داستان کونکونکی من و مهرداد

0 views
0%

سلام خدمت دوستان این داستان که براتون نوشتم واقعیه دروغم در کار نیست اسم من رضا 25 سالمه و اسم پسر خالم مهرداد است با هم همسن هستیم از بچگی با هم بزرگ شدیم کلاس پنجم ابتدایی بود موقع امتحانات آخر سال بود با مهرداد رفتیم بیرون واسه درس خوندن یه خورده که از روستا دور شدیم شهرستان زندگی میکنیم مهرداد دست رو کونم کشید گفت عجب کونی داری منم گفتم تو هم کون خوبی داری گفت بیا با کون هم بازی کنیم رفتیم یه جای کسی نبینه کون همدیگه رو دست مالی کردیم بعد از مدتی که گذشت گفت بیا لای پای هم بزاریم گفتم باشه اول من وایستادم اون لاپام گذاشت کارش که تموم شد اون وایستاد من لای پاش گذاشتم کارمون که تموم شد رفتیم اون شد شروع کار ما بعد هر موقع تنها میشدیم فورا شلوار همدیگه پایین میکشیدیم و لاپای میزدیم بعد از چند سال که گذشت کونکونکی ما هم ادامه داشت دوران دبیرستان بود که یک شب هیچکس خونه نبود با مهرداد تنها بودیم لخت شدیم و همدیگه رو دست مالی میکردبم لاپای زدیم و کارمون تموم شد نشستیم پای تلویزیون فیلم نگاه کردن آخرای شب بود که مهرداد گفت بیا یه کاری بکنیم گفتم چکار کنیم گفت تو کون همدیگه بزاریم گفتم درد داره گفت اشکال نداره اول من خوابیدم با کونم یه خورده بازی کرد سر کیرشو یه کم دم سوراخم کشید بعد یه تف انداخت رو سوراخم و سرکیرشو تف زد سرکیرشو گذاشت در سوراخم یه فشار داد سرش تو رفت چه دردی داشت گفتم درد داره یه کم عقب جلو کرد تا دردش خوابید بعد یواش یواش فشار داد تا نصفش تو رفت بعد شروع کرو تلمبه زدن دردش دیگه نموند سوراخم یه کم باز شد بعد تا ته فشار داد تو کونم و خوابید روم تلمبه میزد راحت که شد آبشو ریخت رو کمرم و کارش تموم شد بعد نوبت اون شد خوابید با کونش ور رفتم یه تف بزرگ انداختم رو سوراخش یه خورده کونش از کون من بزرگتر و نرمتر بود سر کیرمو تف زدم در سوراخش گذاشتم و یه فشار دادم سرکیرم رفت توش دیدم تکون نمیخوره منم کم کم فشار دادم تا ته رفت توش شروع کدوم تلمبه زدن بعد از 5 دقیقه راحت شدم کیرمو در آوردم آبمو خالی کردم رو کونش بت هم رفتیم حمام تو حمام هم یه بار دیگه همدیگه رو کردیم اومدیم بیرون و خوابیدیم اون موقع تا یه ماه پیش بود بالای 20 بار تنها شدیم و کون همدیگه گذاشتیم یه ماه پیش بازم یه شب تنها بودیم و تا صبح سه بار کون همدیگه گذاشته بودیم فکر کنم مهرداد سابقه کونکونی داشت چون کونش یه کم گشاد بود از یه پیش تا حالا وقت نشده همدیگه رو ببینیم این بود داستان من و مهرداد با تشکر نوشته

Date: August 26, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *