مالیدن به کون خواهرزن

0 views
0%

سلام این داستان روبراتون تعریف می کنم تامثل من آبروتون نره وگول بعضی ازحرفهارونخوریداسم من جمال هست من ازدوران نوجوانی خیلی حشری بودم وتونخ تمام زنهای فامیل می رفتم وتاچندروز باخاطرات اونهاجلق می زدم تااینکه ازدواج کردم اما هنوزهم حشری بودم وزنم نمیتونست من روارضا کنه خانواده زن من باایمان هستند وحجابشون روکاملا حفظ می کنن اما طبق روال گذشته من برای خودم داستانهایی رو میبافتم وبا قصه هایی که اینجا خوندم خودم رودرحال سکس باخواهرزنم تصور می کردم خواهرزن من اسمش فریده هست و3سال هست که ازدواج کرده ویکسال بزرگترازمنه ومن بدجورتوکفش بودم البته میگم اون حجاب داشت مشکل ازمن وتصورات غلطم بود بالاخره یک روز که خونه مادرزنم دعوت بودیم شوهرش زودتر رفت خونه وگفت همسرش همراه برادرش بیاد من هم ازفرصت استفاده کردم ودورازچشم بقیه بهش علامت دادم که بیادتوی حیاط وبعد بهش گفتم برای پرکردن فرمهایی که قبلا ازمن خواسته بودبرای یک کار اداری براش بگیرم همراه من بیاد وبه بردارش بگه که من اونو می رسونم که اون هم قبول کرد وقتی مهمونی تموم شد من وزنم وخواهرزنم رفتیم که توی مسیر زنم رو خونه مادرم پیاده کردم وگفتم فریده رو می رسونم وبر می گردم رفتیم تابه خونه رسیدیم ومن رفتم تو اما اون دم راهرووایساد وگفت فرمها رو همینجا پرمیکنه من که حشری شده بودم وهیچی جلو دارم نبودم یک نقشه ای کشیدم رفتم تو اتاق بالای لحاف ها و الکی خودم رو پرتاب کردم پایین وصدای آخ ونالم هوارفت که اون هم سریع اومد پایین که بهش گفتم فرمها بالای لحاف ها وپشت تاقچه هست ومن زانوم درد گرفته توبرو بیار اون ازخدا بی خبرهم رفت بالا که من هم کم کم بهش نزدیک شدم وخودم روچسبوندم بهش که یهو جاخورد واومد توی هال بعد فرم رو دادم پرکرد اما از ترس داشت می لرزید وصداش قطع و وصل میشد بعد از اون ماجرا دیگه به عنوان یک آدم عوضی به من نگاه می کنه البته هستم که این کاروکردم وماجرارو هم برای زنم تعریف کرد اما نگفته بود که من به کونش چسبیدم فقط گفته بودهوای شوهرت رو بیشتر داشته باش یک حرکت اشتباه آبروی من رو پیش اون و زنم بردکه تا آخر عمر نمیتونم توصورتشون نگاه کنم امیدوارم این داستان درس عبرتی باشه برای من وامثال من که گول داستانهای تخیلی رونخورند نوشته

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *