سكس با پسر عموی شوهرم براي تلافی

0 views
0%

سلام دوستان اين خاطره يك خيانت نيست جواب دادن خيانته شوهرمه همين الان بگم من به صورت عاميانه مينويسم نويسندگي بلد نيستم فقط خواستم اين جريانو اينجا بگم اول از خودم بگم اسمم رضيه هست 27 سالمه بقيه اسم ها مستعار وقتي فوق ديپلم گرفتم ازدواج كردم با رضا كه سه سال از خودم بزرگ تره يه دختر 6 ساله هم دارم به اسم ترانه شوهرم اندام خوبي داره و خوش تيپه خودمم اندام خوبي دارم و خوشكلم با پوستي سبزه قدم حدود 170 ميشه سينه هام 75 تقريبا لاغرم باسنم با بالا تنم هم اندازس و كمر باريكم تناسب اندامم خوبه موهام قهويي روشنه خُرمايي و بلندن تا وسطاي كمرم ميرسه من زندگيم پايبند بودم و وفادار به شوهرم همه چي خوب بود تا دو سه سال پيش كه كم كم شوهرم تو سكس كم ميل شد من واسش هيچي كم نميزاشتم حتي كارايي كه واسم سخت بود انجام ميدادم وقتي حتي از كون هم ميزاشتم بكنه با اين كه كيرش كلفت بود و من بيشتر درد ميكشيدم كيرش حدود 16 سانتي ميشه يا بزرگ تر شايد به هزار زور اوايل دردشو ميكشيدم ميزاشتم بكنه از كون فقط ميخواستم از من زده نشه ولي دردش نميدونم چي بود كم كم از هفته اي دو سه بار سكس كشيد به يك بار اواخر دو هفته يا ماهي بك بار شده بود وقتي هم ميكرد به فكر من نبود سريع ميداد ساك بزنم ديگه مثل اول لب و نوازشم نميكرد بعد ميكرد تو كسم يا كونم كار خودشو تمام ميكرد ميرفتم يا ارضا ميشدم يا بعدش بايد با خود ارضايي تو حمام خودمو ارضا كنم اصن به اين فكرت نبىد برعكس اولين سال هاي ازدواجمون شده بود من هنوزم كونم تنگ بود زياد از كون نميكرد بعضي وقت ها حوس ميكرد كه بدون اين كه رعايت كنه تا ته ميكردش داخل سكس واسم زجر اور شد ولي بازم تحمل ميكردم ميخواستم بدونم چرا اينطوري شد تا فهميدم كه با دختر عمش كه 10 سال ازش كوچيك تره دوست شده يعني از 16 يا 17 سالگي دنيا دختر عمه شرهرم با رضا دوست شده حس تنفر به دنيا پيدا كردم حس ميكردم اون مخ شوهرم رو زده كه از اعتماد بيش از حد به رضا بود درصورتي كه رضا اونو منحرف كرد من از وقتي فهميدم گوشي رضا رو چك ميكردم تا پيام هاشون بخونم و بعضي وقتا كه يادش ميرفت پاك كنه ميخوندم حسرت ميخوردم دلم واسه اين حرفا تنگ شده بود روز به روز منم به رضا بي اهميت تر ميشدم وقتي سكس ميخواست همراهي نميكردم نهايتش يه كس همين طوري ميدادم سكسي كه 10 دقيقه هم نميشد زندگيم خراب شد نميدونستم چكار كنم يه بار كه تو گوشيش ور ميرفتم يه پوشه ديدم تو پوشها گوشيش يه اسم واست اپ رفتم ديدم هرچي مخاطب داره عكسشون هست يا عكساي كه فرستاده و گرفته تو پوشها جدا از هم برنامه ذخيره كرده ولي تو گالي حذف شده بود عكسا رو كه ديدم شاخ در اوردم عكس هاي ارسالي همش از رضا و كيرش و بود و برعكس عكساهاي دريافتي از دنيا كه بعد عكس كون كس و سينه هاشم بود نميدونستم مال خودش بودن يا نه صورتش تو عكس نبود چيزي نگفتم تا مطمعن بشم بعد چند وقت عكس كاملشم كه صورتش تو عكس باشه هم فرستاد كه همه رو كپي كردم بعد اين جريان دعوام شد با رضا و مادرشوهرم رو در جريان گذاشتم ولي عكسا رو نشون ندادم فقط پياما كه اسكرين شات گرفته بودم نميخواستم خيلي سر صدا درست بشه و كار به جاهاي باريك بكشه راستش رضا و زندگيمو دوست داشتم و از طلاق و ميترسيدم مادر شوهرم با عمه رضا حرف زد و اونا هم شاكي شدن گفت رضا دختر ما رو منحرف كرده و حالا نميدوستن چي به چيه فكر كردن در حد پيام بود نگو اينا با هم سكس داشتن در حد ساك زدن و خوردن كسه اون و دست مالي شايد به سكسم ميكشيد در اينده تو پيام هاشون دنيا از كون دادن به كير به اون بزرگي ميترسيد و مخالفت ميكرد حقم داشت من بعد چند سال زجر ميكشيدم و ميدادم سكسشونم تو خونه خودم بود يك بار هم رفته بوديم خونه عمه رضا سكس كردن رضا و دنيا شب كه همه خواب بودن بلند ميشدن شروع ميكردن تو يه اتاقي يا جايي كه كسي نباشه خونه خدمون كه تو اتاق دخترم سكس كردن تو پيام هاشون خوندم دخترم پيش خدمون ميخوابيد فكرش ديونم ميكنه اين تو اتقاق بقليم با يكي ديگه سكس ميكرد به هر حال من نذاشتم كسي اين چيزا رو بفهمه دعوا من و رضا شروع شد دو خانواده مادرشوهرم با عمه رضا به جون هم افتادن تا قضيه به اين جا رسيد كه هرچي بود تمام شد و قطع رفت و امد خونه هاي هم ولي به رو كسي نمياورديم اينم بگم باباي دنيا و رضا خبري از اين دعوا و اتفاق ها ندارن فقط مادرشوهرم خواهرا رضا كه ميگن تقصير دنيا بود و عمه رضا ميدونه من و شوهرمم با هم حرف زديم و اون معذرت خواهي كرد منم فقط واسه دل دخترم ترانه راضي شدم ولي يه آتيشي تو دلم بود تا عروسي يكي از فاميل ها رفتار همه عادي بود حتي عمه ي رضا ولي انتظار نداشتم رضا و دنيا حرفي با هم بزنن تا ديدم يه كم اون طرف تر رضا از جلو دنيا رد شد و يه شوخي هم باهاش كرد كه اتيش گرفتم از يه طرف اون كارش جلو چشمم بود از يه طرف اين همه مدت زجر كشيدن تو سكس و لذت نبردن از سكس و زندگي همون جا گفتم بايد انتقام بگيرم از رضا عروسي تمام شد روز ها عادي گذشت تا نزديكاي عيد كه خواستيم بريم خونه عموي رضا من ادم گرمي بودم تو روابط فاميلي و با خانواده ي عموي رضا كه زن عموش فايمله مادري من ميشد خيلي راحت بودم سالي سه چهار بار ميرفتيم خونشون ولي هميشه دم عيد من ميرفتم خونه عمو رضا كمك زن عموش واسه خونه تكاني اون حس انتقام تو دلم بود فهميدم كه فقط با جبران كردن مثل خودش خالي ميشم منم تصميم گرفتم با پسر عمو رضا كه پسر خيلي خوبيه تو فايمل تك بود همه جوره تعريفش رو ميكردن رابطه بر قرار كنم عمو رضا دوتا دخترم داشت يه 17 ساله يه 14 ساله تو خونشون خيلي راحت بودم فقط جلو عموش حجاب رعايت ميكردم وقتي سر كار بود آزاده آزاد بودم مثل زمان مجرديم تو خونه خدمون پسر عمو رضا رو مثل برادرم ميگرفتم و جلوش با شلوار پيراهن باز ميگشتم كم كم رفتم رو مخش و كاراي ميكردم حشري بشه و به من نظر پيدا كنه پسر عمو رضا اسمش احسان بود و 22 سالش ميشد دانشگاه ميرفت كه اخراي سال نميرفتن سر كلاس تو كارا خونه كمك ميكرد منم همش سعي ميكردم كارا رو با اون انجام بدم زن عمو رضا كه من عمه صداش ميكردم هر وقت پيش ما نبود يا من تو ديدش نبودم واسه رضا لوندي ميكردم اون هيچي نميگفت ولي از اين كه همش يه جوري ميخواست كه من متوجه نشم با شورت و كيرش ور ميرفت كه شق شدنشو نبينم منم متوجه شدم دارم درست كارمو انجام ميدم همين جوري احسانو داشتم ديونه ميكردم و بعد به فكرم خورد بيشتر حشريش كنم يه جوري عكسا تو گوشيم عكساي خودم كه لباس نيمه لخت و سكسي تنم بود رو ببينه بهونه اهنگ و موزيك اوردم گوشيمو دادم دستش پسوردشم باز كردم واسش كه با لب تاپش واسم اهنگ كپي كنه منم نشستم پيش كه مثلا كاري نكنه بعد به يه بهونه اي چند دقيقه اي رفتم كه كارشو انجام بده ميدونستم با اين كاراي من حتما سري به عكس ها ميزنه بعد اومدمو گوشي رو گرفتم و رفتم سراغ بقيه كار ها يه دو روز گذشت و من رو مخش بودم رفتيم سراغ قالي ها دو تيكه كوچيك مونده بود تو خونه بقيه رو دادن قالي شويي عمه زن عمو رضا رفته بود بيرون منم قالي ها رو بردم تو حياط كه رضا هم اومد كمكم سنگيني نگاهشو رو خودم حس كردم يه ساپورت مشكي و پيراهن سفيد پوشيده بودم كه آستين هاشى تا بالاي ارنجم بالا زده بودم خوش حال بودم كه دارم موفق ميشم كسي تو حياط نبود من و رضا بوديم خواهرشم داخل خونه حسابي لوندي كردم و با حالت هاي سكسي كار ميكردم كونم همش سمتش بود يه جوري خودمم خيس كردم كه ديونه شده بود اونم ميخواست بيشتر ديد بزنه يه جا كنارم داشت برس ميكشيد كه اروم دستش به باسنم خورد فهميدم كه بايد كارو تمام كنم الان خيلي حشريه همين جوري گذاشتمش دست مالي ميكرد به بهانه هاي مختلف منم خودمو زدم به بيخيالي يعني خيلي اعتماد دارم بهتو شك نكردم منظوري داري يه جا رفتم نزديكش مثلا به شوخي گرفتمش بقلم گفتم شيطون كي بريم عروسي تو كه فيس تو فيس بودم باش تو صورتش شهوت ميريخت پايين كه لبشو گذاشت رو لبام يكم مكس كردم زدمش به مقاومت ولي جوري كه اون برنده باشه بعد يكم خودمو ازش جدا كردم شروع كرد كه بزار يه بار امتحان كنم از اين چيزا منم داشتم قر ميزدم كه اين چه حرفيه ميزني خجالت بكش از اين كارا كه گفت عكس لخت ازت دارم ميدم دست محسن پسر دايشو ميگفت اونم ادم دختر بازي بود هم سن احسان بود ميدونستم جراعت اين كارا رو ندارم ولي هدف من سكس با احسان بود و تلافي كار هاي رضا فیلمی كه ميخواستم بازي كنم براي جور كردن احسان به بهترين شكل پيش رفت تن به احسان گفتم همين يه دفعه تو حياط دست ماليم ميكرد و منم حال ميكردم ولي همش خودمو ناراحت نشون ميدادم كسي به حيات ديد نداشت خواهراشم داخل خونه دور كاراي خونه بودن احسان رفت كيلد در حياط اورد در رو قفل كرد و كيلدو گذاشت پشت در كه مامانش اگه اومد نتونه راحت درو باز كنه از اون طرفم اون دخترا بيرون بيا نبودن كه كمك نكنن از قالي شوستن بدشون ميومد احسان اومد شروع كرد به لب گرفتن منم بعد از چند سال ميخواستم يه حال درست حاسبي كنم ناشيانه لب ميگرفت ولي من با لبام يادش ميدادم ديگه مقاومت ظاهري رو زدم كنار فقط ميگفتم همين يه بار اونم ميگفت باشه كه معلوم بود فقط داره اينو ميگه كه من الان بش بدم ميدونستم ديگه ولم نميكنه منم همينو ميخواستم همين طوري كه لب ميگرفت يه دستش رو سينه و شكمم بود چون وقت نداشتيم و بايد سريع كارو تمام ميكرديم زود شلوارش كيشد تا زير زانو كيرشو كه ديدم قند تو دلم اب شد يه كير خوشكل از كير رضا هم خيلي كوچيك تر بود معلوم بود يه حال درست حسابي بهم ميده چون با كيره بزرگ رضا هميش يه دردي تو سكس داشتم شروع كردم واسش ساك زدن داشت ديونه ميشد يه دقيقه نشد كه گفت بسه الان مياد يه نيش خند زدم گفتم همين كه گفت بزار منم كستو ببينم شلوارم رو كشيد پايين از رو شرت يه دستي كشيد چشماش چهار تا شده بود شرتمو كه كشيد پايين فقط با دستش داشت لبه هاشو باز ميكرد انگشت ميكشيد روش معلوم بود تا حالا كس نديده منم حدس زدم شايد نتونه الان بخوره حرفي نزدم گفتم زود كارتوتمام كن يكم منو من كرد دو دل بود بخوره يا نه كه يكي دوتا ليس بهش زد يكمي خورد كه گفتم بيا زود تمامش كن بلند شدم پشت كردم بهش دستمام گذاشتم رو زانو هام گفتم زود باش فقط اروم كيرشو گذاشت رو سرواخ كسم وقتي فرستاد داخل با خودم گفتوم جون اروم اروم شروع به كردن كرد و دتسش رو سينه هام گذاشت خيلي از اندازه كيرش خوشم اومد 12 يا 14 سانت بود از كير رضا هم كلفتيش كم تر اندازه كسه من بود خيلي وقت بود سكس نكردم اينم كيرش واسه من عالي بود تو فضا بودم اونم كه خر كيف داشت ميكرد دو سه دقيقه بعد بازم كشيد بيرون داشت حس ارضا شدن ميگرفتم كه گفت داره مياد و كشيد بيرون واسش يه ساك زدم و همين كه گفت اومد كشيدم از دهنم بيرون كه ريخت رو سينه هام از رو لباس بوي آب منيش داشت ديونم ميكرد سريع شلوارامون رو پوشيديم و منم با اب پيراهنمو تميز كردم چون دور قالي ها بودم كسي شك نميكرد به خيس شدنم بعدش قالي ها رو شوستيم دوتايي و ميخنديدم اون يكمي خجالت ميكشيد كه من گفتم تو كه كار خودت كردي ديگه خجالتت چيه ولي خودم حسه خوبي نداشتم اهل اين كارا نبودم سرم داغ بود از كار رضا پشيمون نيستم چون فقط همين كار ميتونست منو اروم كنه و بتونم با رضا زندگي كنم تلافي منو آروم كرد ولي حسه بدي داشتم كه زود از سرم گذشت بهش فكر نكردم كاري بود كه خودم خواستم لذتشم بردم بعد عمه اومد قالي ها كه كارشون تمام شد رفتم حمام خودمو ارضا كردم يه نفس راحت از ته دل كشيدم تا وقتي اونجا بودم همش تا فرصت ميشد با احسان سكس ميكردم سكس هاي چند دقيقه اي و كوتاه دلم خنك شده بود ديگه خوش حال بودم از اين كه تلافي كردم و حس بد رو كلا فراموش كردم با همين سكس هاي نصفه نميه خودمو خالي كردم از سكس با رضا خيلي بهتر بود تازه احسان وارد نبود سكس هاي اولش بود قوار بود رضا بياد دمبالم كه بريم خونه خودمون با احسان كه ديگه خيلي راحت شدم با قضيه سكس كنار اومدم شديم زن و شوهر يواشكي فردا رضا ميومد كه بريم خونه شبش با احسان قرار گذاشتم نصف شب بيام تو اتقاش وقتي همه خوابن يه سكس درست حسابي كنيم ادامه دارد اگه راضي بودين تعريف ميكنم سكسي كه شب اخر داشتم با احسان و سكس تو خونه خودم با احسان و بقيه ي سكس ها در اينده اميدوارم لذت برده باشين و تجربه منم بهتون كمكي كرده باشه كه خيانت نكنين چون خيانت مياره اين خاطره در چند روز اخر سال 94 اتفاق افتاد بخاطر ادبياتم از همه عذرخواهي ميكنم موفق باشيد نوشته

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *