خاطره میلاد و آبجی ستاره

0 views
0%

خاطره من و خواهرم کاملا واقعی کسی خوشش نمیاد نخونه لطفا این یک خاطره است ک نظر شما مخالفانش روش تاثیری نداره و من قبلا این کار رو انجام دادم و گذشته و الان با اجازه اجی کوچولوم ک خیلی دوستش دارم میخوام این خاطره رو بزارم تو سایت میلادم الان ۲۱ سالمه قد ۱۷۵ وزن ۸۰ بدن چهار شونه فِیس متوسط رو ب بالا ساکن استان خوزستان اجیم ستاره ۱۵ سالشه قد ۱۶۵ وزن ۶۵ سینها گرد و بزرگ کلا هیکلش نسبت ب سنش بزرگه انگار ۲۰ سالشع رسیده است کامل بدنش تو پره کونش گرد ماهیچه ای رون های گوشتی کلا بدن خوردنی ولی چشمی بهش نداشتم خانواده بسیار مذهبی و بسته کلا اقوام خیلی خشک هستند و من خوشم ازشون نمیاد اصلا ی مدت بود براش گوشی گرفته بودم روز های اول خوب بود ولی ی مدت ک گذشت سرش رفته بود تو گوشی شب و روز انلاین بود یبار خونه اقوام دعوت بودیم گوشیو برداشتم تلگرامشو چک کردم و چندتا مخاطب ناشناس دیدم و چت ها رو خوندم و متوجه شدم ک اره این کوچولو سر و گوشش میجنبه توی چندتا گروه بود و از هر گروه با ینفر چت خصوصی داشت و تو یکیشون سکس چت کرده بود امد دید تبلتش دست منه و یادش امد چت های دیشبشو پاک نکرده رنگش پرید چون خانواده ما مذهبی هستند فکر میکرد الانه ک گردنشو بزنم من از ۱۶ سالگی سرم تو چت رم ها و سایت هاست و فک کنم هرجی داستانه خوندنمشون تو خونه اعضا با هم گرمن و خواهرم با تاب و شلوارک و گاهیی خیلی کم ساپرت مادرم ک جلوی منم روسری داره ولی خواهرم چون کوچیک بود و تحت فار نبود تو خونه راحت بود ولی بیرون چادری و زیرشم ی مانتوی بلند من ی لبخند ب خواهرم زدم و گوشیشو بهش دادم و تا وقتی ک برگشتیم صحبتی نمیکرد کلا با هیچکس دپرس بود شدید خونه ما دو خوابه است یکی پدر و مادرن یکیم منم و اجیم تو تلگرام پیام داد معذرت خواهی کرد و قسم خورد ک تکرار نمیکنه و من بهش نگفتم ک بخشیدمت و دلیل کارشو پرسیدم ک گفت دوستان دوس پسر دارن دختر خالم داره همسنام دارن منم دوس داشتم و حسودی کردم و متوجهش کردم اینا چتن با احساست بازی میشه و اونا خرابن تو از اونها نباش کلی نصیحت کردم و یک ماه بعد دیدم ظهر پرر مادر خواب بودن سرش تو گوشیشه یهو گوشیشو قاپیدم دیدم داره با ی نفر چت میکنه نزدیک بود گریش بگیره گوشیو بهش پس دادم بهش زل زدم خواستم با روی درست حالیش کنم این کارا رو نکنه بازم بخشیدمش ی مدت خوب بود ولی برای بار سوم مچشو گرفتم من خودم بسکه داستان خونده بودم روزی هزار بار تو ذهنم راجعب کل فامیل اجی و مامان داستان ساخته بودم ی دلم میگفت وقتش پیش امده راضیش کن ی دلم میگفت ن اینا داستانن نکن تصمیم گرفتم بیشتر بهش توجه کنم شبا باهاش چت میکردم و راه دلشو وا کردم درد و دل کنه بچه کلی غصه داشت و منم بهش محبت میکردم چتی و کلللی باهام دوست شده بود و بهم اعتماد داشت منم اخر شبا براش استیکر بوس و لب میفرستادم و خوشش میومد و بهش گفتم راحت باشه باهام فقط هیچکاری بی اجازم انجام نده هر شب چت بوس و بغل باهاش میکردم و محبتش میکردم سیخ میکردم ولی ب رو خودم نمیاوردم یبار بهش گفتم با کسیم میچتی الان گفت اره فقط با ی نفر ک عشقمه خیلی دوسش دارم دلم گرفت کارم نتیجه نداده گفتم کیه بچه کجاست با خوشرویی ک رازو بهم بگه گفت داداشمه عاشقشم و با هیچکسی دیگه نیستم خوشحال شدم ک مهرش ب سمت من امده و صبحش بوسیدمش بیدارش کردم قبل از اینکه مامان بیاد بیدارش کنه و گفتم پاشو مدرسه داری شبش باز چت چت چت دیگه چت هامون رنگ بوس و لب و عشقبازی گرفته بود و توی روز پای سیستم ک بودم مینشست بغلم وقتی کسی نبود و کلا خودشو برام لوس میکرد خیلی بهم توجه میکرد و سعی میکرد نزدیکم باشه یروز خانواده رفته بودس فاتحه خونی ک داشت ظرف ها ناهارو میشست رفتم اب بخورم اشپز خونه ک ی بوس از گونش کردم لبخندی زد و رفتم پای سیستمم ک امد نشست رو پام بغلش گردم ی مقدار بوسیدمش گفت صبر کن لباسام عوض کنم خیص شده پیرهنم بلوز شلواری بود رفت تاپ دامن امد خوشگل توپولو امد نشست بغلم سیخ کردم زیر روناش حسش کرد ولی چیزی نگفت یکم محبتش کردم هنوزم تو دلم واقعا نمیخواستم کاری کنم ک اونم منو بوسید من دستم دور کمرش بود و توجهم ب سیستم گفت توم دوسم نداری همش توجهت ب کامپیوترته و فقط شبا ک خوابت ببره محبتم میکنی و دپرس شد خ است بلند بشه ک گرفتمش بلند نشه یکم کشیدمش بالا قشنگ افتاد رو کیرم چاک کونش دس انداختم رو صورتش کشیدم سمت خودم و ی بوس محکم ازش کردم و بهش گفتم ن اجی کوچولو من دوستت دارم و نمیدونم انتظارت از من چیه وگرنه برا عزیزم ک کم نمیزارم اونم منو بوسید بهش گفتم اصلا بریم پاین با خوشحالی بلند شد دراز کشیدم رو تخت امد بغلم محکم بغلش کردم ب خودم فشارش میدادم کیرم سیخ بود ب رونها تپل و نرمش میمالید دستام دورش حلقه کردم به خودم فشارش میدادم و کیرم حال میکرد واسع همین بیشتر بهش میچسبوندم حالم عجیب بود همچی یادم رفته بود و بهش گفتم بیا مثل استیکرا بوست کنم نگی داداشم فقط تو چت بلده بوس کنه با خوشحالی گفت ارهههه من لب دوس دارم لبهاشو گرفتم طعم عسل میداد خیلی اروم لب میگرفتم ازش و دست ب کمرش میکشیدم و روی رون هاش دست میاوردم یخورده از بدنش و رونهاش تعریف کردم ک تو پرن نرمن گوشتین و دوستشون دارم گفت میدونم دوس نداشتی ک انقد پاینتو بهم فشار نمیدادی خندیدیم و یکم دیگه لب گرفتیم و بدنشو دست میکیدم ک معلوم بوس حسابی داره حال میکنه لوپ هاش گل انداخته بود روش نمیشد ولی دوس داشت انجام بده ی نیم ساعت بهش پسبیده بودم ک گفتم کافیه ممکنه سربرسن ۳قبول کردو از هم جدا شدیم گفت من برم دشویی به گفتم بعدشم لباستو عوض کن جلو بابا با اینا نباشی گفت چشم داداشی منم برا تو پوشیدم ی لب محکم ازش گرفتم و دستم بردم لا رونشو اروم چنگی زدم ک پاهاشو جفت کرد محکم دستمو فشار داد بلند شد ک بره کونش از پشت ی قرییی میخورد با روانم بازی میکرد دویدم از پشت گرفتمش چسبوندمش ب در از پشت کیرمو ب کونش فشار دادم داشت بلند میخندید ک گردنشو بوس کردم گفتم حالا برو عزیزم رفت و برگشت پشت سرم لباس عوض کرد ولی نگاش نکردم خ استم احساس امنیت کنه فک نکنه واسه بدنش حریصم و خودش کم کم بیاد طرفم شبکلی راجعب لب دادنمون نرف زدیمو گفت خیلی دوس داشته و از همه بهترم و دوستاش چششون دراد ک مثل داداشمو ندارن و منم گفتم خیییلی خوشم امد بدنت عالیه دوس داشتم ب همه جات دس بزنم همه جاتو بخورم بمالمت گفت دستات مالیدی ب پاهام خیلی حال داده و اونجاتم ک بهم چسبوندی خوشم امده دوس داشتم وقتی میچسبونی بهم ولم نکنی اصلا چتی از سینهاش تعریف میکردم ک خیلی تپلن دوسشون دارم دوس داشتم کونشو سینشو چنگ بزنم ولی روم نشده اونم گفت اشکال نداره دفعه بعدی دس بزن منم دوس دارم حیلی و تو تین مدت ظهر ها ک بقیه خواب بودن میومد میبوسیدیم همو ولی احازه نمیدادم پیش بره و بهم بچسبه گاهی ب شوخی انگشتی لا کونش میاوردم از رو لباسش تا حدود یک ماه بعد دوباره فرصت پیش امد خانواده ظهر خونه نبودن مطمین بودم تا عصر نمیان همین ک صدای در امد ک پدر مادرم رفتن دوید امد اتاق ساپرتشو پوشید با ی تاپ باز و امد کنار تخت ایستاد گوشیمو کنار گذاشتم و گفتم بیا بغلم شیطووون افتاد روم لبام رو لبهاش قفل کردم و بوسیدمش و دستام رو کمرش میمالیدم کم کم افتاد کنارم و باز دستم رفت لای پاهاش و دستمو از کنار کسش رد کردم از لای پاش امدم رو شکمش و همونجور لیز دادم دستمو تا رو سینش ی نفس عمیق کشید و دوباره لبها رو قفل کردیم سینهاش خیییلی نرم بودن و واقعا حال میکردم با مالوندنشون بعد گردنشو بوسیدم داشت از شهوت دیوونه میشد و دستمو بردم روی کون قلمبش از روی ساپرت چنگش انداختم چشمهاشو بسته بود نفس نفس میزد حسابی مالوندمش و بهش حال دادم کیرمم مدام ب رونهاش میمالید از رو لباسامون بعد برشگردوندم دراز کشیدم روش کیرمو ب کونش چسبوندم خییلی نرم بود رو کونش میمالیدم خییلی حال داد نزدیک بود ابم بیاد و سینهاشو چنگ میزدم بش گفتم چطوره با صدای خمار گفت خیلی حال میده انداختمش ب پهلو از پشت بغلش کردم کونشو ب کیرم فشار میداد دستمو از رو سینش بردم مستقیم رو کسش و گردنشو از بالا میخوردم خییلی داشت حال میکرد ب خودش میپیچید دستمو بردم زیر شرتش لای چاک کونش یکم چوچولشو مالیدم از پشت ب کونش فشار میاوردم و کسشو محکم چنگ میزدم دوس داشتم نهایت لذت رو ببره خیلی دوستش داشتم بدنش لرزید ابش امده بود ی ربع همونجا بغلش کردم و بعد اروم اروم با بوس و بغل فرستادمش رفت دوشی گرفت برگشت موهاش خشک میکرد یکم بغلش کردم و تشکر کرد گفت خیلی حال داده و منم اماده شدم بریم خونه عمو چون پدر مادر هم قرار بود شب از اونطرف بیان خونه عمو من جلوش شلوارکمو دراوردم با شرت و کیر سیخی زیرش شلوارمو پوشیدم بهم زل زده بود ولی پیزی نگفت شبش داشتیم چت میکردیم کلیازم تشکر کرد واسه حال ظهر ک بهش دادم و منم باز از بدنش تعریف میکردم ک گفت دوس دارم اونجاتو ببینم منم بهش گفتم اتفاقا منم دوس دارم تو رو ببینم و بمالونمش بهت راحعب کون دادن حرف زدیم بهش گفتم دوس دارم بکنمت ولی دوس ندارم کونی بشی اونم گفت دوس دارم بدم ولی میگن درد داره میترسم منم بهش گفتم پس فقط حال میکنیم و نمیکنمت هیچوقت بلند شدم رفتم بوسیدمش و دراز کشیدم سر جام خوابیدیم و شوخی های ما ادامه داشت تا ی ماه بعد خونمون بار کرد رفتیم محله جدید و ی مدت رفت و امد اقوام خونمون بود واسه خونه جدید و دوباره خلوت شد چند ماهی گذشته بود و غیر سکس چت و شوخی های طول روز کاری نکردیم ک پدرم امد گفت فلانی حالش خرابه امشب میریم عیادتش و منم چون میونه خوبی با فامیل ندارم طبق معمول شونه بالا انداختم ب معنی اینکه برام مهم نیست و اجیم هم گفت منم نمیام و بعد از شام پدر مادرم رفتن و طق مسیری ک داشتن واسه رفت و برگشت میدونستم ۳ ساعت ب راحتی زمان داریم ولسه حال کردن اونا بلند شدن رفتن منم کیرم بلند شد رفتم رو تخت زیر لحاف دراز کشیدم ک ۲ دقیقه بعد اجیم با ی تاپ ی بنده و دامن کوتاهی تا رو زانو امد بالا سرم گفت داداشی اجازه هست پا شدم بغلش گردم اروم خوابوندمش رو تخت طبق سکس چتهامون تو این چند ماه رومون ب هم وا شده بود و راحت تاپشو دراوردم بدون سوتین بود و برای بار اول سینه های درشتش رو دیدم اول لباسو خوردم سینهاش چنگ زدم بعد یکی یکی سینهاشو خوردم ک اهش درومد پاهاش وا کردم افتادم روش کلی با سینهاش حال کردم بلد گفتم اجی اجازه هست لبخندی زد در چشاش بست روش نمیشد هنوزم پاهاش وا بود دامنشو کامل بالا زدم و رون های مرمریش دیوونم کرد کلی رونهاشو بوسیدم و بعد شرتشو دراوردمپپ و چشمم ب کس تپل و سفیدش افتاد ی بوس از رو چوچولش کردم و انگشتامو لاش بردم خیییس بود خیییسسسس اهی کشید و رفتم بالا ولی دستم لای پاش بود بشگفتم دوس داری توم ببینی گفت اره بلند شد و من دراز کشیده بودم سینشو میمالیدم شلوار و شرتمو دراورد کیر سیخمو گرفت تو دستش و با ی ولع خاصی نگاهس میکرد بهس گفتم میخوریش گفت نه بدم میاد دوس ندارم توم مال منو بخوری اصلا تحت فشارش نزاشتم و سینشو مالیدم درازش کردم ب پهلو کیرمو کردم لای پاش و سینشو میمالیدم دستم لا کسش بود کون بزرگ و نرمش دیوونم کرده بود چند دقیقه داشتم لاپایی میزدم تو اون حالت ک خسته شدم گفتم کامل بخواب و افتادم روش کیرمو لای چاک کونش بالا پاین کردم فشاری دادم ب در کونش ک تکونی خورد و گفت ن داداشی گفتم باشه لای پاس خییییلی داغ بود خوابیدم روش و لاپایی کردمس تا ابم امد ریختم لای چاک کونش و برش گردوندم کسو لبشو خوودردم تا ابش امد رفت لباساش عوض کرد و رفت ک بخوابه منم حسابی خسته شده بودم گرفتم خوابیدم و اون شب چت نکردیم شب بعدش کلی راجعب حامون حرف زدیم و قرار شد دفعه بعدی سریع لخت بشیم در مالیش کنم چند ماهی گذشته و هنوز فرصت نشده کاری کنیم تو این مدت با اجازه خودم با ی پسر چتی دوست شده از ی استان دیگه ک فقط چتی هست و چتشونم میزاره تا بخونم نمیدونم چطور شد یهو تصمیم گرفتم خاطرمونو بنویسم کاملا واقعی شرمنده اگه ب مزاج همگی نبود نوشته

Date: August 12, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *