سلام دوستان من مهران ۲۷سالمه ۱۸۰قد۸۰وزنم متاهلم مهندس عمران دانشگاه علم و صنعت وضع مالی متوسط ماشین زانتیا دارای ۲ واحد خونه ماجرا از اونجا شروع شد خانومم با مامانش رفته بودن مشهد با بسیج که من یه شب خونه تنها بودم بی حوصله گفتم یه چرخی تو شهر بزنیم از جلوی بیمارستان رد میشدم دیدم یه خانم ناز استایل فوق العاده عینکی که بعدا معلوم شد برا خوشکلی بوده منتظر ماشین یه چراغ دادم دست بلند کرد جلوش ترمز زدم دیدم تو ایستگاه یه پیرزنه هم نشسته دیگه ضایع بود حرکت کنم درو باز کرد خیلی ناز پرسید مسیرتون کجاست گفتم مستقیم هر جا دلتون بخواد نیش خندی زدو گفت مرسی باید مادر بزرگمو برسونم دوباره برگردم بیمارستان منم گفتم در خدمتیم بفرمایین سوار شدن خیلی راحت میحرفید بهش گفتم به بچه های این منطقه نمیخورین گفت بله بچه تهرانم خواهرم خونش اینجاست پیر زنه هم صداش در نمیومد تا اینکه رسیدیم خونه خواهرش گفت شمارتو بده خواستم برم بیمارستان زنگ میزنم بیا دنبالم شماره رو دادم خداحافظی کرد و رفت دو ساعت گذشت خبری نشد هی به خودم فحش میدادم که سر کارم گذاشته از این حرفا نزدیک خونه بودم دیدم زنگ زد رفتم دنبالش وای چی میدیدم یه تیپ خیلی ناز که از دور شخ شد سوار شد گفت فقط سریع بریم که دامادمون چیزی لازم داره باید براش برسونه چون خواهرش بستری بود رسوندمش یه چند دقیقه ای موندم تا برگشت با هم رفتیم یه منطقه تفریحی تو شهرمون یه قلیونو کمی خوراکی یه قوری چایی که تقریبا نزدیکی های ۲ شده بود حالا باید میرفتیم خونه که با اصرار من قرار شد بریم خونه مجردی من که البته بهش نگفتم خونه مجردیه گفتم محل زندگیمه رسید خونه گفت اینجا چرا این قد به هن ریخته هستش کسی باهات زندگی نمیکنه و حالا اصل مطلب از اینجا شروع شد که رفتیم تو فاز لبو سینه مالی حرفه ای بود تا دست گذاشتم رو کسش دیدم خونین شهره به رو خودم نیاوردم باهاش ور رفتم و باهاش عشق بازی کردم تا فک نکنه فقط به خاطر کردن اوردمش تا دفعه بعد زودتر بیاد بهش گفتم امشب اینجایی دیگه که گفت اره البته من میخواستم جرش بدم به خاطر ضد حالی که خورده بودم ولی خودمو کنترل کردم نهایتش چند روز بود رفتیم اتاق خواب من لباس عوض میکردم گفت دست شویی کجاست نشونش دادم رفت منم رفتم تو رخت خواب چند دقیقه بعد اومد لباسای بیرونش رو در اورد اومد کنار من تو رخت خواب منم بغلش کردمو یه کم حرفیدیم ماشاژش میدادم امشب بهش خوش بگذره هیچ چیزی هم در مورد سکس بهش نمیگفتم تا خودش به حرف اومد پرسید چرا از زمونی که اومدیم برام جالب بوده در مورد سکس چیزی نگفتی در جوابش گفتم زن مگه فقط برا سکسه نه زن یعنی ارامش اونم وقتی همه چی تموم باشه که یهو کیرمو گرفتو گفت امشب اینو میترکونمش شرو کرد به خوردنش اونم چه خوردنی منم از خورده خودن کیرم بدم نمیومد ولی دوس داشتم یه دل سیر از کس و کونش بکنم ولی بازم خوب بود لااقل از شخ درد بهتر بود اون همچنان مشغول بود منم سینهاشو میمالیدم که یهو شورتشو در اورد نگو نوارو الکی گذاشته بود منم از خدا خواسته شروع کردم یه چند باری که تلنبه زدم به فکر کون افتادم بنده خدا خیلی اسرار کرد از پشت نکن ولی گوش ندادم کا کلی تف مالی کرم مالی کردم تو یه چنی بار که تلنبه زدم ابم اومد که امدم درش بیارم دیدم کیرم اضاش خرابه فرستادم سر جاش تا ختلب بشه تمام که شد سری رفتم حموم که ندا هم اومد تو حموم هم کلی به کیرم حال داد کلی هم ازش معذرت خواهی کرد چون بنده خدا دل درد داشن کیر منو گوهی کرده بود العان ۴ ساله ما با هم دوستیم و سکس فراوان داریم نوشته
0 views
Date: November 3, 2019