زحل والمضيفة الجوية الأجنبية الطائرة

0 الرؤى
0%

تتعلق هذه الذاكرة بسنة 77 ، عندما كان السوق الروسي حارًا جدًا في مدينة مشهد وكان لديه الكثير من الحركة. یک روز ‫گرم تابستونی حدود ساعت ۱۲ ظهر شدیدا مشغول کارهای روزمره بودم و فرصت سر خوروندن نداشتم ‫صفورا منشیم در زد اومد تو و گفت آقای شهریاری یا شما کار داره با تعجب گفتم خودش اومده یا کارپردازش ‫گفت خودش و خیلی هم عجله داره این آقای شهریاری یه جوری همکار ما بود شرکت باربری بین المللی داشت ‫و البته کارپردازش هم از اون کس بازهای بسیار قهار مشهد بود و هست و فکر کنم کسی زنده از دستش در ‫نرفته باشه شهریاری برای خودش کسی بود و معمولا خودش برای کاری نمیومد شرکت .

قلت ، هيا! وبعد لحظات قليلة ، شاهدت أن شهرياري قفز في الغرفة وقال: "زحل له يد في دمي. يجب أن أقول شيئاً". گفتم بگو هر کاری باشه واست میکنم گفت ببین اگه به ریشم بخندی یا مسخرم کنی دیگه کلا رابطه‬ ‫مون بهم میخوره با کمی تعجب گفتم خوب بابا بگو چی شده نصفه جون شدم یکی نگاهی به دور و بر کرد و‬ ‫گفت راستش من یه مهمونی دارم که میخوام تو دفتر شما ازش پذیرائی کنم با پوزخند گفتم خوب اینکه چیزی‬ ‫نیست دفتر من مال شما گفت آخه نباید اینجا کسی باشه گفتم تیکه است کمی خجالت کشید. گفتم موردی نیست‬ ‫رفیق و صفورا رو صدا زدم و گفتم به آقای بابائی بگو سریع بره اتاق بازرگانی و ثابت و رضایی رو هم‬ ‫بفرست دنبال نخود سیاه بعدش خودتم برو تا ساعت 5 عصر لبخند موزیانه ای زد و گفت حتما و رفت بیرون ‫شهریاری گفت ببین اون طرف الان پائینه میشه بیاد بالا منکه تو شرکت کاملا راحت بودم گفتم آره بابا بگو بیاد ‫گفت من میفرستمش بالا و خودم میرم یه ربع دیگه میام و رفت پائین چند لحظه بعد دیدم صفورا یه دختر قد ‫بلند با پوست سفید وكان لديه عين ملونة كانت ترتدي ثوبًا توتريًا ، وفي غرفتي لم أكن أريد حتى أن أذهب إلى المكان الذي كنت تعاني فيه من غطرسة من أين أتيت؟

قلت لها وقال ل azderasti الروسية ، هذا هو مرحبا. لقد حدث أن دادي كان صديق لي وبلد مجاور ، كنت أقيم حفل زفاف فظيع مع الأوركسترا والجاز المثالي ، فقلت له عاجلاً ، أن بابا ، مع صدره

أومأ مينداخت برأسه وقال ، "هل تريدني أن أساعدك؟" شتمته وذهبت إلى جانبك ضاحكة. بجانب لك؟ قلت لزكي بابا أن يفعل ذلك ثم اذهب .. علي أن أتذكر هؤلاء العشرين حتى الصباح .. ضحكت الفتاة .. قلت إنك تعرف الفارسية .. قالت نعم ولكن هذا (الشهري) قال لا تتحدث الفارسية حتى أصعد. قال لا يا أبي ، ولكن لا سمح الله أن أفعل ذلك ، فأنا ذاهب بسرعة ، فقلت: ثم ماذا؟ قال لا بد أن يكون فندق في الساعة 4 صباحًا. احصل على وكالة له ، وسيذهب إلى الفندق بنفسه. كانوا متوجهين إلى غرفة الاجتماعات الخاصة بي في القاعة ، وكان ظهري مضروبًا بشكل محرج وكنت أفكر في أن هذه الفتاة كانت خارج يدي ، لذلك أغلقت الباب في القاعة منك وجئت وجلست على كرسي سافورا. رأيت الباب مفتوحا وعرق بهرام من الخارج يتصبب عرقا. كانت فتاة ترتدي ثوبا كاملا تجلس على ظهرها على أحد الأرائك وشوهدت تدخن سيجارة طويلة ورقيقة. قال تيموري: "حسنا ، هذه لك". ضحك وفتحت الباب وغادر ، وأغلق الباب مرة أخرى وعدت للجلوس أمام شخص روسي وقلت له إنه مدخن ، ضحك وقال للفصل. أخبرت صديقي كيف فعل ذلك ، فتح ساقيه قليلاً ورأيت أنه ليس لديه شورت ، أدركت أنه خلع سرواله القصير ولبسه فقط. ضحكت في قلبي على شخص كان جدا بهرام ، لعب مثل هذه اللعبة التي لا ينبغي أن تفعل بهذه الطريقة ، أنهى سيجارته وقال: هناك حمام هنا ، فقلت: نعم. .

منکه تیز کرده بودم برای استریپ تیزش رفتم و لخت شدنش رو از‬ ‫لای در دیدم وای که چی بود هیکل و قد به این قشنگی به عمرم ندیده بودم عجی چیزی بود همونجا درآوردم و‬ ‫کمی چیکو رو ماساژ دادم و اونهم با قدی برافراشته با تنها چشمش شدیدا مشغول تماشای دختر روس بود کمی‬ ‫بعد رفتم و نوشیدنس خنک براش ریختم و اونهم اومد بیرون حوله منو دورش پیچیده بود و تا اومد تو اتاق باز‬ ‫سیگار روشن کرد گفت چیه بابا چقدر سیگار خندید و خاموشش کرد کمی لای فتحت الكأس وأخذت زجاجها وقالت: "أنا اسم ناديا ومضيف طائرة الركاب." رأيت أن الحق ajb سقي

جميع الركاب الذين يأتون! کمی نوشید و لبخندی زد و همونطور لبشو شل کرد و ربخت رو سینه اش و رفتم سمتش‬ ‫استاد سکس بود حوله رو دادم عقب و سینه هاشو دیدم با زبونم کمی نوشیدنی رو از رو سینه اش لیسیدم‬ ‫دهنشو نزدیک گردنم برد و دم گرمشو صبغ بشرتي على رقبتي ، في لحظة واحدة ، أراد شيكو أن يمزق جلده ، وكان الحزب حقا أستاذًا في الجنس.

نوک زبونشو روی نقطه ای از گردنم گذاشت کم مونده بود خومو خراب‬ ‫کنم یه لحظه کشیدم کنار و طرف که دستش از روی شلوار روی کیرم بود فهمید و منو کشید سمت خودش‬ ‫گفت مهم نیست بریز بازم دوباره بلند میشه و به راحتی چیکو رو درآورد و دستاشو محکم دورش حلقه کرد و‬ ‫با زبونش زیر سرشو تحریک میکرد برای اولین بار بی اختیار دادم در اومد و دادشتم نعره میزدم تمام آبم رو‬ ‫صورتش ریخت و وقتی خوب حسابی با زبوش تحریکش کرد و دید که چیکو کاملا مرد بل دستمال کاغذی‬ ‫چیکو و صورت خودشو پاک کرد و رفت دستشوئی صورتشو شست و اومد یه سیگار درآورد و یه نگاهی‬ ‫بمن کرد و دوباره گذاشت والمظاريف. بهش گفتم راحت باش بابا اما روشن نکرد و شروع به صحبت کرد فارسی‬ ‫رو با لهجه قشنگی صحبت میکرد مثل اهالی سمرقند چشماش خیلی درشت و رو به بالا بود تقریبا رگه هائی‬ ‫از نژاد ترکمن در چهره اش دیده میشد پاهاش بسیار بلند و باریک و کلا یه باربی تمام عیار بود پوست خیلی‬ ‫لطیفی داشت و سرخی گاز کوچکی که از لپاش گرفته بودم قشنگ پیدا بود گونه هاش بصورت طبیعی سرخ و‬ ‫وقتی از نزدیک نگاه میکردی مویرگ های زیرش کاملا پیدا بود دیدم خیلی معذبه اینه که خودم براش یه‬ سیگار روشن کردم و دادم دستش ایندفعه با خیال راحت اونو گرفت و کشید گفت که شوهر داشته و شوهرش با‬ ‫یه زن آذ بایجانی فرار کرده و اونهم مجبور شده بره سر کار و بخاطر زیبائیش سریع در شرکت هواپیمائی‬ ‫بوده اما بعد از ‪ Guzel‬استخدام شده و اصالتا در تاشکند متولد شده از پدری روس و مادری ازبک اسمش قبلا ‫ازدواج به نادیا تغییر داده !

سیگارش تموم شد و گفت شروع کنیم با سر اشاره کردم و لای پاشو باز کرد و‬ ‫گفت اول تو کمی بهم حال بده کس جمع و جوری داشت که کمی لبهای صورتیش اومده بود بیرون بسیار تمیز‬ ‫و تازه تراشیده اطرافش هم کاملا سفید بود فکر کنم از کرم مخصوصی برای سفیدیش استفاده کرده بود خیلی‬ ‫آهسته زبونمو گذاشتم لای لبهاش و تا بالا کشیدم لاش باز شد و عطر تحریک کننده ای به مشامم خورد زبونمو‬ ‫بیشتر لای کسش فشار دادم و اونهم دستشو تو موهام برده بود و بازی رأيت ذلك كنت أعمل ، نهضت بسرعة واعتذرت ، واستعملت غرفتي ورش ليدو في مكان كوبر. م متوجه‬ ‫نشه و هم خودم لذت کامل ببرم برگشتم و برای تاخیر اندازی یه گیلاس ویسکی براش آوردم با تشکر زیاد‬

أكلت وأكلت 10 دقائق ، وبدأت مرة أخرى ، وأكلتها بكل قوة ، وبعد بضعة أيام ، تغيرت الأماكن ، وحزمتني بشكل جميل وقوي. اصلا دندونهاش به چیکو نخورد و لی با فشار زیادی میک ‫میزد بلند شد و چیکو رو تنظیم کرد و نشست روش دستشو روی چوچولش گذاشته بود و با خودشم ور میرفت ‫کمی بعد روی مبل وا داد و افتادم روش سینه هاش خیلی سفت بودم به شوخی گفتم پروتز داری اخم شوخی ‫کرد و گفت نه اهلش نیستم با دستاش دونه دونه موهای سینه مو میکند که باز خودش لذتی داشت بعد بلند شد و ‫پشت بمن کرد و گفت با شدت . گذاشتم و شدید شروع کردم هر دو نفس نفس میزدیم و اون ارضا شد خودم دلم ‫میخواست تموم بشه زیر تخمام داشت درد میگرفت و معلوم بود که کوپرم لبریز آبه ولی بی حسی نمی گذاشت ‫خالی بشم.

أنا فقط حصلت على قليل من الوقت ، وقال: "من الجبهة لا أستطيع العودة من الخلف ، حتى أنني لم أفكر في إعطائك حفرة كان من الصعب رؤيتها". وفقا لراجي ميرزا:

سأقوم بالتخلص منه

لا تنزل بمطرقة

قلت أنه يمكنك الضحك ولم يقل أي شيء. فرك تشيكو رأسه في فتحة الزاوية ويبدو أنه أوقع نفسه لأنني تمكنت من فتحه بسهولة برأس تشيكو. وبعد ذلك بقليل ، كان رأسه بالداخل وبنظرة فهم أنه يرسل الباقي بلا تهوية. وانتهيت من الضغط. رأيت أنه كان يمسك بالرمبل بقوة. أدركت أنه تحمل الكثير من الضغط. أدرت وجهه نحوي. رأيت أن شفته السفلية تعرضت للعض بقوة. بدأت بهدوء ، وبعد ذلك بقليل هدأ وترك. لقد أفرغت نفسي من مكافآتي ، التي ضغطت علي بقوة على نفسها ، وأفرغت كل المياه في الزاوية. انسحبت وسقطت. تركت الأريكة المثقبة مفتوحة وكنت ملتهبة للغاية. استلقى بجانبي وقبلنا بعضنا ، وقام ونهض مرة أخرى. استحم عند عودته ، وارتدى ملابسه وقال عليّ أن أذهب ، لكن الجنس كان ممتعًا ، وبينما كنت أرتدي ملابسي ، وقف وسحب ظهري ولعب به قليلًا بشفتيه ولسانه ، ونهض ، وأخذ شفة طويلة وقال سأرسل لك بنفسي لكنه لم يقبل وقال غير مسموح.

بهش پول تعارف کردم و گفتم بالاخره حتما پولیه گفت که‬ ‫دوستت بهرام حساب کرده و از لای پولهائی که جلوش گرفته بودم یه پونصدی کشید بیرون و گفت امضاش‬ ‫کن کردم و خودشم یه اسکناس از کیفش بیرون آورد و امضا کرد داد بهم به همراه عکسش و با بوسه آخر‬ ‫خداحافظی کرد یه تاکسی تابلو دار براش گرفتم و فرستادمش رفت هنوز خودمو جمع و جور نکرده بودم که‬ ‫صفورا اومد و چون کسی نبود شوخی رو شروع کرد گفت چطور بود گفتم خیلی رویائی گفت اونی که من‬ رأيت أن من المفترض أن آكل مع صديقتي ، لم يكن هناك شيء. بهش گفتم خیلی وارد بود اگه شگرد هاشو یاد میگرفتی‬ ‫خیلی بدردت میخورد اخم کرد و گفت دادنو خوب بلدم بی هوا بغلش کردمو و گاز محکمی رو که از نادیا‬ ‫میخواستم بگیرم از صفورا گرفتم و جیغش تو ساختمان پیچید‬ .

 

تاريخ: ديسمبر 17، 2017

اترك تعليق

لن يتم نشر عنوان بريدك الإلكتروني. الحقول المشار إليها إلزامية *