سکس من و عشقم کمی وحشیانه

0 views
0%

سلام من میلاد هستم الان که داستان رو مینویسم ۲۴ سالمه و دختری که دوسش دارم ۲۰ سالشه و اسمش نگاره این داستان مربوط میشه دوهفته قبل من نگار سه ساله که باهم دوستیم و من خیلی دوستش دارم و میدونم ک اون هم همینطوره یه روز وقتی خونمون خالی شده بود پدر و مادرم برای دیدن خاله مریضم به شهر دیگه رفته بودن برای اولین بار دلم میخواست سکس با دختری که دوسش داشتم رو تجربه کنم وقتی بهش گفتم که بیاد خونمون کمی ابراز ناراحتی کرد اما وقتی پافشاری من رو دید قبول کرد که فقط برای یک ساعت بیاد خونمون کلی هیجان داشتم باورم نمیشد داشتم به آرزوم میرسیدم سریع پریدم تو حموم و بعد از کلی تمیز کاری اومدم بیرون نمیخوام مثل داستانا از هیکل خودم تعریف کنم میگم نه ورزشکاری بودم نه هیکل بهم ریخته حتی پهلو هم ندارم قدمم ۱۸۰ و کمی لاغرم اما نه نه استخونی خلاصه وقتی زنگ در رو زدن قلبم داشتم از جاش کنده میشد سعی کردم زیاد به روی خودم نیارم تا فکر نکنه خبریه اما در واقع خبری بود وقتی در رو باز کردم به خوبی بهش سلام دادم و دعوتش کردم داخل و تعارف کردم بشینه رفتم تو آشپزخونه تا چیزی برای این که بخوره بیارم اُپن آشپزخونه رو به سمت حال بود و بلندی اُپن باعث میشه وقتی که خم شم دیده نشم در حالی که شیرینی ها رو توی سینی میچیدم و چایی میریختم زیر چشمی نگاهش کردم مانتوی آلبالویی آستین بلندی پوشیده بود و کمی سر آستین هاشو تا کرده بود و شال نباتی رنگی با نوشته های نستعلیق آلبالویی سرش کرده بود با شلوار لی رو صورتش دقیق شدم به چشمهای خرمایی و لب های نازکش خیره شدم پوست سفید و بی نقصی داشت کم کم حالم داشت عوض میشد اما سریع خودمو جمع و جور کردم سینی به دست وارد اتاق شدم معلوم بود کمی استرس داره چون مدام با انگشتهاش بازی میکرد تا منو دید بهم گفت خونه ی قشنگی دارین به دیوار های سفیدمون که توی طرح کاغد دیواریش گل های صورتی کمرنگ داشت و با مبل های صورتی کمرنگمون ست بود نگاه کردم و ازش تشکر کردم جو بسیار سنگین خونه رو دوست نداشتم از حال و احوالشو و خانوادشو و اینا پرسیدم اما دوست داشتم کار به جایی که براش دعوتش کرده بودم برسه برای همین گفتم می خوای خونه رو نشون بدم که اون هم با اشتیاق پذیرفت به نظر می اومد کم کم یخش داره باز میشه برای همین در دستشویی و حمومو باز کردم که گفت خونه ی قشنگی دارین تشکری کردم که گفت من عاشق حموم های شیشه ایم منم خنده ای کردم گفتم آره حال میده دونفری بری حموم و رفتم سمت اتاق خوابم دیگه نگاش نکردم نمیدونستم ک چه حسی داره وقتی به اتاق خوابم رسیدم گفتم اینممم از اتاق خواب منن و رفتم رو تخت نشستم می دونستم که باید از یه جایی شروع کنم چون دیگه طاقت نداشتم اومده بود و کنارم نشسته بود بهش گفتم که همیشه دلم میخواس اولین رابطه ام با دختری که واقعا دوسش دارم باشه و روی این تختم باشه لپاش اول کمی سرخ شد و بعد ازم پرسید تو منو چه قدر دوست داری و منم با اشتیاق گفتم از ته قلبم و دیگ فرصت حرف زدن بهش ندادم و نزدیک شدم و بوسیدمش تو اینترنت و اینا اینقد گشته بودم همه چی یاد داشتم و با شناختی ک از نگار داشتم میدونستم اونم خیلی میدونه فقط شاید چون دفعه اولشه کمی خجالت میکشه کمی که لباشو بوسیدم دیدم همراهی نمیکنه ازش جدا شدم و پرسیدم چیزی شده نگار که گفت میلاد من چون دفعه اولمه کمی استرس دارم اما امیدوارم برات رابطه ی خوبی بسازم با این حرفش اولش بهت زده اما بعدش کلی خوشحال شدم و دوباره شرو کردم بوسیدنش اول پیشونیش و بعد گونه هاش و بهدم لباش ایندفعه همراهیم می کرد من لب بالاش رو میخوردم و اون لب پایینمو زبونمو به زبونش میپیچیدم و زبونش رو میک می زدم همین طور که دستام دور کمرش بود سرم رو تو گودی گردنش فرو کردم و شروع کردم به لیس زدن و بوسه های کوچیک نفس های نامنظمش داشت رنگ صدا رو به خودش میگرفت اروم لباس هاشو در آوردم اونم لباس هایه منو با سوتین و شورت جلوم بود کیرم آروم آروم داشت بالا میومد عاشق این حس زیبا شدم سینه هاشو تو دست گرفتم و مالوندم و از رو سوتین نوکشو پیدا کردم و گاز گرفتم ک آخخ کشدااااری گفت و دیگه طاقت نیاوردم و سوتینشو باز کردم بوسه ای به لباش زدم و خوابوندمش سینه هاش به نظر میومد بزرگه شاید ۸۰ تا ۸۵ بود بوسه ای به سر قهوه ای دوتا سینش زدم انگار تو بهشت بودم زیر پام احساس میکردم خالی میشه و الان میوفتم دیگه کم کم داشت آه و ناله میکرد منم سینه های بزرگش رو محکم فشار میدادم و میلیسیدم و از عمق وجودم بوسه ای بهشون میزدم و با هر بوسه احساس میکردم قلبم خالی میشه دیگه طاقت نداشتم وقتی رفتم پایین دیدم رنگ شورت آبیش اینقدر خیس شده به صورمه ای میزنه از روی شورت شروع کردم لیسیدن بعداز چند بار لیسیدن با تموم قوا شورتشو در آوردم باورم نمیشد انگار خواب بودم کس سفیدش کمی قرمز شده بود سرمو بردم بین پاهاش که شروع کرد به آه و ناله های بلند و اسممو صدا میزد و میگفت بخورش جووونی گفتمو سرمو بردم بین پاهاش بوسه ای به اطراف کسش زدم و بعدم شروع کردم به لیسیدن از پایین به بالا زبونمو میکردم تو کسشو بیرون می آوردم و بین لب های کسش میگردوندمو بالا پایین میکردم در یه حرکت موهامو چنگ زد و سرمو محکم به بین پاهاش فشار داد و با لذت میگفت آههه میلاد بخورش بکن توش آخخخ تروخدا و منم با لذت بیشتری میخوردم نمیخواشتم ازضا شه واسه همین دیگه بس کردم و بلند شدم و چهار زانو نشستم و بهش گفتم بیا بخور که ملتمسانه نگاهم کرد خیلی زد حال خوردم ولی هیچی نگفتمو با خودم گفتم تلافی میکنم خوابوندمش و به آرومی کیرمو داخل کس قشنگش کردم که از درد جیغی کشید کهدستمو گذاشتم رو دهنش و نذاشتم ادامه بده میدونستم پردشو زدم چون ملافه خونی شده بود قطره اشکی از چشمش چکید اما من بس نکردم و آروم آروم عقل جلو میکردم و کم کم تند کردمش دیگه درد جاشو به لذت داده بود و دوباره آه و ناله هاش شروع شده بود ک میگفت جوون میلاد جرم بدهه اوووووف میلاااااد بدو تند تر و منم هی تند ترش کردم تا اینکه ارضا شد اما من هنوز مونده بودم برای همین کیرمو کشیدم بیرون و نگار رو که بیحال افتاده بود دمر خوابوندم تا فهمید که چیکار میخوام بکنم شروع کرد به جیغ جیغ کردن و خواست بلند شه ک نذاشتم و محکم گرفتمش شروع کرد به التماس ولی من گوشم بدهکار نبود چون من براش لیسیدم ولی اون برام ساک نزد برای همین بلاخره باید از جایه دیگه تلافی میشد و به خاطر زد حالش باید کمی تلافی میکردم و چون اگه ولش میکردم فرار میکرد بیخیال کرم شدم و هیچی برام مهم نبود از همون بالا یه تف انداختم که روی یکم از سر کیرم افتاد نگار کمکم داشت گریه میکرد که گفتم هنوز مونده گریه کنی بیخیال کرم و تف شدم دستمو گذاشتم رو دهنش و با یه فشار کیر کلفتتتت و خیلی درازمو فرو کردم تو کونش که با این که دستم رو دهنش بود از صداش میشد فهمید چه دردیی داشته آرووم کیرمو کشیدم بیرون و نگار که همینطور ناله میکرد و اشک میریخت خودشو کمی شل کرد با دردی که داشت کار نداشتم یکی محکم به باسنش زدم که رد انگشتام موند و بازم جیغ کشید اما دستمو ازرو دهنش بر نداشتم اون دستم که رو باسنش بود رو بردم طرف سرش و موهای بلندشو که تا کمرش بود رو دور دستم پیچیدم و کشیدم فهمیدم دردش اومد واسه همین کمی قربون صدقش رفتم و جوونی گفتم و کیرمو محکم فرو کردم داخل کونش اینقدر داغ تنگ بود که این لذت رو هیچ کس نمیتونست از بگیره خودمو محکم عقب جلو میکردم و با یه دستم صدای جیغ ها و گریشو خفه میکردم و با دست دیگم موهاش به طرف خودم میکشیدم بعد از مدت کمی اضا شم و افتا دم روش شروع کرد به فحش دادن بی توجه به اون چشمامو بستم و خواب رفتم وقتی بلند شدم رفته بود نگاهم به ملحفه ی خونه افتاد و سریع بردم و انداختمش الان دوهفتست که جواب تلفن هامو نمیده و به نظرم خطشو عوض کرده نوشته

Date: July 13, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *