آرش و خواهرم نیلوفر

0 views
0%

سلام کاوه هستم با داستانی درباره رابطه پسرعموم و خواهرم اگه داستان قبلی منو خونده باشید میدونید آرش پسر عموی منه که تو بچگی با هم سکس داشتیم نیلوفرم خواهر بزرگمه که تو 23 سالگی ازدواج کرد آرش و نیلوفر از بچگی با هم خوب بودند و زیاد بگو بخند میکردند ولی من ندیده بودم که بخوان رابطه ای با هم داشته باشند بعد از دیدن سکس مامانم و محسن پسر همکار بابام من حالم خیلی خراب شده بود و به شدت به مامانم و خواهرام شک داشتم و همیشه مراقبشون بودم در حالی که گذشت زمان نشون داد که دیدن رابطه مامانم منو دچار سوظن اشتباه کرده بود و هم مامانم به غیر از اون یک اشتباه که درباره علل آن در قسمت دوم داستان خودش کامل خواهم نوشت و هم خواهرام به شدت مواظب خودشونو عفت و شخصیت خودشون هستند هیچ وقت نباید یک اشتباه یه نفرو به کل زندگیش تسری داد و درباره نوامیس خود دچار اشتباه شد اشتباه وحشتناکی که من یه مدت به شدت درگیرش بودم ولی عاقبت به اشتباه خودم پی بردم و باز احساس آرامش در زندگی کردم خواهرم نیلوفر بعد از ازدواج از لحاظ اندام و قیافه خیلی خیلی بهتر شده بود چیزی که منو همیشه آزار میداد کون بزرگ و خوش فرم نیلوفر بود که خیلی شبیه کون مامانم بود و هر وقت میدیدمش یاد گاییده شدن کون مامانم توسط محسن میفتادم و حرف آرش که درباره کون مامانم زده بود با اینکه نیلوفر شوهر داشت همیشه فکر میکردم آرش میخواد نیلوفرو از کون بکنه و این فکر خیلی اذیتم میکرد رابطه آرش و نیلوفر هم خوب بود البته نه به اندازه قبل از ازدواج نیلوفر ولی باز با هم بگو و بخند میکردند و همین شک منو نسبت به این دو نفر زیاد میکرد و همیشه سعی میکردم مراقب باشم تا با هم سکس نکنند آخرین بار که کیر آرشو اتفاقی دیده بودم کلی بزرگ شده بود و مثل سابق کیرش کوچیک نبود حتی شاید کیرش از کیر منم بزرگتر شده بود و منم اصلا دوست نداشتم آرش با کیر کلفتش کون نیلوفرو بکنه و از طرفی هم با شناختی که از آرش داشتم مطمئن بودم فرصت پیدا کنه به نیلوفرو کونش رحم نمیکنه عروسی دخترعموم بود بعد از شام عروسی رفتیم به باغی که واسه جشن اجاره شده بود دختر و پسر زن و مرد با آهنگ موزیک در حال رقص بودند منم بعد از کمی رقصیدن کنار ایستادم و رقصیدن بقیه رو نگاه میکردم که دیدم نیلوفر و شوهرش فرهاد وسط جمعیت در حال رقصیدن هستن از اینکه فرهاد با نیلوفر بود خیالم راحت بود لباس نیلوفر طوری بود که کامل چسب تنش بود مخصوصا قسمت کونش که حتی قاچ کونشم تا حد زیادی معلوم بود البته تو جمعیت زیاد معلوم نبود فرهاد بعد از رقصیدن کنار ایستاد و نیلوفر و نازی و دختر عمومها و پسرعموها و وسط در حال رقصیدن بودند یه لحظه دیدم یه پسر با قد متوسط و موهای بور نزدیک نیلوفر در حال رقصیدنه با چشم دنبال شوهر نیلوفر گشتم ولی پیداش نکرد به خواهرم داشتم نگاه میکردم که یه لحظه دیدم همون پسره پشت خواهرم درحال رقصیدنه که یهو نیلوفر برگشت با نگاه تندی به پسره نگاه کردم احتمال دادم انگشتش کرده که نیلوفر اینطور عصبانی شده بود پسره هم که این عکس العملو دید کمی دور شد ولی باز نزدیک نیلوفر شد وکامل دیدم که تو شلوغی خودشو به کون گنده نیلوفر چسبونده و نیلوفر هم انگار راه فراری نداشت وقتی این صحنه رو دیدم سریع خودم بهشون رسوندم پسره فهمید که با نیلوفرم خودشو جدا کرد کیر شق شدش از روی شلوار کامل معلوم بود نیلوفر نزدیکم شد بوسم کرد زیر گوشم گفت قربون داداش خوبم بشم من منم به خاطر اینکه جشن خراب نشه به پسره حرفی نزدم و بی خیال شدم دوباره از جمع جدا شدم رفتم دستشویی برگشتم دیدم آرش بین خواهرام در حال رقصه و طبق معمول با نیلوفر در حال خندیدن هستند خونم به جوش اومده بود مطمئن بودم آرش واسه نیلوفر نقشه داره ولی فقط در حال رقص بودنو مالیدنی در کار نبود ولی من اصلا حس خوبی نداشتم تا اینکه نیلوفر رقصشو تموم کرد و کنار ایستاد کمی آروم شدم آرشم بعد از اون کنار رفت خیالم تا حدودی راحت شده بود که یه لحظه دیدم نیلوفر کنار مادر و خواهرم نیست هر چی نگاه کردم تو جمعیت پیداش نکردم ولی فرهاد شوهرش گوشه ای نشسته بود دقیق که شدم دیدم آرشم نیست شکم به یقین تبدیل شد و مطمئن شدم که دو نفری رفتند گوشه ای حال کنند همونطور که مامانم به محسن حال داده بود سرم داغ شده بود از عصبانیت داشتم میمردم احتمال دادم رفته باشند تو باغ یه جای خلوت رفتم تو باغ خدا خدا میکردم که اشتباه کرده باشم به گوشه باغ که نزدیک شدم از دور دیدم یه دخترو پسر با هم جر و بحث میکنند و پسره از پشت دختره رو گرفته بود ول نمیکرد سرعتمو زیاد کردم ولی طوری رفتم که منو نبینند نزدیک که شدم دیدم آرش از پشت نیلوفرو بغل کرده و داره ازش خواهش میکنه بذاره کونشو بکنه ولی نیلوفر تلاش میکرد که از دستش فرار کنه آرش میگفت به خدا تو کونت نمیذارم یه دقیقه لاپایی میکنمت زود تموم میشه بذار کون خوشگلتو لخت ببینم اینجا کسی نیست نیلوفرم در جواب میگفت احمق بیشعور ولم کن تو مثل برادر منی من شوهر دارم اطرافمو نگاه کردم یه چوب تقریبا باریک از رو زمین برداشتم و به سرعت به طرفشون رفتم خون جلوی چشامو گرفته بود وقتی بهشون رسیدم با تموم قدرت با چوب گذاشتم پشت آرش آرش با فریادی از درد از نیلوفر جدا شد کثافت لاشی کیر کلفتش بیرون بود و چسبونده بود به کون نیلوفر با یه دست پشتشو که چوب خورده بود گرفته بود با دست دیگش سعی داشت شلوارشو بالا بکشه رفتم طرفش گلوشو با دست گرفتم وقتی قیافه وحشتناک عصبانی منو دید رنگ از رخسارش پرید چنان فشار میدادم که نمیتونست نفس بکشه با خشم بهش گفتم چی میخواستی یه بار دیگه بگو زود باش وگرنه میمیری لاشی نمک به حرام صورتش سرخ سرخ شده بود هر چی تلاش میکرد نمیتونست از دستم خلاص یه سیلی محکم گذاشتم تو گوشش نیلوفر که تا این لحظه ساکت بود نزدیک شد گفت کاوه ولش کن داره میمیره یه نگاه به قیافه درهم و ترسیده نیلوفر کردم یه نگاه به آرش دستمو از رو گلوش برداشتم و با تمام قدرت سیلی محکم دیگه ای بهش زدم که رو زمین افتادو شروع کرد به سرفه کردن عصبانیتم کم نشده رفتم سمتش با یه لگد محکم گذاشتم تو شکمش بدبخت حرامزاده بدجور ترسیده بود گفتم گمشو تا نکشتمت حرامزاده دوباره سمتش رفتم که بلند شد با یه دست رو شلوار از اونجا دور شد به شدت نفس نفس میزدم برگشتم سمت نیلوفر با چشم گریان بغلم کرد و زیر گوشم گفت داداش خوبم نجاتم دادی از شدت خشم نمیتونستم حرفی بزنم فقط نیلوفر بود که گریه میکردو و قربون صدقم میرفت و میبوسیدم آروم که شدم گفتم نیلوفر چرا با آرش اومدی اینجا تو مگه شوهر نداری گریه میکرد گفتم بسه دیگه قیافت بهم میریزه خوب نیست دیگه گریه نکن فقط آروم حرف بزن نباید کسی بفهمه چه اتفاقی افتاده اونم آروم شد گفت من فکر نمیکردم آرش چنین آدمی باشه من اونو مثل برادر خودم میدونستم گفت بیا بریم قدم بزنیم اینجا که رسیدم پیشنهاد بیشرمانه ای داد من اومدم برگردم از پشت بغلم کرد بقیه شو که خدارو شکر خودت بودی حرفای نیلوفر مثل آبی بود روی آتش درون من خواهر زیبای من مثل همیشه پاک بود با اینحال ازش خواستم هیچوقت به خونواده و شوهرش خیانت نکنه در جواب گفت مگه چیزی غیر از این از من دیدی داداشی چنان صادقانه این حرفو زد که از شکهای بی مورد خودم خجالت زده شدم گفتم تو خواهر خوب منی گلم تو دلم گفتم اگه اون اشتباه مامان نبود من هیچوقت شکی نسبت به تو نداشتم ولی این شک باعث شد امشب نجات پیدا کنی شاید یجورایی مامان نجاتت داد حرفهایی که فقط تو دل میشه زد تقدیم به تمام بانوان پاک ایرانی نوشته

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *