دفترچه اعزام به خدمت گرفته بودم و منتظر تاریخ معرفی بودم که طی جریانی کاملا تصادفی فهمیدم که خاله پوران دوست صمیمی مامان که بهش میگفتیم خاله که حدودا15 14سال ازم بزرگتر بود وواقعا چهره و اندام خیلی تحریک کننده ای داشت و تازه داماد دار هم شده بود با دامادش رابطه داشته حالا اینکه چطور متوجه این راز شدم قصه طولانی ای داره که خودش به تنهایی میشه یه داستان بلند امااینکه میگم پوران واسه من تو اون سن خیلی تحریک کننده بود دلیل های زیادی دارم اون جلوی من اصلا رعایت نمیکرد و با لباسهای سکسی میگشت یا اگه میخواس لباس عوض کنه اگه مامانم نبود که مانعش بشه براش مهم نبود که من لختشو ببینم تازه حس میکردم یه جورایی ازینکه منو با لخت شدنش جلوم خجالت بده لذت هم میبرد یکی دیگه از دلایلی که گفتم شوخی ها و نحوه ی حرف زدنش با من بود اون خیلی با ناز و عشوه حرف میزد و اونم چه حرفایی مثلاهر وقت با دخترش میومد خونمون بهم میگفت پدر سوخته دخترمو دستمالی نکنی ها البته با لحن شوخی میگفت ولی خوب رو آدم تاثیر میذاره دیگه اونم تو سن نوجوانی که آدم زودتحریک میشه خلاصه از وقتی من هنوز بالغ نشده بودم از نیش طعنه های تحریک کننده او در امون نبودم البته مامان از اینجور رفتارای اون اصلا خوشش نمیومد و اونم جلو مامان که مث خواهر بزرگش بود رعایت میکرد اما یه وقتایی هم از زبونش در میرفت یه حرفای خفنی میزد که حالا وقتی یادشون میفتم با خودم میگم بنده خدا فک کنم مریضی ای چیزی داشته وگرنه کی میاد این حرفا رو به یه نوجوون بزنه خوب یادمه یه وقتایی که از دستش در میرفت و در حضور مامان باهام شوخی آنچنانی میکرد مامان فوری دعواش میکرد وبهش میگفت ول کن پسرمو از جونش چی میخوای یا حداقلش این بود که میگفت بسه دیگه پسرمو اذیت نکن اونوقت پوران فوری با شوق وذوق میومد منو بغل میکرد وسرمو به سینه های نرم و درشتش فشار میداد ومیگفت وای عزیزمه دارم باش شوخی میکنم بعد یواشکی تو گوشم میگفت تو هم پدر سوخته خوب یا سینه هام حال میکنیا گازشون نگیریا خخخخخ مکافاتی میکشیدم از دست این دیوونه خلاصه اینجوری بود دیگه راستشو بخواین من تا وقتی هنوز دبیرستانی نشده بودم یجورایی ازش میترسیدم اخه خیلی بی حیا بودولی بعد از اینکه پا تو دبیرستان گذاشتم و از لحاظ عقلی و احساسی هم بزرگ شدم دیگه پوران جونم با اون سینه های درشتو پوست سفیدو باسن برجسته اش برام ترسناک نبود که هیچ بلکه حکم آرزو رو پیدا کرده بود خلاصه وقتی بطور اتفاقی شنیدم پوران جونم همچین کاری کرده انگاری دنیا رو بهم داده بودن حالا دیگه میتونستم تلافی اونهمه ازار و اذیتی که در حقم کرده بود یه دل سیر بکنمش و روح زخمیمو بهبود ببخشم الان که فکر میکنم واقعا نمیدونم رو چه حسابی فکر میکردم که حالا که به دامادش داده باید به منم بده و چرا فکر میکردم وقوع این اتفاق بدین معناست که منم میتونم امیدوار باشم شاید چون فکر میکردم خوشتیپتر از دومادشم و این حقمه خخخخ امون ازاعتماد به سقف همون روز نقشه کارو کشیدم خونه خالی داداشم اینا که رفته بودن دبی در اختیارم بود تلفنی از پوران جووون خواستم اونجا به دیدارم بیاد و گفتم باید در مورد دخترش باهاش صحبت کنم آخه میدونست با دخترش رابطه داشتم اونم اومد مانتوی لخت ماکسی مشکی تنش بود نمیدونم از کجا ولی خیلی زود به نیتم پی برد وقتی گفتم خاله مانتوتو در بیار راحت باش اول گفت ممنونم و راحتم و بعد دگمه های مانتو رو باز کرد یه تاپ دوبنده مشکی با دامن بلند مشکی و طلایی زیر مانتو پوشیده بود ولی در نیاورد مانتوشو گفتم خاله بده مانتو تو بذارم سر چوب لباس چروک نشه که گفت نه لباسم متاسب نیس عزیزم و بی مقدمه اینجور ادامه داد تو هم حسابی مرد جوون و خوشتیپی شدیا یکم دیگه عروسی تو میشه و میتونی با یه دختر خوشکل ازدواج کنی و نیازهاتو بر طرف کنی منم زدم به پررویی و گفتم اخه پوران جون نگفتم خاله و اونم گمونم دوزاریش افتادکه چرا کو دختر خوشکل کجاس آخه ازدواج من الان کف کردم خاله شما از چن سال دیگه حرف میزنی گفت خوب تا وقت ازدواج هم که با دوس دخترات حال میکنی گفتم خاله یادته با دخترت لادن دوس شده بودم و اونم یه روز صبح مدرسه رو پیچوند و اومد خونه ما و اون دوست بدجنسش هم فوری گذاشت کف دست شما و شما هم زود خودتو رسوندی و دخترتو بردی اونوقت بازم میگی دوس دختر پوران که انگار این یاداوری ناراحتش کرده باشه گفت خیلی پررویی بخدا اگه نیم ساعت دیر تر رسیده بودم دختره رو بدبخت کرده بودی گفتم اما من که کارش نداشتم و پوران با تمسخر ادامه داد اره جون عمت مانتو شلوارشو در اورده بودی و افتاده بودی روش و داشتی سینه هاشو میمالیدی اون احمق هم ساکت خوابیده بود زیر پات یادم میاد میخوام بکشمت دیگه حرف لادن رو هیچ وقت نزن و این مساله رو هم کلا فراموش کن اون دیگه الان متاهله منم که منتظر فرصت بودم به طعنه گفتم آره چه شوهر اهل حالی هم داره اینجا حس کردم یه هوا رنگ پوران جون پرید واسه همین به خودم جرات دادم و در حالی که اروم رو زانو هام حرکت میکردم خودمو پشت کمر پوران رسوندم ودستمو زیر یقه مانتوش کردمو آروم آروم شونه های سفیدشو که بخاطر دوبنده بودن تاپش لخت مونده بود رو میمالوندم و از نمای بالاقسمتی از سینه های گنده و سفیدشو که با سوتین سفیدتنگی مهار شده بود و چاک خوشکل و عمیقی رو بین پستونای نازش درست کرده بود دید میزدم اوووووف بوی بدن پوران عقل هوشمو زایل کرده بود دل به دریازدم و همزمان انگشت هردو دستمو زیر کشهای رودوشی سوتینش انداختم و اروم آروم کشا رو میکشیدم و با اینکار سینه هاش همراه کشها تکون خورده به بالا میومدن وتا ولشون میکردم به سرجاشون برمیگشتن و کیرمو هم که بر اثر لمس گرمای بدن پوران و بوی شهوت انگیز تنش عین گرز رستم شده بود رو به پشت کمرش میمالوندم گفتم خاله جوووون گفت جونم گفتم هیچ میدونستی که هر روز جذابتر میشی و نازتر اون گفت تو هم هرروز پر رو تر و حشری تر اینو که گفت پیش خودم حسابشو تسویه شده دونستم و آروم نشون دادم که میخوام مانتوشو در بیارم گفتم درش بیارم خاله جون گفت حالا من هرچی هم بگم تو کار خودتو میکنی و خنده کنون دستاش باز کرد تا مانتو رو در بیارم از تنش و گفت خوب حالا مانتومو هم در آوردی حالا بگو نظرت چیه من بهترم یا لادن و تاپشو از رو سینه های درشتش بالا زد انصافا اون دو تا سینه درشت که کل فضای سوتین سفید گل برجسته ی سایز 90اش رو پر کرده بودن عقل و هوشمو برده بود باورم نمیشد که به همچین موقعیتی دست پیدا کنم هنگ کرده بودم اما پوران که بنظر میرسید فکرشو از قبل کرده و حتی از منم حشریترباشه پستوناشو لخت کرده بود و نوک تیز شده شون رو یکی بکی به لبها و صورتم میمالید و منهم ازفرصت استفاده کرده و با ولع میمکیدم و دستامو دورش حلقه کرده همزمان هر دو لوپ کون شو میمالیدم و اونم کنار گوشم اه میکشید با اینکه اون راس راسی خاله ام نبود و فقط دوست مامانم بود اما چون تو چن سال اخبر که خونمون رفت و امد داشتن و خاله صداش میکردم تا اون لحظه هنوز باهاش کمی رودربایستی داشتم اما یه لحظه بخودم اومدم دیدم دارم رسما باهاش حال میکنم و دیگه دلیلی واسه خجالت کشیدن وجود نداره دیگه دو زاریم افتاده بود وواسه همین گفتم زود باش دیگه عشقم لباساتو دربیارنمیدونی چقدر تا حالا ارزوی این لحطه رو داشتم وخودمم همه ی لباسهامو در اوردم غیر از شورتم و اون که الان لخته لخت جلوم نشسته بود دستشو تو شورتم که اخرین لباس تنم بود کردو در حال مالیدن کیرم گفت شورتتو گذاشتی من در بیارم اره جوووون و همچنان کیرمو با شهوت بیشتری میمالید داشتم حسابی حال میکردم و ازینکه رویای چندین ساله ام به حقیقت پیوسته بود زیر پوستی حال میکردم اگه قبلش اسپری نزده بودم که مطمئناوقتی داشت برام میمالید و حرفای اونچنانی میزد تموم کرده بودم اما انگار اسپریه مفید واقع شده بود و به موقع بدادم رسید بغلش کردم و همونجورخوابوندمش رو زمین و افتادم روش و سینه های تپلشو با شهوت فراوون میلیسیدم ومیمکیدم و گاهی هم با فشار دادن و گاز گرفتن های سکسی سر سینه هاش عقده فشاری رو که سالها با دیدن و دست از پا خطا نکردن تجربه کرده بودم رو به سینه هاش وارد کنم سینه هاش مث لبو سرخ شده بودن و بر اثر آب دهنم کاملا چسبناک کیرم چن دقیقه ای میشد که داشت با مهارت کس پوران رو میمالید و رو خیسی اون سرسره بازی میکرد و صدای پوران که با بد دهنی ذاتی و شناخته شده همیشگی داشت فحشم میداد که پدر سگ کشتیم بکن دیگه جرم بده و منکه داشتم با رضایت تو کسی که حس میکردم یکم واسه من گشاده تلمبه میزدم ولی یهو ازش خواستم برگرده و کیر خیس از شهوتمو تو سوراخ پشنش هل دادم رفت داخل و در سوراخی تنگ به راهش ادامه داد تا جایی که دیگه کل کیرم تو کون نسبتا تنگ پوران جا شده بود و منم بدن سکسیشو از پشت بغل کرده بودم و دستام دور سینه های گنده اش حلقه شده بود و با شهوت شاهد لرزشهاو تکونهای شهوت آورشون بودم پوران هم که بنظر میومد خیلی حرفه ای باشه تو اینکار مدام حرفای تحریک امیزمیزد میگفت خیلی دوس داشتی منو بکنی حالا چطورم جر بده کون تنگ خاله پورانو اوووف سینه هامو دوس داری بمک سینه هامو اوووف فشارشون بده اوووف پدر سوخته نمیدونستم انقد کلفته کیرت وگرنه زودتر بهت کون میدادم الکی میگفت چندانم کلفت نبود خیر سرش میخواس بهم حال داده باشه خخخخ باور کنید خیلی کون تنگش برام جذاب بود اونقد که حتی حاضر نبودم واسه تغییرپوزیشن ازش دل بکنم فقط تنها تغییری که انجام دادم این بود که شروع کردم با یکی از دستام کس خیس پوران جونو مالیدن و شارژکردنش با انگشتای دستم هربار که انگشتمو تو کسش میکردم اون داخل تکونش میدادم و سعی میکردم دیواره های داخلی کسش رو تحریک کنم پوران هم که با این کارام فوق العاده تحریک شده بود کلمات نامفهومی رو با صدایی جیغ مانند ش گفت که نفهمیدم چی بودن اما بعد ازاینکه لرزید و سینه های سفتش یهو شل شدن فهمیدم زدم تو خال و اب پوران جونو اوردم خودمم لحظاتی بعد از ارضا شدن اون وقتی که دوباره پوران حشری شده بود و شروع به سکسی حرف زدن کرده بود احساس کردم ابم میخواد بیاد به پوران گفتم و لی قبل از اینکه اون فرصت کنه بگه کجا بریزمش تو همون کون تنگش خالیش کردم و این اولین و اخرین ارزویی بود که از من براورده شد نوشته
0 views
Date: March 5, 2020