لز با سحر جونم

0 views
0%

سلام دوستان ممنون كه داستان منو ميخونين ميخوام داستان لز خودمو با دختر خالم بگم اسم من هانيه اس من از بچگي با دختر خالم كه اسمش سحره بزرگ شدم البته اون سال ازم بزرگ تره اين داستان مال زمانيه كه من سالم بود بذارين يكم برگردم به عقب خانواده ي ما پر جمعيته و من غير از سحر كلي دختر خاله و دختر دايي دارم سحر خيلي نازه از بچگيم همينطوري بود با اينكه از من بزرگتره اما خيلي باهم راحتيم من اونو از بقيه بيشتر س داشتم با اينكه خونمون خيلي دور نيس ولي اگه روز نبينمش يا صداشو نشنوم خوابم نميبره ولي ميخوام از داستان لزمون بگم من از وقتي كه _ سالم شد نگاه ديگه اي به سحر پيدا كردم آخه ما از بچگي با ميرفتيم حموم من كم كم خودمو تو حموم بيشتر بش ميماليدم اونم فكرشو نميكرد كه من قصد خاصي داشته باشم حتي انقد پررو شده بودم كه روم شد بش بگم پشماي كس و كونمو برام بزنه آخه مال اون هميشه تر و تميز بود منم دوس داشتم م اون باشم اونم چيزي نگفت و اين گذشت تا روز تو گوشيش فيلم لز پيدا كردم من خودم تو گوشي دوستام ديده بودم اما فكرشو نميكردم اونم اين كاره باشه ما از همه چيه هم با خبر بوديم اما اين چيزا رو از هم قايم ميكرديم طبق گفته ي خودش اما از وقتي كه اون فيلمو ديدم فكرايي به سرم زد كه خودمو بش نزديك كنم واسه همين بار تو حموم تا داشت خودشو ميشست و حواسش نبود لبامو گذاشتم رو لباش اونم سريع خودشو كشيد عقب و سيلي خوابوند تو گوشم داش بم بد و بيراه ميگفت و تهديد كرد كه به همه ميگه منم كه داش گريم ميگرفت بش گفتم منم به همه ميگم چه فيلمايي تو گوشيت هس اون روز بابا مامانم سر كار بودن و كسي خونه نبود اونم دست منو گرفت و همونطور از حموم برد بيرون كلي كتكم زد منم زورم بش نميرسيد كثافت خيلي زورش زياد بود منم افتادم به پاش و التماس كردم ولي اون گوش نميكرد تا اينكه صداي آيفون در اومد اونم سريع منو برد تو حموم تا ضايع نشه لباسامونو پوشيديم و سحر درو وا كرد هو ديدم خالم با شوهرش اومده سحرم ماس مالي كرد كه تو حموم بوديم وا همين دير درو وا كرديم اونام چيزي نگفتن منم رفتم تو اتاق سحرم سريع اومد تو اتاق اول منو بوسيد منم محلش ندادم بم گف اگه قول بدم ببخشمش اونم با من لز ميكنه البته اين طوريم نگفت منم كه تو كونم عروسي بود قبول كردم اون شب كه اونا رفتن تا صبح خوابم نبرد هفته بعد ديدم بم اس داد كه برم خونشون زنگ زدم بم گف خونشون خاليه منم زود رفتم خيلي استرس داشتم تا رسيدم ديدم لباساي سكسي پوشيده تا من به خودم بيام ديدم منو لخت كرده داره ازم لب ميگيره منم خودمو سپردم بهش آروم آروم اومد سمت پستونام منم كه تو آسمونا بودم بعدش اومد سمت كسم كلي داش ميليسيد آه و اوه تامون در اومده بود هو از زير بالش خيار نازك در اورد منم ترسيدم ولي چيزي نگفتم ميخواستم خودمو حرفه اي نشون بدم بعد رف كرم اورد منو به حالت سگي چرخوند و كرمو ماليد در كونم از ترس داشتم ميمردم ولي اون كارشو بلد بود اول انگشته كرد تو كونم خوشبختانه ناخوناشو گرفته بود خيلي درد نداش ولي خيلي حال ميداد بعدش انگشته و بعدش تايي نامرد تا ديد چيزي نميگم و دارم حال ميكنم بدون مقدمه خيارو تا نصفه كرد تو كونم با اينكه من زياد خودمو انگش ميكردم ولي واقعا دردم گرف اما زود دردم به حال تبديل شد همش نقش مفعول داشتم گفتم بسه ديگه تو بيا من بگامت ولي آشغال قبول نكرد همينطور تلمبه ميزد بعد خيارو در اورد و با زبون افتاد به جون كسم انقد ليسيد تا ارضا شدم بعدشم پرو پرو منو فرستاد برم مرسي كه داستانمو خوندين نوشته هانی

Date: July 15, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *