وقتی دوست دخترم لز شد

0 views
0%

سلام پسر شب هستم این خاطره طولانی ترین متن در کل تاریخ این سایته من بهتون پیشنهاد میکنم تا اخرین خط بخونید فحش هم که چه بگم چه نگم میدید بخاطر تمام غلط های تایپی و املایی و همه چی عذرخواهم فقط خواهش میکنم تا اخر بخونید چند ماه از رفتنش و اون شب مزخرف رد میشد دقیقا اخرین باری که دیدمش رو با ساعت و حتی دقیقه یادمه با مادرش اومد و گوشی مخفی که بهش دادمو شارژ رو داد دستشو آورد جلو از دستش گرفتم به چشاش نگاه کردم و رفتم پشت سر هم زنگ میزد غیر گوشی اصلی خودم هرچی که دستم بود تو راه افتاد از دستم را به را زنگ میزد اما جواب نمیدادم پیام داد که می خواسته واسه اخرین بار باهام حرف بزنه اواخر مامانش فهمیده بود چیزی نمیگفت و مخالفتی نداشت حتی با مرضیه رفته بودن برای تولدم هدیه گرفته بودن یکسال می گذشت از رفتنش چند روز اول واقعا حس اینکه رفته رو نداشتم فک میکردم که آره برمیگرده زنگ میزنه به دوستش میگه بهم بگه برم یه جایی اما نه زنگ زد نه پیام داد و نه واقعا قابل فهم و درک نبود چطور ممکنه اون همه عشق اون همه دوست داشتن تو تخت از سر شب تا نزدیکای صبح خاطراتش جلو چشمم وای لعنت به اون شبایی که خوابشو میدیدم نزدیک به یکسال و نیم گذشت من تو فکرش بودم گاهی دلم تنگ میشد ولی از یه زمانی با اومدن کسی که برای ازدواج انتخابش کردم کمتر بهش فک میکردم و یا اصلا فکر نمیکردم اما هنوز مرضیه برای من یک مسئله حل نشده بود که چی شد یه روز بعد از ظهر که از کلاس برگشت و زنگ زدم قربون صدقه رفتنش گفت که همه چی تمومه بیا گوشی و وسایلتو بگیر چی شد اخه هر چند ماه یه بار این سوالا بدجور میومد تو مخم و زنگ میزدم خونشون اخرین باری که زنگ زدم با شنیدن صداش گفتم خوبی مرضیه گفت شما گفتم مهم نیست که خودش قطع کرد دیگه رسما علاقه ای نبود عشقی نبود و فقط یک موضوع حل نشده که رو مخم بود رابطه ما واقعا کامل بود بعد سه ماه از رابطمون که گذشته بود و کم کم سکس واردش شد ما حداقل هفته ای 3 بار سکس میکردیم و بشدت همو دوست داشتیم به شدت ها خودتون میدونید لامصب سکس یک رابطه و عشق رو چقدررر پر حرارت میکنه اینکه میگم هفته ای 3 بار سکس شاید مطابق معمول بیان چندتا از دوستان بگن کس نگو از این حرفا ولی واقعا من بهش افتخار نمیکنم و الان تبدیل شده به نکات منفی زندگی من گفته بودم که مرضیه سید بود منم به شدت گرمم و ما به سکس معتاد شده بودیم واقعا معتاد شده بودیم وقتی مرضیه میومد خونه ما فقط فقط سکس میکردیم حتی حرفم نمیزدیم با اینکه گوشی مرضی جمع بود و ما در طول روز نمی تونستیم حرف بزنیم و خوب طبیعیه ک وقتی همو دیدیم باهم حرف بزنیم ولی فقط فقط سکس یک سال و نیم گذشت و بعد از اخرین زنگ من از رو کخ ریختن شب حدودا 11 12 بود که زنگ خورد گوشیمو قطع شدو زنگ زدم برداشته شد صحبت نمیکرد که اخرش گفتم ببخشید زنگ زدید گفت شما به خونه ما زنگ زدید کار داشتید گفتم مرضیه خانم گفت اره اینا بعد بهش زنگ زدم شروع به صحبت کردم که چه خبر یهو نمی دونم چرا این اومد تو دهنم که همون بهتر که رفتی حالا یه کسی اومده تو قلبم که تمام زندگیمه مثل تو نیست و من انقدررر دوسش دارم که حتی ناخنمو بهش نمیزنم اونم اسمشو پرسیدو معلوم بود که ناراحت شد یکم بعد پیام دادن الکی و تکو توکی ادامه داشت تا گفت بیا ببینمت رفتم و با دیدنش حس خاصی شدم همون مسیری که همیشه باهم میرفتیم و صحبت از اونا از کسی که اومده تو زندگیم پرسید که نمی دونم چرا ولی گفتم الکی گفتم پرسیدم چرا رفتی مرضیه گفت شرایط بدی بود اونموقع رابطمون شده بود فقط سکس بابام اگه میفهمید زندگیمون متلاشی میشدو دلایل کسشر گذشت و اون پیام میداد که فلان دوستم قهره و اینا و من افسرده شدم پیگیری کردم و انقدر گیر دادم تا اینکه فهمیدم مرضیه با دوستش رابطه جنسی برقرار کرده ینی لز شده مثل قدیم کلا میخندید و باخنده تعریف میکرد که چی شد که لز شد لابه لاش گوشی رو قطع میکرد پرخاشگری میکرد ولی بازم با گیر دادن من ادامه میداد میگفت تو مدرسشون خیلی ها لز هستن امار عجیب و غریبی میداد میگفت با دوستش قطع رابطه کرده چون دیگه خسته شده انگار اواخر مامانش باخوندن دفترخاطراتش فهمیده ک مرصیه با اون دوستی که همیشه میاد خونشون رابطه داره بهش گفتم وقتی مامانت فهمید چیکار کرد گفت هیچکار من انقدر عصبی و افسرده و روانی شدم بعد جدایم ازتو که هنوزم قرص مصرف میکنم انقدر گیج و منگ بودم که تصادف کردم و چند ماه تو کتفم پیچ و مهره بود راست میگفت عکساشو نشون داد گفتم چی شد که لز شدی چطوری شروع شد گفت من لذت سکس با تورو چشیده بودم بعد اینکه محبور شدم جدا بشم ازت دیگه نمیتونستم سمت پسر دیگه ای برم رابطم با دوستام بیشتر شد چند ماه پیش صمیمی ترین دوستم که باهاش همه جوره راحت بودمو مدام خونه هم بودیم تو اتاق من صحبت میکردیم از جو بد مدرسه که چقدر لز زیاد شده از پیشنهاد های که دوستامون بهمون میدادن میگفتیم باهم فیلم میدیدم یه بار که مشعول دیدن یه فیلم بودیم هردومون شهوتی شدیمو بحث دوستامون رو پیش کشیدیمو از اینکه از سکس با پسر بهتر و امن تره صحبت کردیم بهش گفتم بیا تجربش کنیم ببینیم لدت داره یا نه چون هردومون سکس با پسر رو تجربه داشتیم بهونمون این بود ببینیم کدوم بهتره قرار شد با چیزا کوچیک باشه و فقط یکبار مرضیه وقتی اینارو تعریف میکرد واقعا بهم ریخته بود میگفت اول با مالیدن سینه های هم شروع کردیم از روی لباس و بعدش مالیدن کوسامون بهم اون روز زود تمومش کردیم و هردومون گفتیم نه زیاد خوب نیست و بحث عوص کردیم از شبش راجب کاری که کرده بودیم شروع کردیم به صحبت که هردمون به لذتش اعتراف کردیم میگه شروع شد لز ما و هر روز میومدیم خونه هم و یک رابطه کامل من لدت میبردم و اونم لذت میبرد کم کم روی هم حساس شدیم غیرتی شدیم حسودی میکردیم با کسایی که به دوستم نزدیک میشدن دعوا میکردم و بازم شده بودم یه معتاد به سکس و اونم معتاد شده بود هردومون عصبی شده بودیم افسرده شدیم پرخاشگر کم خوراک از لحاط درسی بشدت افت کرده بودیم اینجا دیگه سکوتم شکستمو گفتم تواز من جدا شدی که میخواستم سرزنشش کنم ولی واقعا درست نبود حرفمو که قطع کردم خودش فهمید و گفت آره اشتباه بزرگم همین بود من اگ با تو میموندم و رابطمون کنترل میکردیم خیلی بهتر بود از اینکه حتی یک بار به سمت هم جنس خودم برم میگفت سکس با جنس مخالف هزار بار بهتره از هم جنس بازی میگفت انقدر بعد شروع لز کردنش داغون شده و قرص عصاب و مصرف میکنه که تمام زندگیش بهم ریخته خلاصه بهش گفتم دوستت چطوره حالش گفت اونم از من بدتره گاهی پیام میده گفتم خیلی دوسش داری گفت آره ولی دوست داشتن هم جنس چه فایده ک نتونی ازدواج کنی و بچه دار بشی خوب راستم میگفت بهم میگفت کمکم کن بتونم بذارم کنار بعد به دوستمم کمک کنم بداره کنار چند روز گذشت و یه روز زنگ زد گفت دوستش خیلی گریه کرده و زنگ زده داره میاد اینجا چیکار کنم گفتم نمی دونم بذار بیاد فقط نذار اتفاقی بیوفته بینتون گفت نمیتونم گفتم مامان بابا خواهرت کجان گفت خواهرم بیمارستانه فلان شهره مامانو بابامم باباحاجی پدربزرگ پدر باباش رو بردن تهران بیمارستان برای قلبش چند روز رفته بودن و این شبا واس خواب میرفت پیش مادربزرگش گفتم من بیام اونجا مشکلی نداره ساکت شد و منو من میکرد که داد زدم مرضیه باتوام بیام یا نه گفت باشه زود بیا رفتم تو کوچه رسیدمو درو باز کرد یه راست رفتم تو اتاقش وای تمام خاطراتم برام زنده شد مرضیه با لباسایه قشنگ خونه چون توی خاطره قبلیم به اسم وقتی خونه دوست دخترم گیرافتادم از مرضیه گفته بودم اینجا چیزی نگفتم ولی یه کوچولو بگم بد نیست مرضیه چشمای قشنگی مثل آهو داشت مژه های بلند پوست سفید مثل برف و موهای بلند و لخته مشکی چشماشم قهوه ای روشن سینه های گرد و سفید و نرم دوره نوکش صورتی و اصلا فوق العاده گونه های خوشکل لباش بدون رژ قرمز قرمز بود خوب از یکمم بیشتر شد خلاصه رفتم تو خونه استرس داشت پیامای اون دختره رو نشونم داد که چیا گفته که میشد از پیاماش فهمید خیلی حالش بد بوده توی لاین عکس از دستایه تیغ زدش فرستاده بود رفتیم بالا تو اتاق مرضی تعییر دکور داده بود خیلی برام حس جالبی بود یه زمانی تو این اتاق گیر افتادم شب تا صب یه زمانی اینجا کلی عشق بازی کردم نشستم رو تختش اومد کنارمو میگف چیکار کنیم الان میاد گفتم بذار بیاد من میرم تو حال اون اومد ببرش تو اتاقت اتاقش کلا از حالا و خونه جدا بود بعد که بردیش تویه اتاق من میام داخل تو سریع بگو این کیه هرچی که میگفتم مرضیه میگفت باشه بهم اعتماد داشت و میدونست که من کار بی فکری نمیکنم اما واقعا اون روز بدون فکر عمل میکردم توحال بودم اف اف رو زد مرضی باز کرد دختره اومد رفت بالا همونجوری گریه میکرد مرضی اومد تو حال بم نگاه کرد گفتم برو بالا صدا گریه های دختره میومد مرضی رفت بالا منم پشت سرش وارد اتاق شد دختره پاشد درو بست منم پایین پله ها بودم و خوب منو ندید رفتم پشت در دختره زار زار گریه میکرد بیا مرضی خانم بیا دستامو ببین یه مکث اینجا رو ببین اینجا جایی بوسایه توء مرضیه زد زیر گریه که تورو خدا نشون نده و منو با گریه صدا زد درو باز کردم رفتم تو درو بستم دختره پشتش بم بود برگشت به سمتم مانتوشو در اورده بود که زخماشو جای سیگاره سوخته اینا رو نشون بده منو دید شوکه شد مانتورو تنش کرد و خیره شد به مرضیه لالا شده بود مرضیه هم از گریه دادمیزد رفتم روی تخت مرصیه رو بغل کردم اونم محکم بغلم کرد و شروع کرد به اینکه الهی بمیرمممم ببین باخودش چیکار کرده ببین من خر باعث شدم چی بشه و از این حرفا چون اسممو صدا زده بود دوستش فائزه که از من و ماجرای من خبر داشت متوجه شد که کیم گفتم حتما منو شناختی نه گفت اره رفت و نشست گوشه اتاق و مات من و مرصیه شده بود گفتم پاشو برو یه ابی اب قندی بیار مرصیه رو درازش کردم رو تخت خودمم بغلش خوابیدم موهاشو نوازش میکردم اونم آروم شده بود پیشونیش رو میبوسیدم نوازشش میکردم واقعا حس میکردم مثل سابق دوسش دارم حس خیلی خوبی داشتم فائزه آب قند آورد مرضیه رو بلند کردم دادم خورد و یکم بادش زدم مرضیه کسخل باز زد زیر خنده که رقیبایه عشقی باهمن که هیچ وقت فکر نمیکردم شما دوتا باهم تو اتاقم باشین به فائزه گفتم بقیه آب قندو خودت بخور که خورد گفتم میخواین بذارین لز رو کنار و فقط دوتا دوست باشین چیزی نگفتن و من شروع کردم به صحبت یکم به خودتون و همکلاسی های لزتون نگاه کنید چه روحیه ای دارن چطورین همشون افسرده همشون داغون آخرش تا کی می خواین ادامه بدین ها چقدر بسه دیگه جفتتون داغون شدید اگه می خواین تا ابد حتی بعد ازدواجتون باهم رفیق بمونید باید بذارید کناراین قضیه رو فائزه گفت نمیشه نمی تونیم ما 10 باره اینکارو کردیم ولی به دو هفته سه هفته میکشه باز کم میاریم منو مرضی نیاز جنسی داریم چرا نمیفهمی معتاد شدیم چرا نمی فهمی گفتم آخه با هم جنس لز گفت آره پس مخایم بریم با پسرای لاشی که بعدش آبرومون رو ببرن گفتم نه همه پسرا اینطوری نیستن گفت چرا هستن عصابم بهم ریخت گفتم همین دوستت مرضی وقتی با من بود هفته چندبار سکس دلشتیم بعدش ک رفت و حتی ی پیامم نداد با اینکه از سکسامون هزارتا عکس و فیلمی ک مرصی خودش با گوشی خودش گرفته بود رو داشتم هیچ کار نکردم پس بدون هست پسر خوب من نمیگم سکس با پسر خوبه ولی میگم از لز خیلی خیلی بهتره اون روز تموم شد و فائزه اروم شد و رفت مرضیه هم رفت خونه بابابزرگش شبش از اونجا زنگ زد کلی حرف زدیم و تشکر میکرد از اینکه بودمو ازاین کسشرا بعد شروع کرد از قدیم حرف زدن و اینکه امروز تو بغلت ک بودم همه خاطره ها زنده شده و اینا صحبت و صحبت که رسید به اینجا که نمیتونه سکس رو بذاره کنار هم اون هم فائزه میگفت معتاد شدیم الان سه هفتس نکردیمو با خود ارضایی گفتم یه کار میشه کرد گفت چیکار گفتم باید تمرکز و میلت رو از روی فائزه برداری ببری سمت کس دیگه گفت یعنی یه دختر دیگه گفتم نه یه پسر گف کی گفتم من تو فکر میکنی این کار جواب میده گفتم آره تو باید یادت بیاد که لدت با جنس مخالف چقدر بیشتر از همجنسه گفت نمیتونم نمیشه گفتم چرا گفت فائزه رو چیکار کنم ها اون دوستمه گفتم خوب به اونم کمک میکنم زد زیر خنده و کلی کسشر گفت که زرنکیو از این حرفا و من با جدیت باهاش حرف میزدم گفتم ببین من خودمو مقصر صد در صد این گوهی ک تو توش افتادی می دونم و خودمم درت میارم گفت یعنی تو میخوای فایزه رو هم بکنی فک کردی اون راضی میشه به این کار گفتم تو باید راضیش کنی اصلا قرار بذار فردا بیاد خونتون بهش بگو می خوای سکس کنید و ازاین حرفا بعد که وارد عمل شدید من میام تو اتاق دختری بود که براش این چیزا خیلی جالب بود و دنبال چالش بود بهش گفتم به اون بگه و گفت و فائزه هم بعد تعجب اینا قبول کرده بود بعد اینکه قبول کرده بود به مرضیه پیام میدادم و میگفتم براش بفرسته تو پیام از این میگفتم که از امروز که فلانی رو تو بعلم گرفتم ی جوریم کاش میشد دوباره یکس کنیم کاش میشد توام یکیو داشتی چهارتایی میشد کاش قلان و ذهنش رو امده میکردم روز بعدش شد من ی ساعت زودتر رفتم خونه مرصی از مدرسه برگشته بود و منتظر بودیم دوسش بیاد دوستش اومد و من رفتم تو اتاق مامان باباش این دفعه چون خوشحال بودن دیگه محدود به اتاق نبودن ولی خوب بعد اینکه ناهار خوردن به همون شیوه که گفته بودم مرصیه شروع کرد اولش از من بگه که کیرم فلانه و بدنم فلانه و تو سکس چیکار میکنم بعدم کم کم به فائزه ور بره و ببرش تو اتاق سریع لختش کنه وقتی صدای بسته شدن در اومد از اتاق اومدم بیرون رفتم بالا پشت در صدا اهنگ بود اما صداشون میومد درو باز کردم رفتم تو و سریع درو بستم قفل کردم و کلیدشو برداشتم فائزه سریع بلند شد بازم لالاشده بود به مرصیه نگاه میکرد دسش جلو کوس و سینش بود رو تختی رو برداشت کشید دورش و شروع کرد ب مرصیه فحش دادن که همش نقشه بوده من خر بگو نفهمیدم چرا از دیشب هی از این حرف میزنی از قبل مرضی رو واس این رفتار اماده کرده بودم لباسای فایزه تو حال بودو فقط یه رو کش تخت دورش بود با اینکه مرضی گرفته بودش هی میخواسا بره که به مرصیه گفتم ولش کن بیا اینجا مرضیه لخت لخت بود بغلش کردم طبق برنامه ازش لب گرفتم فایزه همونجا نشست و شروع ب گریه کرد مام داشتیم لب میگرفتیم مرصیه رفت فایزه رو بغل کرد اونم شروع کرد به غر زدن و اشک ریختن و اینکه خیلی بد بخته فائزه 10 برابر مرضیه خوشکل بود چشماش آبی موهاش بور پوست تنش سفید سینه هاش خوش فرم و اندامش و قدش از مرضی بلند تر و هیکل تر بود رفتم کنارشون شروع کردم جوری که فائزه ببینه مرصیه رو خوردن و مالیدن لباشو میخوردم سینه هاشو می مالیدم دست مرصیه رو گرفتم بردم سمت کوس فایزه اول پا نمیداد گفتم گوششو بخور مرصیه گوش فایزه رو میخورد و دستش رو کوس فایزه بود من گوش و گردن مرصیع و دستم رو کوس مرضیه بود کم کم روتختی رو مرصیه از دور فائزه باز کرد حسابی خیس شده بود مرصیه پاشد رفت رو به روی فایزه نشست فایزه تکه داده بود ب دیوار پاشو باز کرد مرضی سرشو برد لایه پایه فایزه شروع کرد کوسشو خوردن منم دقیق تر فائزه رو نگاه میکردم که بدنش فوق العاده بود یه دونه مو نداشت این بشر تو بدنش کوسش سفید و داخلش صورتی مرضیه که میخورد یکم قرمز شده بود رفتم پشت مرضیه چرخوندمش به پشت خوابید و همونحوری کوس فایزه رو میخورد فایزه هم خم شده بود سینه هاشو میخورد منم شروع کردم کوس مرضی رو خوردن صداجفتشون در اومده بود فائزه پاشد و حالت 69 شد گف برو میخوام براش بخورم منم جامو عوص کردم مرضی گف لباستو دربیار در اوردم رفتم سمت سر مرضی کیرمو گرفت و همونجوری که کوس فایزه رو میخورد با دست میمالیدش کوس فایزه بی نظیر شده بود کیرمو بردم سمت دهن مرضی اونم گاهی ی لیس میزد یه لیسم به کوس فائزه وای فاصله کیر منو یه کوس سفید فقط یه وجب بود نگاهم فقط به کوس فایزه بود کیرمو گرفت شروع کرد فقط ب خوردن کیر من کون فایزه هم رو سینه مرضی بود حامو عوص کردم رفتم جای کوس مرضی سر فایزه رو کشیدم بالا گفتم بسه چشاش مست مست بود چوچول مرصی زو می مالید گفت میخوای چیکار کنی گفتم نگاه کن سر کیرمو گذاشتم رو کوس مرضیه سریع از رو شکمش اومد پایین کنار نشست یه نگاه ب من یه نکاه ب کیرمو کوس مرضیه یه نگاه ب خود مرضیه کیرمو رو کوسش می مالیدم میزدم رو چوچولش و مرضی به خودش می پیچید فایزه رفت شروع کرد به لب گرفتن از مرضیه اروم دستمو بردم رو کون فایزه و میمالیدمش دستمو گرفت برد سمت کوسش خودش نزدیک تر کر براش کوسشو میمالیدم جفتشون به پشت خوابیده بودن و چشاشون بسته بود دیگه بهم کاری نداشتن به مرضیه گفتم پاشو بخواب روی تخت پاشد رفت چشاشو باز کرد فایزه که ببینه مخام چیکار کنم که رفتم رویه فایزه شروع کردم سینه هاشو خوردن گردنس خوردم به خودش میپیچید اسم مرضیه زو صدا میزد مرصیه اومد پایین شروع کرد به خوردن کوسش که داد زدم بره بالا که رفت اومدم پایین کیرمو گذاشتم رو کوسش و سرش میدادم داد میزد و اه میکشید سینه هاشو دیگه به حدی رسیده بود که گاز میگرفتم مرصیه رو تخت کوسشو میمالید منم گاهی کمکش میکردم بالشت رو تخت رو برداشتم کردم زیر کمر فایزه شروع کردم خوردن کوسش انگشت کردن تو کونش تویه دوران لزشون انقدر انگشت کرده بودن که زیاد باز شدنش وقت گیر نبود سوراخ کونش صورتی بود و خیلی خیلی تمیز و بی مو به مرضیه گفتم بیا پایین سریع اومد گفتم بیا یه جوری بخورش تفی بشه شروع کرد به ساک زدن و گفتم بسه آروم گذاشتم دم کونس دادم رفت تو شروع کردم تلمبه زدن خم شده بودم سینه هاشو میخوردم کیرمو در اوردم رو کوسش سر میدادم که دیدم اه نالش بیشتر شد گازم میگرفت که سرعتم بیشتر کردم فایزه آبش اومد بالشتو از زیر کمرش گذاشتم زیر سرش همون رو تختی رو کشیدم روش رفتم سراغ مرصیه بد نگاهم میکرد ولی شهوت تو چشاش بود شروع کردم به خورد سینه هاشو گردنش کیرمو مثل قدیم گرفت دستشو تا یه حدی میکرد تو کوسش انقدر کرد که اونم ارضا شد من اون روز دوتا از قویترین تاخیری هارو خورده بودم کیرمو مالیدم ب اب کوسش و کردم اروم تو کونش شروع کردم تلمبه زدن فایزه پاشد اومده بود لبه تخت و بدن منو نوازش میکرد از پشت تخمامو میمالید ولی حتی دستم به مرضیه نمیزد انقدر تلمبه زدم تو کون مرضیه که گفت حالش داره بهم میخوره پاشد رفت دسشویی فایزه همونجوری ک من خوابیده بودم شروع کرد به ساک زدن برام گفتم ساک فایده نداره گفتم اگ میتونی بکن تو پاشد اومد روم اروم سرکیرمو گداشت دم کونش اروم نشست روش این بشر انقدر جیگر بود انقدر دلبری میکزد که بعد 5 دقیقه بالا پایین شدنو خم سدنشو لب گرفتن آبم اومد و ریختم تو کونش این دوتا قرص تاخیری خیلی قوی بود همونجوری خوابید تو بعلم در گوشش میگفتم که دیگه نیازی به همجنست نداری اونم میگفت واقعا لدت برده پاشدم لباس پوشیدم رفتم دسشویی و رفتم تو حال دیدم مرضی رو مبل دراز کشیده گفتم خوبی گفت اره گفت فایزه کوش گفتم بالاس گفت دوباره کردین گفتم اره ابمو اورد حرفی زد که واقعا متعجبم کرد گفت بگو بره خونشون گفتم باشه لباسای فائزه رو از تو حال جمع کردم و بردم براش پوشید وگفتم که بره ولی جالب بود که اونم تمایلی به دیدن مرضی نداشت رفت و برگشتم کمک کردم مرضیه رو بردم حموم شستمش اوردمش بیرون و خلاصه خودمم رفتم پیام داده بود فائزه که مرضیه بخاطر امروز ممنون از فلانی هم تشکر کن از اون روز فائزه و مرضیه رفتارشون سرد شد و خوب تعطیلات عید و مسافرت مرضیه هم کمک کرد به جفتشون بعد سه ماه فائزه با دوست پسر سابقش که فامیل دورشونم بوده و اولین دوست پسرشم بوده ک سکسم قبلا داشتن ازدواج کرد منم تا مدتی با مرضی بودم و طی قولی که بهش داده بودم هروقت می خواست باهاش سکس میکردم ولی توی سکس رفتاری می کزدم که کم کم میلش کم بشه و شد من انقدر روی روان مرضیه کار کردم که از لز متنفر شده بود قرصاش روانپزشک کم کرده بود و حالش خیلی عالی شده بود الانم بهش گفتم که فقط به درس و دانشگاهش و خاستگاراش فکر کنه اخر این ماجرا و خاطره می خوام یه چیزی بگم دوستان سکس خوبه مقدسه شهوت طبیعت وجود ادمه ولی باید کنترل بشه باید در راهش ارصا بشه راهش جنس موافق نیست خواهر و مادرو خاله زن عمو نیست دوستان خوندن داستان های سکسی با محارم و خاله و این چیزا و لز بودن و گی بودن تبعات بد روانی داره وقتی شما مدام از سکس با خواهر زن زن داداش خاله عمو عمه بخونید چهار روز دیگه به زنتون سوء ظن دارین ک نکنه داداشتون کرده باشش برادر خواهرش کرده باشش حتی اگ به زنتون مطمین باشید این دهنیت در شما هست که الان داداشم به زنم حس داره خواهرم به شوهرم حس داره بردار زاده زنم به زنم فلان به فلان و خوب داغون میشین حتی اگ میخواین تو این فضا ها باشید که خوب دیگه طبیعیه من به عنوان یک دوست مجازی خواهش میکنم فقط سکس با جنس مخالف رو بخونید و از محارم اون چیزا بیاین بیرون چون داغون میکنه روان شمارو من چون خودمو مقصر میدونستم تمام سیعمو کردم مرصیه رو بکشم بیرون که اگه نمیکشیدم مطمینم خودکشی میکرد امیدوارم این سایت این خاطره رو منتشر کنه دوستان ببخشید طولانی شد و ببخشید اگ نقطه ض توی کلمه مرضیه رو نذاشتم و همه اشتباهات تایپی دیگه نوشته پسر

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *