بخت کبود

0 views
0%

سلام من اسمم شاهرخه اولین داستانیه که مینویسم پس خواهشم میکنم اگه غلطی داشت به بزرگی خودتون ببخشید من 24 سالمه دانشجوی رشته ی حقوقم سر و تیپمم هی بدک نیست از سایز کیر و کون نمیگم چون ادعایی هم ندارم و تو این ااستان اصلا به کارتون نمیاد وضعیت مالیم هم خوبه و رو پای خودم واستادم کار میکنم با کامپیوتر ولی علاقم رو وکالته بگذریم تو دانشگاه خب همه میدونن همه جور قشری پیدا میشه بعضیا همشه پایه ان بعضیا رو باید یه ذره ور بری باهاشون تا باهات راه بیان البته اونایی رو که اصلا پا نمیدن و هیکلاشونم توپه رو نمیشه کاریشون کرد من یه دو سالیه میرم دانشگاه یه شهر مجاور و میام تهران خونمونم تهرانه قبلا دوست دختر داشم ولی دیدم خیلی ترسوئه و از این حرفا بیخیالش شدمو کات کردیم تو این دوسال من تقریبا تمام هم رشته ای هامو میشناسم چون با همه خیلی زود گرم میگیرم سر اولین امتحانمون میزو شمارم بقل یه دختره بایه مرد میانسال افتاد آقا تجربه همه هستشا برگه هارو که بخش کردن 4 تاشو جواب دادم رسیدم به پنجمی که پشمام ریخت اصلا نمیدونستم درمورد چی هست فرق سرمو میخاروندم دستمو مش میکردم هی نچ نچ میکردم که پشتیم یه لگد زد گفت چته کونی دختره بقل برگشت گفت عهههههههه بی ادببب اگه به مراقب نگفتم چه آدما یی پیدا می سریع حرفشو قطع کردم یه زره بلند تر گفتم خفشو میگیرم میکنمتا چون پشتیم رفیقم بود دختره چشاش از حدقه زد بیرون یه هو مرده بغلم بلند گفت استغفراللههههه که مراقبه اومد برگه منو کورشو دوستم این دختره که اسمش کمند بودو گرفت انداختمون تو حیاط کورش رفت دسشویی منم نشستم رو نیمکت ناراحت نبودم چون بچه های قدیمی میگفتن اولین امتحان الکیه دختره نشست بغلم گفتم گمشو برو اونور از تیپ قیافش بگم که چرا ازش بدم میومد یه دختری با سینه های گنده ولی کون کوچیک یه پالتو تنگ میپوشه معمولا قهوه ای به یه مانتو ی سرمه ای گوشاش مثل خر میمونه وقتی میزاره اونارو بیرون از روسریش صورت سبزه دماغ عقابی چشا قهوه ای لباشم یه رژ تیره میزد بعدش در نقطه ای که بیشترین شباهتو به گوه داشت پا میشد میومد دانشگاه گفتش فش دادی میخوای ساکت بمونم گفتم گمشو فقط گمشو حالم خوب نیست توهم گشادی میزنم میکشمتا یه زره رفت عقب تر بعد یهو گفت حرف زدی باید پاش وایسی گفتم این که میکشمت انقدر برات جذابه گفت نه این نه یه لبخد کسخولانه ای زد رفت راستشو بخواید یه کم از جرعتش خوشم اومد ولی انقدر زشتو کریح بود که بیخیالش شدم جلسه بعد تو دانشگاه رفتارشو عوض کرد یه سلام غلیظ میگفت جوابامو شمرده شمرده آروم میگفت لحنشم مثل این تازه به دوران رسیده کج کج سسللام آققا شاهرخ چطوری جواب پیاامماموو هم که نممیدییی اینو که گفت گر گرفتم چون اصلا شمارمو نداشت پاشدم برم بیرون از کلاس که یه لحظه خودشو مالوند به من منم عصبی ترین حالت ممکن یه چک محکممم جلو همه خوابوندم در کونش انقدر کوچیک بود صدای قوطی حلبیای خالیو داد همه زدن زیر خنده منم پیچیدم از کلاس بیرون بعد از اون یه دو ماهی نیومد تو این دو ماه یه جاهایی شو عذاب وجدان گرفتم که نکنه آبروش نکنه کونش نکنه نکنه نکنه خلاصه بعد دوتا نیم ترم اومد سر جلسات یه دو جلسه ای هیچی نمیگفت این روز همون روزی بود که من کات کرده بودم یه کی از زنگای استراحت من رفتم یه نیم ساعتی تو نمازخونه یه چرتی بزنم که دیدم اونم اومده بود یه گوهی بخوره دیدم روسریشو روزمینه گفتم یالاا گفت عهه ببخشید شمایید گفتم بله اگه خدا بخواد گفت بفرمایید رفتم دیدم روسریشو سر نکرده مو هاش که فِر اَنی سیاه بود هیچ کوتاهم کرده بود دیگه داشتم اوق میزدم اومدم یه لگد بزنم که یهو از حرفش شاخ در آوردم و خشکم زد گفت ببخشید اگه بخاطر من اذیت شدیدو اومدم فحش بدم دلم نیومد یعنی اون عذاب وجدان لعنتی نذاشت مورد لطف قرارش بدم حالم انقدر بد بود که بدون چرت رفتم سر کلاس وقتی دانشگاه تموم شد سوار ماشین شدم راه افتادم یه 10 متر رفتم که دیدم یکی داره دنبالم میدوعه وایستادم شیشه رو دادم پایین دیدم استادمونه پشتشم کمند بود گفت آقای غلامی اگه میشه این خانم رو برسونید گفتم خه مسیرشون به گفت نه آقا مسیراتونو چک کردم میتونید باهم برید داشتم فکر میکردم که دیدم کورش با رفیقش اومدن طرف مقابل اونا این طرف ماشین من وایستاد با لحن گوه بازیش گفت عه آقای غلامی برسونید خانم رو رو حرف استادم حرف نیارید دیگه منم تو عمل انجام شده ی اون انتر قرار گرفتم گفتم چشم استاد سوار شد رفتم جو آروم بود هیچ کدوم حرف نمیزدیم تا این که گفتم کجا میخوای بری گفت سر ورودی رودهن بپیچ گفتم رودهنید گفت آره رسیدیم درخونشون تعارف کرد گفت بفرما خونه یه چایی بخور گفتم تو داشبرد هاتچاکلت دارم عقبم آب جوش هست برو گفت نه خونه خالیه بیا یه چایی بخور که یه لحظه دیدم چشای انش برق زد منم که با اتفاق دیشبو عمل انجام شده و عدم چرت کنتر انداخته بودم گفتم با شه حالا که انقدر اصرار میکنی میام همون دم درشون رو طناب لباس سه تا ست شرت و سوتین پهن بودم همون جا فهمیدم که خیلی خونوادتاً با حیا حال نمیکنن رفتم تو گفتم چایی گفت نه گفت عه گفت جووون اومد جلو منم رفتم میخواستم یه سکس خشن کنم عقدمو روش خالی کنم دیدم اومد لب بگیره منم گفتم خب این بدبخت که کارش نیم ساعت دیگه تمومه تا لبشو گذاش رو لبم سریع سرمو کشیدم کنار برای انقدر بو دادن حداقل باید 3تن پیاز میخورد یعنی مونده بودم الان دهنم داره میسوزه یا دارم بالا میارم گفتم سگ پدر کس ننت چی زدی گفت عه ببخشید یه زره آش از غذای دیشم بود بو میده دهنم گفتم نه کاش بو میداد اینی که من دیدم فلکه گاز عسلویه ترکیده بود سکس تاخیر داشت رفتم آب بخورم که یهو آقا چشمتون روز بد نبینه دیدم بابای دختره اومد تو با یه مرد دیگه اولین بار بود انقدر استرس داشتم قلبم تو سینه ریده بود باباش به کمند گفت کی تو آشپز خونست یه کم منن منن کرد گفت کارگره کمک کرد منم گفتم بره آب بخوره منم تو آش پز خونه بودم که دیدم یارو مرد اضافه هه اومد تو سرمو بلند کردم گفتم س لامم مم زیر لب گفت علیک صدا باباشو شنیدم که گفت مگه مرد نیست کمند گفت چرا باباش گفت پس تو چرا با تاپ نشستی که دیدم خفه شد بعد باباهه هم اومد تو آشپز خونه منو دید منم قد بلندو لباس شیکو شلوار لی ته ریش نرمو موی قهوه ای روشنو پوست سفید گفت که این آقاپسر کارگره منو تا خوردم زدن یه یساعتی زدنم بعد از در انداختم بیرون از خونه تو کل این مدتم کمند رفته بود تو اتاق درم بسته بود و وقت عرر زدنامو میشنید یه لحظه ماشینو دیدم دیدم شیشه های عقبو شکستن برگشتم با تموم جونم داد زدم کسسس نننه ههههمممممتتتووونن که دیدم یارو مرده اومد بیرون بهم گفت زیپ شلوارتو ببند چشام داشت سیاهی میرفت فقط سوار شدمو رفتم خونه تازه خونه بابام هم نرفتم رفتم خونه خودم چون صورتم خونی بودولی فهمیدم اگه زیپ شلوارمو میبستم شاید یه نیم ساعت کم تر کتک می خوردم هفته بعد هنوز جای زخمام خوب نشده بود رفتم دانشگاه دیدم نیومده رفتم پیش کورش اول فکر کرد میخوام بزنم ولی بعد از اینکه داستهنو براش تعریف کردم باهم یه برنامه ریختیم که از تاریخ مهوش کنیم اشتراک نظرمون بود که این انینه ارزش کردن نداره رفتیم یدونه ازین کیسه های چس مصنویی از ایناکه با یه فشار صدای یه گوز ریز میده با بوی زیاد خریدیم رو صندلی کمند تناز نصبش کردیم با کمک مسئولای دانشگاه صندلی رو یه جا بردیم که هر وقت میاد بزاریمش تو کلاس اون صندلی همین جوری مونده بود تو انباری دانشگاه تا دیروز که بعد از 1سالو خورده ای اومد با همون لباس ان و قیافه گشادش سانس اون بعد ما بود چون دیگه ترم ما به اون نمیخورد تو کلاس اونا تقریبا همه عوض شده بودن منم کورشو خبر کردم قبل از این که بچه برن سر کلاس رفتیم کلاسشون صندلیارو عین 2 سال پیش چیدیم اونجاییکه همیشه میشست صندلیه رو گذاشتم بعد با گوشیمم یه چیزی شبیه دوربین مدار بسته درست کردم فرقش این بود که صداهم توش بود دل تو دلم نبود میخواستم زجرش بدم منم یه تیپ دیگه شده بودم موهامو از ته زده بودم یه ته نمایی هم برنزه شده بودم رفتم تو کلاس نشستم وقتی سانس اونا شروع شد نمیزاشتم بچه ها رو اون صندلی بشینن بچه ها هم گوش میکردن بعد که مطمئن شدم همه جاها پرشدن رفتم نشستم جلو کلاس نشستم استاد هم اومد ولی اون نیومد دیگه داشت طاقتم تموم میشد بعد 5 دقیقه خانم کمند تناز در زد درو باز کرد اومد تو داشت میرفت بشینه اون لحظه برام 100سال طول کشید تا دم صندلی رفت بعد روبه استاد کرد و گفت ببخشید حالم خیلی خوب نیست میتونم برم بیرون گفت بفرمایید فقط سریع داشت میرفت و تمام برنامه ها به هم میریخت منم بلند شدم گفتم استاد منم خوابم میاد میتونم برم گفت مثلا میخوای چیکنی گفتم میرم نماز خونه میخوابم بعد یکی از ته کلاس بلند شد گفت استاد منم برم استاده عصبی شد گفت هیچکس از کلاس بیرون نمیره حتی شما خانومهههه شما خانوممههه با یه لحن کلافه گفت تناز هستمممم خیلی سریع رفت سمت صندلیش محکم نشست روش قااااااااااااررررررررررررتتتتتتتتتتتتتی ترکید باصدای گوز یه چیزی مثل فیل بچه رفتن هوا استاد هم رفت هوا ته کلاس یکی به سرفه افتاده بود یکی قرمز شده بود دستشو میکوبید روی میز بعضیا از کلاس رفتن بیرون به جز صداش بوشم فجیح بود بغلیم گفت بی نامؤوووووس مگه تو کونت حیون مرده چقد بو میدههههههه اون وسط اون همه سر صدا گریش گرفت داشت از در میرفت بیرون جلو شو گرفتم دیدم کسی حواسش نیست کلاه کپمو برداشتم گفتم شناختی گفت عههههه توئییییی این جا چه غلطی می که یکی محکم زدم تو گوشش و از کلاس رفتم احتمالا دیگه دانشگاه نیاد حداقل میدونم تا 10 سال دانشگاه نمیاد انتقام خوبی بود لذت بردم خیلی ممنون که تا اخر داستان رو خوندید من بیشتر میخواستم وضع بد جامعه رو با این اتفاقاتی که برام افتاد توصیف کنم سعی کردم غلط املایی نداشته باشم که خوندنتون راحت تر باشه شرمنده سکس توش نداشت واقعا شرمنده نوشته شاهرخ مخلص

Date: February 15, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *