیک تر بود دروغ نگفته باشم کیر 15 سانتی من دیگه حالا بهش یه سانتم اضافه شده بود و منم کلی حال میکردم و شروع کردم به مالوندن کون امید با یه دستمو و با یه دست دیگم داشتم امیدو ارضا میکردم بعد از چند ثانیه هر از گاهی دستمو رو شیار کونش میکشیدم و بازی بازی میدادم که امید دیدم برگشت و گفت داداش بزار منم کیرتو بمالم اینجوری نا مردیه منم گفتم قبول کردم اونم نشستو با دستاش میمالوند گفتم امید تورو خدا یکم ساک بزن که هی انکار میکرد آخر با هزار التماس یکم کیرمو ماچ کرد و داخل دهنش نکرد منم بلندش کردم و همئنجوری دولاش کردم و یه تف انداختم سر کیرمو چربش کردم وقتی کیرمو نزدیک کردم به کونش دیدم امید به حالت قمبل باره بلند میشه گفتم نترس توش نمیکنم یکم زیر کیرمو میکردم میمالوندم به جرز کونش و همچنان بادستمم حشری میکردم و کم کم کیرم موقعی که میرسید به سوراخش یکم مکس میکردمو و بازی بازی میکردم دیدم امید میگه قلقلکم میاد دیدن کلی با این حرکت حال میکنه منم هی ادامه دادم تا دیدم سوراخ کووونش یکم گشاد شده و آروم انگشتمو خیس کردمو کردم تو سوراخش و بهش گفتم امید واستا تا بیشتر حال کنی به تف دیگه انداختم به رو کیرمو چرب کردم آروم کردم تو دیگه کس کشیم اود کرده بودو دستمو دور بدن امید حلقه کردم دیدم خیلی آروم دارم پیش میرم و اینجوری زود آبم میاد سریع کرمن تو کونشو کلی بنده خدا درد داشت و کم کم داشت گریش میگرفت و التماس میکرد و میگفت غلط کردم در بیار اصلآ منم نمیکنم در بیار بزار بریم منم که دیگه هیچی حالیم نبود کم کم شروع کردم به تلمبه زدن و هر از گاهی تف مینداختم رو کیرم حالا دیگه درد امید جاشو به لذت داده بود منم که تلمبه هارو تند ترکرده بودم صدای شالاپ شولوپبلند شده بود و حالا کی بکون کی نکن و تلافیه این سه سالو در اوردمو و امیدو با دستم فیتیله پیچ کردمو جامونو عوض کردیمو من نشستم رو صندلی و امید دیگه نشسته بود رو پامو دیدم بالا و پایین نمیره و منم خودمو با و پایین میکردم و دیگه خسته شده بودم بلندش گردم و بزور نشوندمش رو زمین (حالت سگی) داشتم تلمبه میزدم که دیدم آبم داره میاد تو فکرم نبود که کجا بریزم منم سریع در آورده بودم و ریختم رو کمرش و اونم گفت کس کش چرا ریختی رو کمرم گفتم الان پاک میکنم و سریع با دستم مالوندم رو کونش و منم داشتم همینجوری حال میکردم و با اینکه آبم اومده بود یه ده باریم تلمبه زدم و دیدم حال نمیده دیگه کیرمو در آوردم و با کون امید تمیز کردم و شرتمو دادم بالا و امید گفت دیوس کجا پس من چی منم که با بی اعتنایی لباسمو میپوشیدم گفتم داداش من کونی نیستم و به هیشکی نمیدم دیگه الان تو کونییه خودمی اونم با ناراحتی لباسشو پوشید و من بعد از اینکه سیخیمون خوابید سریع رفتم پایینو یه ماشین گرفتیم و هر کسی رفت خونش و الن هی به گوشیش زنگ میزنم ور نمیداره ولی خوب شد که تو آرزوش نموندمو کردمش
كانت هذه قصة حقيقية ، لكنني جربتها
وداعا الآن

التاريخ: يونيو شنومكس، شنومكس

XNUMX تعليق على "قصة مثلي الجنس تلعب في المدرسة"

اترك تعليق

لن يتم نشر عنوان بريدك الإلكتروني. الحقول المشار إليها إلزامية *