دوست های حشری و دكتر کامبخش

0 views
0%

دبیرستان كه می رفتم با دوست صمیمیم یاسی كل روز راجع به سكس حرف می زدیم و پورن میدیدیم فكر كنم ما حشری ترین دخترهای اون مدرسه بودیم هرچند كه اصلاً بهمون نمیومد چون همیشه شاگرد اول بودیم و ضاهر ساده و معصومی داشتیم همون طور كه با هم موقع بازی قرار درس خوندن می ذاشتیم خود ارضایی هامونم با هم بود خونمونم تو به مجتمع تو ولنجك بود كه یه حیاط بزرگ پشت مجتمع داشت و یه حیاط مركزی یه روز كه تو اتاق من نشسته بودیم از پنجره كه رو به حیاط مركزی باز میشد یه مرد خیلی خوش تیپ دیدیم كه با یه كت شلوار خیلی سكسی داشت از حیاط رد میشد من و یاسی عاشق لباس های رسمی بودیم به جورایی فتیش داشتیم صدای پچ پچ و خنده ی مارو كه شنید سرش و گرفت بالا و نگامون كرد هم زمان اخم كرد و قشنگ ترین لبخند مهربون مردونه ی دنیارو تحویلمون داد نفسمون بند اومد سنش خیلی از ما بیشتر بود شاید نزدیك چهل سالش بود با قدم های بلندش سریع از حیاط رد شد و با لابی مَن خداحافظی كرد من بلافاصله گوشیم و برداشتم و شماره ی آقا محمدی لابی من و گرفتم و ازش پرسیدم این آقاهه كی بود الان از حیاط رد شد دكتر کامبخش بود خانم شایگان چطور مگه _میدونین واحدشون چنده گربه ی من تو یكی از انباری های پایین بچه دنیا آورده می خوام ببینم انباریه این آقاهس یا نه واحده ١٦ ساختمون جی خانم شایگان میخوایین من ازش می پرسم نه مرسی شمارش و دارین زنگ بزنم در و قفل كرده مامان گربه ام مونده پشت در خلاصه با هر كلكی بود آمارش و از محمدی گرفتیم من و یاسی چون ورزش حرفه ای می كردیم شب ها می رفتیم تو حیاط پشت مجتمع می دوییدیم چند بار دیدیمش كه اومد تو تراس سیگار كشید یا با تلفن حرف زد دو هفته نشده ما آمار شیفت های كارشم داشتیم كارمون شده بود این كه به هر بهونه ای بود ببینیمش و شیطونی كنیم اونم باهامون چند كلمه حرف می زد وقتی سره راهش سبز میشدیم ولی رفتارش جوری بود كه انگار ما بچه ١٠ ساله ایم كه خیلی حرص دربیار بود خلاصه این ماجراها ادامه داشت و من و یاسی كارمون شده بود به یاد دكتر کامبخش خودارضایی كردن آرزومون این بود كه فقط بذاره یعنی بشه ما یه ذره براش ساك بزنیم فقط كیرش و ببینیم همین لاس زدن و شیطونیامون و اگه بخوام تعریف كنم خیلی طولانی میشه میرم سره اصل داستان یه روز كه یه برف حسابی اومده بود من و یاسی داشتیم حیاط پشتی طبق معمول هر سال برف بازی می كردیم كه دیدیمش با فنجون چایی و سیگارش اومد تو تراس جیغ های ما بلندتر شد و كرم ریختنامون شروع شد براش دست تكون دادیم همون لبخند سكسی همیشگیشو زد یاسی یه گوله برف پرت كرد سمت من كه توش سنگ بود خورد تو صورتم و من سرم از درد گیج رفت نشستم زمین و دیدم رو برف ها داره قطره قطره خون میریزه یاسی هول شد جیغ زد من صورتم یه جورایی بی حس بود از سرما ولی بدجوری تیر میكشید یاسی جیغ میزد كه وایی تینا تینا صورتت من دستكش ام و در آوردم و محكم بینی مو گرفتم تو دستم ترسیده بودم از اون همه خون و گریه ام گرفته بود ولی نمی خواستم عین بچه ها گریه كنم یهو صدای گرم و مردونش و شنیدم و گرمیه انگشت های بلندش و رو صورتم حس كردم دستت و بردار عزیزم چیزی نیست بذار ببینم آخ آخ مماخ كوچولوش و ببین چیكار كردین منم كه دیدم یكی هست كه خیلی دلم میخواد لوسم كنه زدم زیر گریه بر عكس چیزی كه انتظار داشتم اون ته صداش معلوم بود یه جورایی این قضیه براش با مزه اس به خاطر همین من عصبانی شدم و اخمام رفت تو هم گفت بیاین بالا باید صورتت و معاینه كنم اینجا نمیشه پاش و ببینم سرگیجه نداری بازوم و گرفته بود منم سرم و تكون دادم كه نه یاسی كه عین ابر بهار گریه می كرد من اصلاً نفهمیدم دكتر کامبخش چه جوری آرومش كرد و فرستادش خونه همه ی حواسم به درد صورتم و دست های اون بود كه من و گرفته بود رفتیم بالا كمكم كرد صورتم و شستم یه گاز بهم داد گفت رو بینی م فشار بدم و سرم و بگیرم بالا گفت یه كم بشین یه چیزی بخور ترسیدی فشارت پایینه نشكسته بینیت فقط ضربه خورده خون اومده گفتم از كجا می دونین شما كه معاینه نكردین اگه شكسته بود الان اینجوری بلبل زبونی نمی كردی داشت پودر نسكوئیك میریخت تو لیوان شیر و از مایكروویو در آورد و ریخت تو لیوان داد بهم یكم با هم حرف زدیم پرسید چند سالمه گفتم ١٧ واقعاً فكر می كردم كوچیكتری دوست پسرم داری _نه آفرین الان زوده _به خاطر این نیست زودم نیست دوست پسر ندارم چون پسر های هم سن و سالم و دوست ندارم چرا خب خیلی ناشی ان خندید پرسید منظورم چیه خب هیچی بلد نیستن من سلیقم یه جور دیگه س دلم می خواد دوست پسرم مثلاً مثله شما باشه دوباره خندید گفت چرا حالا مثله من چون شما سكسی هستین ابروهاش رفت بالا و با ته صدای خنده گفت بله منم با پُر رویی تو چشماش زل زدم گفتم به نظر من شما خیلی سكسی هستین سرش و تكون داد كه یعنی عجب گیری افتادیم از دست این مگه تو سكس هم میكنی سرم و تكون دادم كه یعنی بعله و یه قلوپ شیر كاكائو خوردم عجب اومدم نزدیكش زانوم خورد به زانوش گفتم میشه مطمئن شین بینیم نشكسته چرخید سمت من و صورتم و گرفت چونه ام و داد بالا و با انگشتش آروم بینیم و فشار داد تیر كشید و اشك تو چشمم جمع شد از فرصت استفاده كردم و آروم یه ناله ی سكسی كردم زل زده بودم تو چشماش ولی اوم چشمام و نگاه نمی كرد دستم و گذاشتم روی رونش و فشار دادم سرم و یكم كشیدم عقب نگام كرد زیر لب گفت الان تموم میشه قشنگ آبی كه داشت از كسم میومد و حس می كردم بی اختیار پاهام و چسبونده بودم به هم بوی تنش داشت دیوونم میكرد دستم و گذاشتم رو كیرش باورم نمیشد وقتی دیدم مثله سنگه از رویه مبل آروم سُر خوردم پایین رو زانوهام وایساد روبروم و دستش از پشت سرم رفت تو موهام داشتم به آرزوم میرسیدم قلبم یه جوری می كوبید كه وسط مسابقه هم اینجوری نمیزد میخواستم صورتم و بذارم رو برامدگی كیرش ولی موهام و كشیده بود عقب داشت با اون دستش كیرش و در میاورد دلم می خواست از خوشحالی بپرم بالا پایین این بهترین جاییزه ی عمرم بود بالاخره كیرش روبرویه صورتم بود دهنم و باز كردم بازه باز سرم و فشار داد روش و كیرش تا ته ته گلوم رفت روش سرفه كردم ولی سرم و نگه داشت زبونم و از زیر می كشیدم به تنه ی سفت پُر رگش یه دل سیر براش ساك زدم انقدر رو زانوهام بودم كه فرداش كبود شدن یه جوری با ولع كیرش و ساك زدم كه انگار اولین و آخرین كیر زندگیمه دهنم مزه ی شور خون و اشك میداد دلم نمی یومد نفس بگیرم دستام و محكم انداخته بودم دور رون های سفت و عضله ایش انگار دارم غرق میشم و اون تنه ی درخت وسط رودخونه اس یهو دهنم پر از یه مایع داغ شد كه همش بیشتر میشد انقباض عضله هاش و حس می كردم داشتم خفه میشدم بالاخره سرم و كشید عقب از بینیم هوا رو كشیدم تو باز بویه خون و حس كردم دهنم باز بود و پر از آب كیرش همه رو قورت دادم و بدون اینكه دست خودم باشه بلند و كوتاه بهش خندیدم اونم همون لبخند همیشگیش و زد از بین نفس هاش گفت جنده كوچولو ی شیطون بعد لپ ام و كشید دستم و كه از آب كس ام خیس خیس بود از شلوارم كشیدم بیرون و لیسش زدم فقط به این فكر میكردم كه می خوام از اونجا بزنم بیرون و ماجرارو برای یاسی تعریف كنم اگه خواستین داستان دادن من و یاسی به دكتر کامبخش و بشنوین كامنت بذارین بنویسم نوشته

Date: March 15, 2019

One thought on “دوست های حشری و دكتر کامبخش

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *