به امید ضربدری

0 views
0%

سلام من سامان هستم 32 سالمه این داستان مال همین امسال 95 هستش حدودا چند ماه پیش من از زمان مجردی تو فاز ضربدری بودم و خیلی دوست داشتم حدود 2 سال پیش با آذر ازدواج کردم و از اون زمان همش دنبال این موضوع بودم و به طور غیر مستقیم با آذر در این مورد یه چیزهایی می گفتم مثلا تو شوخی یا سکسمون که با مخالفت شدید آذر مواجه میشدم که می گفت حتی شوخیش هم بده هیچی خلاصه ماجرا تو یه گروه تلگرامی با یه زوج آشنا شدم که اون ها هم دنبال یه زوج برای ضربدری بودن و این موضوع بینشون حل شده بود البته اونا 10 سال بود ازدواج کرده بودن سیما 33 و رضا 35 ساله بود من هم گفتم شاید اگه با این زوج دوست بشیم سیما بتونه زنم رو راضی کنه خلاصه با یه بدبختی و خالی بندی خانومم رو باهاشون اشنا کردم و یه چند دفعه بیرون رفتیم و اصلان خانومم از هدف ما خبر نداشت چون میدونستم اگه بفهمه هدفم چیه کلا قطعه رابطه میکنه باهاشون ما یه چند دفعه رفتیم خونشون و اونا اومدن خونه ما و خیلی استرس داشتم بار اول که رفتیم خونشون بعد شام سیما رفت تو تراس که سیگار بکشه من هم رفتم پیشش آذر و رضا هم تو حال نشسته بودن و رضا مثلا داشت مخ آذر رو می زد تو تراس موقعیت رو غنیمت شمردم شروع کردم با سیما ور رفتن لب گرفتن و مالوندش لامصب چه بدنی داشت سینه 85 برجسته رون های تپل یکم چاق بود ولی بدن سکسی داشت از استرس داشتم میمردم اگه آذر منو میدید تموم بود داشتیم با هم ور میرفتیم احساس کردم یکی داره نگاه میکنه برگشتم دیدم رضا هستش وای یهو قلبم ایستاد دیدم یه خنده ای کرد و رفت من هم بیخیال شدم اومدم تو که اذر شک نکنه خلاصه قرار شد بریم شمال تو این مدت سیما می گفت آذر به رضا پا نمیده هر کاری رضا میکنه آذر راه نمیده هیچی دیگه رفتیم شمال شب دوم بود مشروب هم اورده بودیم رضا و آذر اهل مشروب نبودن من و سیما رفتیم رو تراس که مشروب بخوریم سیما شروع کرد مشروب خوردن و سیگار کشیدن و آذر و رضا هم تو حال داشتن حرف میزدن و صحبت میکردن و تو دید ما بودن ولی اونا ما رو نمیدیدن منو سیما رفتیم تو بغل هم شروع کردیم به لب گرفتن و مالوندن ومن زیر چشمی حواسم تو حال بود که آذر یهو نیاد اینقدر با هم ور رفتیم که دیگه داغ داغ شده بودیم سیما شروع کرد با کیرم ور رفتن و شروع کرد ساک زدن وای کیرم رو تا ته میکرد تو دهنش کاری که آذر نمی کرد برام همون جوری که خم شده بود روم من هم با کسش ور میرفتم از رو شلوار ور میرفتم خیس خیس شده بود شلوارش من هم دیگه تحمل نداشتم قنبلش کردم شلوارشو نصفه کشیدم پا یین کیرم رو کردم تو کسش و شروع کردم به تلمبه زدن زیر چشمی هم حواسم به حال بود که داشتم سیما رو میکردم و آذر و رضا داشتن با هم حرف میزدن من هم از استرس داشتم میمردم وای کس سیما داغ داغ بود یه کون پهن و سفید انگشتم رو رو سوراخ کونش گزاشته بودم و هم زمان تلمبه میزدم هی من کیرم رو در میاوردم دوباره سیما کیرم رو میگرفت میزاشت رو کسش یه ده دقیقه تلمبه زدمو وای چه حالی میداد جلوی شوهر سیما و زنم داشتم سیما رو میکردم یواشکی ابم داشت می اومد ریختم رو کونش سریع از هم جدا شدیم از مسافرت برگشتیم دیدم آذر گیر داده دیگه با سیما و رضا قطع رابطه کنیم گفتم چرا گفت اون شب شمال رضا از سکس ضربدری و دوستی این جور حرف ها میزد من دیگه دوست ندارم رفت و امد کنیم هیچی دیگه این آخرین رابطه من با سیما بود نوشته

Date: October 8, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *