جبهة تحرير مورو الإسلامية في المطبخ والساخنة مهبل

اسمي أراش ، كنا شركاء في فيلم مثير معًا وكنا نعمل على أجهزة الكمبيوتر هذا هو السيد

أراش ما هو أحد أبناء لانتوري ، لكنه طفل جميل ، باختصار ، كان يومًا صيفيًا حارًا ومثيرًا ، وكنت في المحل 4 أيام سبت.

كنت جالسًا كملك عندما جاء أراش أيضًا لنقل عملنا

قال أراش كوني ، "في الواقع ، الليلة الماضية ، كنت ذاهبًا إلى المنزل في طريقي لركوب فتاتين."

لقد كونت صداقات معهم ثم أخذتهم إلى الباب

دفعتهم في اتجاه دمائهم. من المفترض أن يتصل ساعي البريد. كما قلت مازحا: "مؤسف".

مرافقة كوس هي فقط بالنسبة لهم جانب سائق الوكالة

كنت تحاول عدم الاتصال. كما اشتكى. ضحكت وقلت إنني أمزح ، سوف يتصلون. فقط تذكر أن صديقه هو أيضًا صديق قصة جنسية معي

قَالَ قَالَ: أَيْضًا. كان هذا هو الجنس الإيراني في ذهني. ملخص

جاء الزبون ولم نعد نستطيع التحدث. كانت الساعة حوالي الظهر عندما رن جرس الهاتف والتقطت الهاتف: مرحبًا ، معذرةً ، هل يمكنني التحدث إلى أراش ، وكأن أراش قد أُعطي للعالم ، فتحت عضته على أذنيه. شعرت بوضوح أن أراش كان منزعجًا حقًا ، وبعد حوالي نصف ساعة ، أغلق الهاتف وأظهر لي الأشياء البسيطة. قال ديدي اتصل ، قلت: طيب ما الفائدة من المكالمة ، قال: أقمت معه موعد ليلة الغد. يجب أن تأتي أيضا ، قلت: لماذا أنا؟ دعني آتي إلى الحمار ، قال: إنه قادم مع صديقه. اسمه ساميراس. إنه أصغر منك بسنتين تقريبًا. كنت متحمسًا للغاية وقلت ، "لقد مر ذلك اليوم وقررنا أن نأخذه إلى مكتب والد أراش إن أمكن عندما ذهبنا في موعد وإذا استطعنا ، أغلقنا المتجر بعد ظهر يوم السبت. ذهبنا إلى منزل أراش. لقد أخذ مفتاح المكتب من والده بجهد كبير ، وأخيراً تم العثور على سارف كلاش على لوحة مفاتيح وعلبة مفاتيح. عندما وصلنا كانت هناك فتاة تغادر وكالة ، قال أراش: داش كامي ، انظر ماذا فعلت ، قلت: إذاً أين هذه؟ قال: لا أعلم. جاءت الفتاة في السيارة وبعد أن قدمت أراش سألت: "أين سميرة؟" فقالت لها ضيفة ولا أستطيع أن أتذكر أن لديها حساب. لن نذهب ، سنشرب ، ثم انطلق ، فقلت: حسنًا ، سآتي فقط لأنني لا أريد أن أغضب. ذهبنا إلى مكتب بابا آراش. عندما وصلنا ، ذهبت إلى متجر منخفض واشترت الشعر ، ذهبت إلى المكتب ، جلست وتحدثت ، جلسنا ولفناها ، لذلك كنت أنا قادم إلى آراش معي. كمران ، الآن لم يحدث شيء ، في المرة القادمة ستأتي سميرة وسنلتقي. الآن ، أعطني بعض الصحة. بمجرد أن أتيت إلى نفسي ورأيت أن الإلهة انفجرت ضاحكة بشكل جميل لدرجة أن أراش وضحكنا على ضحكها. باختصار ، كنا نشعر بالحرارة ببطء عندما قالت الإلهة لأراش: لقد فعلها أراش ورأيت أنه لم يعجبه وأجاب بالإيجاب أنني لا أحب هذه الأشياء على الإطلاق وأنا فقط أدخن. أن أراش تحولت إلى اللون الأصفر. واو ، سرعان ما أوضحت ابنة أراش أنني لست من محبي هذه الأشياء وأعيش فقط مع الكحول والسجائر. قلت وداعًا وأتيت إلى الشركة. قلت له أن يذهب إلى الحمام ثم ذهبت خرجت من الحمام ورأيت صوت أراش في غرفة الخزانة.لدي خطة من أجلك ، كما تفكرت في رأسي حتى توجهت إلى مقدمة الشركة وأغلقت الباب وذراعي ، كما خلعت حذائي ووضعته بجانبك. ذهبت إلى ثقب المفتاح في الغرفة ورأيت أنهما يمارسان الحب مع بعضهما البعض ، وبدأت الإلهة تلعق جسد الإلهة بالكامل من المخ إلى باطن القدمين. بعد رفت سراغ اون کس خوشگلي که بهتون ميگم از کجا خوشگليش رو ديدمجفتشون حسابي حشري شده بودن يه دفعه الهه گفت : آرش کير ميخوامآرش هم گفت : کجات بزارم ؟گفت بزار تو کسمآرش گفت مگه اوپني ؟الهه با سر جواب داد آره.آرش هم که اينگار تو کونش عروسي بود( اگر انگشتش ميکردم شايد داماد کور ميشد )سريع پوزيشنش رو درست کرد و مشغول حال دادن به کير خودشو کس الهه شدتو اين حين منم که حسابي حشري شده بودم يه فکر بکر کردم سريع ليدوکائيني که تدارک ديده بودم رو ماليدم به کيرم و داشتم استخاره ميکردم که برم تو يا نه.از يه طرف الهه خيلي کس بود و نميشد ازش گذشت از يه طرف هم با آرش دوست بودم نميخواستم ضد حال بزنمتو 2 راهي بودم که صداي آرش رو شنيدم ديدم که ارضا شده و داره سعي ميکنه الهه رو هم با دست ارضا کنهزدم دنده خريت و در و باز کردم و رفتم توجفتشون تا منو ديدن کپ کردن منم که زده بودم رو دنده پر رو بازي و ديگه راه برگشت هم نداشتم رفتم سمت الهه و آرش رو کشيدم اينورگفتم من ارضاش ميکنم شما زحمت نکشخلاصه يکم با سرو سينه الهه ور رفتم تا از اين جو حاکم بياد بيرون آرش هم پاشد از اتاق رفت بيرون و جو يکم آروم شدرو کردم به الهه و گفتم : اگر اشکالي داره ميتونم برمگلوش رو صاف کردو گفت : نميدونم( البته اگر ميگفت اشکال داره بازم ميکردمش ) خلاصه شروع کردم به عشقبازي و ليسيدنش داشت دوباره به اون حالت قبلش بر ميگشت و دو باره حشري شده بود ديدم دستش اومد سمت کيرم و شروع کرد با هاش بازي کردنگفتم : ميخوريش ؟با سر جواب داد آرهکيرم رو بردم جلو دهنشاونم شروع کرد به ساک زدنجاي همتون خالي لا مصب چه قدر حرفه اي اين کارو ميکرد يه کم که گذشت خوابوندمش و خودم رفتم روش پاهاشو باز کرد و من هم اروم اروم سر کيرم رو روانه کسش کردم وقتي به آخرش رسيدم ديدم داره نگام ميکنه گفتم : چيه ؟ بزرگه ؟گفت آره از براي آرش هم بزرگترهگفتم حال ميکني ؟گفت : خيليگفتم : قشنگ پرت کرده ؟گفت : آره دارم حال ميکنمگفتم : حالشو ببرشروع کردم به تلمبه زدنجاتون خالي عجب کسي داشت عين جارو برقي مکنده بود و عين شومينه داغ يه چند دقيقه اي که گذشت پا هاش رو دادم بالا به هم چسبوندم کسش از اون وسط زد بيرون شروع کردم به تلمبه زدن ديگه داشت رو آسمونها پرواز ميکرد يه دفعه ديدم يه لرزش تو بدنش افتاد و سست شد فهميدم که پريده ولي من هنوز تا ارضاشد نم زياد مونده بود برش گردوندم و از پشت گذاشتم تو کسش همونطور که داشتم تلمبه ميزدم شروع کردم با سوراخ کونش بازي کردن عجب کوني بود لا مصب سفت و خوش فرم و کير شکن يه کم که گذشت اومدم انگشتم رو بکنم تو سوراخش با دستش دستم و زد کنار زدم رو دستش و گفتم حا لا که داري حال ميدي پس ضد حال نزن گفت آخه تا حالا از عقب ندادم گفتم خوب حالا ميدي عيبي نداره که گفت : آخه درد داره.گفتم تو که از عقب ندادي پس از کجا ميدوني درد داره ديگه چيزي نگفت يواش يواش انگشت دوم رو هم اضافه کردم و بعدش هم سر کيرم رو گذاشتم دم سوراخش گفتم : شايد درد داشته باشه ولي به حالي که ميکني ميارزه آروم سر کيرم رو فشار دادم تو لعنتي نميرفت يه تف توپول انداختم رو کيرم و يه دونه هم در سوراخش و دوباره سعي کردم کلاهکش که وارد شد کونشو سفت کرد يه سيلي زدم به کپلش تا شل کنهگفت درد داره.گفتم چند ثانيه تحمل کن دوباره يه کم ديگه پيشروي کردم و بهش وقت دادم تا استراحت کنه بعد از مدتي تمام کير 27 سانتي من داخلش بود يواش يواش شروع کردم به تلمبه زدن نميدونيد چه حالي ميداد فکر نکمنم بيشتر از 2 يا 3 بار کير رفته بود تو کونش ( خوش به حال اون کسي که افتتاح کرده بود )بعد از چند دقيقه تلمبه زدن ديدم که صداش دوباره رفت هوا دوباره داشت ارضا ميشد منهم تندتر تلمبه ميزدم اونهم مدام ميگفت : آهان اينجوري خوبه دوست دارم جرم بده دارم حال ميکنم اين حرفها بيشتر تحريکم ميکرد ديگه من هم داشتم ارضا ميشدم ديدم لرزه افتاد رو تنش تو همون حين من هم ارضا شدم و همونجا خالي شدم ديگه رمق نداشتيم تکو ن بخوريم. لقد حصلت منها على شفة أساسية ، والتي كانت حقًا مكملة لهذا الجنس الجميل. لقد شعرنا بالرضا لأننا كنا راضين عن بعضنا البعض في نفس الوقت. بعد بضع دقائق ، رأيت أراش يأتي إلى الغرفة. ذهبت مع أراش لأكل بعض الأطعمة القذرة في خرمشهر. كنت أرغب في صنع القهوة وتناولها. رأيت رن الهاتف والتقطته. مارسنا الجنس مرتين في الأسبوع لمدة 7 أشهر تقريبًا. بالطبع ، أصبحت أيضًا أصدقاء سميرة لكني لم اسمح لارش بعملها اتمنى ان تنال اعجابكم جميعكم.