خیال خوشبختی

0 views
0%

با حرص و بغض به لباس ها چنگ زدم برای بار ده هزارم خودم را لعنت کردم صدای نحسش آمد ناهار رو سریع تر بيار کار دارم باید برم مغازه با جیغ گفتم الهی درد بی درمون بخوری از جايش که بلند شد قلبم به شدت زد آن موقع ها این ریختی نبود کت چرم و شلوار جین و ادکلن کجا بود آن موقع ها همیشه بوی شامپو و صابون ميداد پیراهن مردانه و شلوار مشکی چقدر وقتی در راه مدرسه میدیدمش در دل قربان صدقه اش ميرفتم مهتاب همیشه مسخره میکرد خاک تو سرت کنم با این عاشق شدنت نه قیافه داره نه پوله درست حسابی توروخدا نگاه کن دوساله من دارم با همین يه دونه شلوار میبینمش من اما فکرم فقط و فقط به او بود راه مدرسه تا خانه را دوبرابر دور میکردم تا لحظه ای که از جلوي مغازه اش رد میشوم نگاهمان بهم بیفتد آن موقع بود که کارخانه ی قند در دلم آب ميشد انقدر ضایع بازی در آوردم که آخر پیشنهاد آشنایی داد من هم نه گذاشتم نه برداشتم همان لحظه گفتم وای عالیه خندش را که دیدم از خجالت آب شدم اما مهم نبود چون به او رسیده بودم در دوران دوستی تنها یکبار لبانم را بوسید در سینما بود که با تاریک شدن لب هايش نشست روی لاله ی گوشم لرزش خفیفی در بدنم ایجاد شد سرم را به سمت خودش خم کرد و لبهایم را بوسید همراهی بلد نبودم اما دستش را سفت گرفتم تا نشان دهم من هم راضيم با صدای خنده ی ریزی سریع از هم جدا شدیم او خجالت میکشید اما من هیجان زده بودم هر چه در این دوران عاشقی کردیم و لحظه لحظه عشق ثبت شد در دوران ازدواج از دماغم در آمد با آمدنش پدر خیلی رک گفت نه سواد داری نه پول درست درمون پدر و مادر هم که نداری دخترمو به چيه تو بدم هر چه پدر توضیح داد هر چه داد کشید عصبی شد کتک زد من گفتم یا او یا مرگ انقدر گفتم تا پدر رضایت داد اما چه رضایتی سرم بدست به محضر آمد امضا را داد و رفت آن موقع سرم داغ بود و در جو عاشقی بودم و نميدانستم یکی یکی حرف های پدر راست میشود اولین و آخرین شب شیرین متاهلی ام شب اول ازدواجمان بود آرام بود آرام و با حوصله شال را از گردنم خارج کرد و لب هايش با نرمی رو گردنم نشست نفسم حبس شد با بوسه های ریز کل صورت و گردنم را مهر زد لب هايم را آخر بوسید محکم خودش لباس هايم را در آورد هر جا که معلوم ميشد میبوسید انقدر خوب بود که اصلا درد نکشیدم تا صبح در آغوشش بودم حرف زدیم نوازشم کردم و عشق بازی از فردایش زهرمار بودن زندگی شروع شد او صبح تا شب مشغول کار کردن در آن مغازه ی موبایل فروشی و من در خانه بشور و بساب کردن سخت میگذشت بد میگذشت اما قلبم هنوز برایش ميزد هنوز دوستش داشتم به سمتم آمد قلبم به شدت زد بلند شدم سیاوش چه گوهی خوردی آدم شدی اينجوري با من حرف میزنی بزنم مثه دیشب نصفت کنم بدون توجه که انگار نه انگار در حیاطیم جیغ زدم غلط میکنی که بخوای بزنی فکر کرد با کشیده ای که خوردم به هق هق افتادم هولش دادم و زار زدم اشغال ازت متنفرم زندگی منو زهر کردی مگه چند سالمه اينجوري از دستت میکشم _تو مگه اول منو ندیدی اول پورشه سوار اومدم دنبالت الان برا من تیریپ میگیری با گریه گفتم اول نگفتی باهات حرف بزنم کتک میخورم نگفتی شب به شب شیشه شیشه مشروب میخوری با جیغ بلند تر اضافه کردم نگفتی با این زن هرزه میری بیرون خودم دیدم اومد تو مغازت هفته ای دو شب نمیای خونه اون هرزه ای واسه خاطر اون رفتی نصفه حقوقت رو دادی که این لباس های مسخره و ادکلن بخری انتطار داشتم دستپاچه شود انکار کند اما با کمال پررويي گفت کردم که کردم خوب کاری کردم دهانم باز ماند دیگر اشک هايم مثل آب از چشمانم میریخت سیاوش تا ميام خونه يه بند غرغر يه بند گله عرضه ی يه رابطه هم نداری که شیش هفت ماهه ازدواج کردیم هر شب مثه ماست فقط دراز میکشه نه حرکتی نه کاری فکر کردی مردهاي ديگه چه جورین همه همینن _خفشو آشغال جنس نجسه تو فقط این مدله کمربندش را در آورد و ذهنم رفت به گذشته پدر تا حالا مرا نیشگون هم نگرفته بود و من چقدر در این خانه کتک خوردم تحقیر شدم فحش شنیدم در چشمانم چه دید را نميدانم اما بیخیال زدن شد کیفش را برداشت و با صدای بلند در را بست از پشت هم قفل کرد تا نتوانم خارج شوم باز هم بغض به حنجره ام فشار آورد باز هم به جان لباس ها افتادم پایان سلام همه ايشالا که خوب باشید داستان قبليم 8 3 9 87 9 85 9 85 9 86 8 7 8 2 8 8 8 7 8 9 88 8 8 9 88 8 9 86 سهم من از با تو بودن خداروشکر بازتاب تقریبا خوبی داشت از همه ممنون که نظر خوب گذاشتن نقد کردن در جواب بعضيا باید بگم 1 دوست عزیزم من زمانی که مینویسم با توجه به اون حس و حال ادبی مینویسم یا خیلی خودمونی هم ممکنه بنویسم دلیله توهین رو نمیفهمم خب دوست نداری نخون 2 يه عده گفتن هیچ پدری بخاطر تعصب نمياد دخترش رو صیغه مرد ديگه کنه باید بگم اگه شما جایی زندگی میکنی که این چیزها برات غیر واقعی به نظر مياد خیلی خوشبختی امیدوارم هیچ موقع هم نبینی 3 اینجا برای وحشی گری و بی ادبی و عقده خالی کردن کنار هم نیومدیم عزيزان پس کمی برای شخصیت هم احترام بذاريم نوشته

Date: April 13, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *