Desbloquea mi virginidad

0 vistas
0%

من شیلا هستم 21 سالمه توی این سالیان خیلی سکس داشتم ولی احساس پاره شدن پرده بکارتم همیشه برام ماندگار بود من همیشه باز زنها سکس داشتم و در طول عمرم فقط یکبار با یک مرد سکس داشتم که داستانش را گفته ام 16 سالم بود و با دختر همسایمان که مهری نام داشت که هم سن و هم مدرسه ای هم بودیم با هم دوست بودم یعنی دوست دخترم بود (آن سالها هنوز در ایران بودم) و خیلی با هم سکس میکردم البته بی تجربه هم بودیم در حد لب گرفتن و لیس زدن جاهای مختلف بدنمان بخصوص اون خیلی دوست داشت کسم را لیس بزند و با چوچولم بازی بکند مامان و بابام با هم رفته بودند تعطیلات تابستانی شمال ولی من چون کلاس زبان انگلیسی داشتم نرفتم البته از خدا خواسته چون میخواستم با مهری تنها باشم و بیشتر با هم سکس داشته باشیم از جزئیات رد میشم میرم سر اصل مطلب بعد از ظهر بود که از مهری خواستم بیاید خونه هوا گرم بود وقتی داخل حیاط خانه شد همانجا به در چسباندم و یک لب بلند ازش گرفتم کمی که طولانی شد بزور مرا از خودش جدا کرد گفت: دختر تو واقعا دیوانه ای همسایه ها میبینند آبرومون میره دوباره یک لب ازش گرفتم دستش را گرفتم رفتیم داخل مهری کون قلمبه و خوش تراشی داشت که من عاشقش بودم وقتی راه میرفت حالت خاصی داشت با حرکتی قشنگ بالا پایین میشد و مثل ژله میلرزید هر وقت میدیدم دلم براش میرفت برای همین یک قدم از مهری عقب ایستادم و به کونش نگاه کردم و حال میکردم مهری متوجه شد با حالت ناز گفت: نگاه نکن خجالت میکشم دستم را روی کونش گذاشتم گفتم امروز من این را میخورم مهری هم جیغ زد و دوید رفت توی خونه من هم دنبالش دویدم توی حال بهش رسیدم و از پشت بغلش کردم کسم را روی کونش نرم و قلمبه اش گذاشتم مهری که هنوز میخندید و جیغ میزد گفت: اگه کونم بخوری به پلیس 110 زنگ میزنم هر دو خندیدم مهری را محکم به خودم چسباندم با یک دست پستانهایش را گرفتم که درشتتر از پستانهای من بود با یک دست دیگر از یکی از دکمه های مانتو اش را باز کردم و دستم را بردم زیر مانتواش از روی شلوارش کسش را مالاندم مهری روسریش را باز کرد و کوشه ای انداخت بوی عطر موهایش بلند شد آخه مهری همیشه به موهایش عطر میزند و میداند که من عاشق این بو هستم حسابی مست شدم درحالی که از پشت بغلش کرده بودم و با پستانها و کوسش بازی میکردم شروع کردم به بوسیدن کردن و بو کردن موهایش کمی که نگذشت که مهری کاملا حشری شده بود و خودش را توی بغل من ول کرده بود من هم حسابی مست شده بودم از بوسیدن و لیسیدن کردن و صورت مهری سیر نمیشدم که یکباره مهری لرزید و به نفس نفس افتاد چند لحظه بعد دیدم شلوارش خیس شد فهمیدم ارضاء شده دستم را از مانتواش درآوردم و مهری را طرف خودم چرخاندم دستم را دور کمرش حلقه کردم و به خودم چسباندم مهری هم با دو تا دستش کپلهای مرا گرفت و شروع کرد به چنگ زدن از مهری یک لب گرفتم گفتم: bad girl مهری در حالی که توی بغلم قر میداد خودش را لوس میگرد گفت: اااااوم من یک فرشته ام گفتم: بیا بریم دختر بد خودت را خیس کردی باید لباسهایت را عوض کنم با هم به اتاق خوابم رفتیم مهری خواست لخت بشود نگذاشتم گفتم: خودم میخواهم لباسهایت را در بیاورم آخه من از این کار خیلی خوشم می آمد دکمه های مانتو مهری را باز کردم و مانتواش را در آوردم انداختم روی تختم یک بلوز خوشگل بنفش پوشیده بود که پستانهای درشتش از زیر آن حالت زیبای داشت چون سوتین نپوشیده بود نوک پستانهایش روی بلوزش خیلی منو حشری کرد از نوک پستانش یک بوس کردم و بلوزش را درآوردم من عاشق بدن مهری هستم بدن سفید با پستانهای درشت سرم را گذاشتم وسط پستانهایش چه حالی داشتم لبهایم را روی سینه اش گذاشتم و به طرف پایین حرکت کردم تا به نافش رسیدم با زبانم توی نافش را لیس زدم مهری قلقلکش آمده بود جلوی شلوار مهری خیس بود با کف دستم زدم روی کسش گفتم: دختره جنده (من و مهری وقتی تنها بودیم از این حرفها خیلی خوشمان می آمد مثل دختر بد ، دختره جنده ، دختره کون گشاد و ….) مهری گفت: آخ نزن دردم میاد من که تو شلوارم جیش نکردم تو با کسم ور رفتی اینجوری شد تقصر خودته … زیپ شلوارش را باز کردم شلوارش تنگ بود بسختی از پشت کپلهای بزرگش پایین کشیدم در حالی که جلویش روی زانو نشسته بودم یک درکونی بهش زدم گفتم: این کون گنده ات را یکم کوچیک کن مهری گفت: باشه آبش میکنم ولی شبها دیگه بالش نرم نداری سرت را رویش بگذاری سریع گفتم: نه نه نه من همین گنده اش را دوست دارم خوب حال پاهایت را از هم باز کن تا تمیزت بکنم کسش حسابی خیس بود با دو دستم کپلهای بزرگش را گرفتم و دهنم را به کسش چسباندم و شروع کردم به مکیدن سوراخ کسش و آبش را خوردم بعد لبهای کسش را لیس زدم و کسش را تمیز کردم آب کس مهری را خیلی دوست دارم همیشه آبش را میخورم.
Envié a Mehri a la sala y me desnudé, fui a la cocina, le hice jarabe de cereza y le eché un poco del whisky de mi papá. Dije: No, los ángeles son como tú. Kelly se rió. Sabía que cada vez que me desea, me enamoro más de él. Mehri dijo: Por ejemplo, qué dije: lo entenderás más tarde, como siempre, Mehri no se rindió. Dije: oh oh Dios es de tu mano niña mientras estaba sentado frente a Mehri mientras un pie estaba en el suelo Levanté mi otro pie y lo tiré sobre su vientre para que mi coño se abriera mucho Mehri dijo: Wow oh qué hermoso mientras kassem agujero que le estaba mostrando a Mehri, le dije: quiero que rompas esto hoy, Mehri se levantó a la mitad, dijo sorprendido: estás loca niña…. ¿Qué debo hacer si cesa la hemorragia o se rompe el yeso? Solo quiero que descubras mi virginidad Mehri mientras su boca estaba abierta por la sorpresa dijo: Tu hija guarda tu intelecto en tu agujero Por qué dije ahora: Mira Mehri te amo cuando me quiero casar contigo cuando seamos mayores, por eso Quiero esto Después de eso, quiero que me beses. No puedo soportarlo más. Le di un puñetazo en el agujero con la palma de mi mano. Vi que las lágrimas de Mehri fluían. Lo puse a dormir boca arriba y besé sus labios en Mehri. Le limpié las lágrimas y le dije: Mi amor, ¿por qué lloras? Él dijo: ¿De verdad quieres casarte conmigo? Lo volví a besar y le dije: Soy tuyo para siempre, cariño. Abracé a Mehri con fuerza. Bajé las escaleras y la jalé. Me sentí muy bien porque sus grandes pezones estaban sobre mis pezones y sus puntas mordían. Mehri tenía un control casi firme en mi coño y dijo: La niña se estaba quemando los dedos. en mi coño. Dije, Mehri se estaba levantando, estuvo caminando con Kasm durante unos 10 minutos y me estaba frotando el dedo. Kasm estaba caliente. Mi cuerpo estaba convulsionando. Si… .. Proviene…. بسه بسه… .. Cuando mi agua salió con presión, se vació en mi corazón. Me sentí muy cómoda. El resto de la foca estaba lamiendo el agua de mi coño. De repente, se levantó. La agarré por las caderas, la jalé hacia adelante, su coño estaba frente a mi cara, el agujero en su culo latía con emoción. No es posible que Mehri me mordiera el costado. En su lugar, mordí su labio y presioné un poco. Mehri comenzó a gritar y dijo: Me equivoqué... . Dios te bendiga… deja….
Mehri, que estaba viendo la película, estaba muy emocionado. Nunca había visto lo que sucede cuando los velos de las niñas se rasgan en la película. Mehri presionó su mano sobre su pecho y gritó y dijo: "Oh, Dios mío, quiero decir que es como este…. Me duele mucho, wow, es tan horrible, cuando termino la pelicula, le dije a Mehri: Empecemos…… Mientras mi corazon no estaba en mi corazon, dormia en el piso, abri mis piernas, Mehri se sento en el en medio de mis piernas, tomó mi labio y tiró de él, dijo: Niña, que ancha…. Dije: "¿Qué pasó de nuevo?" Y a veces ponía su cabeza en el agujero de Kasm y presionaba un poco para llegar a la parte superior del insecto. Yo también estaba asustado. Temblé. Vi a Mehr. Estaba gritando y de repente estaba gritaba y yo estaba temblando mucho, pero Mehri no se detuvo. Mehri puso la polla en el fondo de mi coño y dijo: "Mehri, déjame respirar, me estoy muriendo". Mehri sacó la polla de mi coño y dijo: "El jarabe volvió. Cuando comimos, estaba un poco refrescado. Le di una palmada en la mano a Josh". Luego nos reímos. Mehr dijo: ¿Cómo fue? Dije: estuve muy horrible, solo sufrí y mi cuerpo arde mucho, pero tengo una sensación nueva y buena. Dijo en mi pecho: ojalá tuviera tu coraje. también, pero le tengo mucho miedo a mi padre…. Nos levantamos y fuimos a ducharnos juntos durante unos días, pero fue muy agradable para mí.

Fecha: Febrero 17, 2018

Un pensamiento sobre "Desbloquea mi virginidad"

Deje un comentario

Su dirección de correo electrónico no será publicada. Las areas obligatorias están marcadas como requeridas *