مست مست لاپایی دادنم تو عروسی

0 views
0%

سلام دوستان بهناز هستم 29ساله متاهل از ویژگی های ظاهریم بخوام بگم قدم 170 و وزنم64 پوست گندمی دارم بینی عمل کرده چشم های قهوه ای و لبای خوش فرم روی هم رفته صورت خوبی دارم خیلی زیبا نیستم ولی لوند و جذابم سایز سینه هامم میگم که کامل بتونید تجسمم کنید 75 دوست پسر زیاد داشتم و تو دانشگاهم خواهان زیاد داشتم رابطه سکسی هم با بعضی هاشون بوده اولین بار 26سالم بود از کون نزدیکی کردم با یکی از رفیقام به اسم محمد سکسام همیشه در حد لب و بوس و سینه و اگه خیلی جلوتر پیش میرفت اجازه به کس لیسی و لای پا و لا سینه گذاشتن بود هراز گاهی هم از کون خال میکردم ولی نه همیشه خیلی حشری نیستم ولی سکس و دوس دارم و نمیخوام ادای تنگارو درارم ولی همیشه سعی کردم رابطه هامو کنترل کنم حالا که تقریبا با من اشنا شدین بریم سر داستان اصلی و کونی که تو عروسی ازم گاییده شد عروسی برادر دوست و همکارم دعوت داشتم عروسی 4شنبه بود ظهر از سرکار اومدم بیرون اومدم خونه دوش گرفتم و رفتم آرایشگاه 4ساعتی کارم طول کشید میکاپ کامل آرایش صورت داشتم و موهای بلندمم بصورت باز بابلیس کردم خوشگل بودم خوشگلتر شدم اومدم خونه ساعت 6با دوتا از دوستام قرار داشتیم که باهم بریم اومدم سریع خونه و به تعویض لباس پرداختم یه پیرهن مشکی تا زانو پوشیدم که آستین سه ربع داشت و یقه ایستاده و پوشید که بالای لباس با گیپور کار شده بود این لباسو پوشیدم که تقریبا پوشیده باشه چون مراسم مختلط بود راحت باشم یه جوراب پاریزین مشکی هم پوشیدم با کفشای مجلسی هفت سانتی خودم قدم بلنده و نیازی به کفش پاشنه بلند ندارم ولی برای اینکه لباس و هیکلم زیباتر جلوه کنه پوشیدمشون یه مانتو جلوباز و شال و کیف مجلسیمو برداشتم تقریبا اماده بودم و منتظر زنگ مریم دوستم که بیام از خونه بیرون مریم زنگ زد که نزدیک خونه س وداره میرسه بعد سفارش های مادرم که زود بیا و از خونه زدم بیرون سوار شدیم و راه افتادیم عروسی تو باغی سمت گرمدره بود با ترافیکی که تو اون ساعت روز بود یه ساعت و خورده ای تو راه بودیم رسیدیم تو باغ باغ خیلی قشنگی بود چپن مراسم عقدم داشتن تقریبا شلوغ بود و نصف بیشتر مهمونا اومده بودن تو اتق پرو مانتوهامون و درآوردیم و اماده شدیم برای بیرون رفتن و عکس گرفتن مریم و سپیده دوستام هم آرایشگاه رفته بودن و خیلی به خودشون رسیده بودن دنبال دوستم پونه بودیم خواهر داماد ولی پیداش نکردیم چون یه سری مهمونا هنوز تو سالن عقد بودن ما هم مشغول عکس گرفتن شدیم عروسی پر بود از پسرای خوش تیپ و جیگر که حتما یه سریشون دوستای داماد بودن با دوستام شیطونی میکردیم و هر سه مون تصمیم داشتیم واسه خودمون کسی رو تور کنیم که تا شب حوصله مون سر نره و خوش بگذره بهمون پونه هم رسید و بعد از خوشامد گویی و تعارف راهنماییمون کرد که بنشینیم همش در رفت و امد بود و میگفت اگه چیزی خواستین بگین تقریبا باغ و سالن پر مهمون شده بود پونه اومد سر میز و گفت نوشیدنی هست میخورید من و سپیده اکی دادیم ولی مریم گفت نمیخورم منم گفتم اگه شراب باشه من میخورم رفت و واسمون یه قوطی اورد یه قوطی سفید متوسط که انگار واسه مهمونا تدارک دیده بودن چون بعد که دقت کردم همه تقریبا یکی از اونا بود من و سپیده اونو با هم شریکی خوردیم فاز رقص گرفتیم و پاشیدیم یه کم رقصیدیم من بازم میخواستم به پونه گفتم گفت برات میارم برادرش اومد سر میزمون و گفت شراب دیگه نیست اگه عرق میخورید بیارم براتون کلی ام از عرق ه تعریف کرد گفتم بیار سرم درد گرفته بود میخواستم یه چیز بخورم حالم ردیف تر شه تاحالا عرق و امتحان نکرده بودم زدم روشن شدم به معنای واقعی یه حال خوب و وصف نشدنی هوش و حواسم سرجاش بود ولی تلو تلو میخوردم موقع راه رفتن با مریم و پونه یه کم رقصیدیم سپیده با یکی از دوستای داماد بر خورده بود و مشغول بود دلم سیگار میخواست به بچه ها گفتم میرم بیرون تو باغ هوای آزاد یه کم باد بخوره به سرم اردیبهشت ماه بود هوا خنک اومدم بیام بیرون نزدیک بود لیز بخورم ولی خودمو جکع و جور کردم وگرنه نقش زمین میشدم از یه کم قبل حواسم رو نگاههای یه آقایی بود که همش دنبالم بود ولی فقط در حد نگاه بود اومدم بیرون منتظر فرصت بودم از یکی یه سیگار بگیرم بکشم نشستم رو صندلیهای بیرون سالن گارسون داشت رد میشد ازش یه اب پرتقال گرفتم و مشغول خوردنش بودم که همون آقایی که با چشاش داشت میخورد منو بالا سرم طاهر شد و گفت تنها نشستید حالتون خوبه سرمو گرفتم بالا و نگاش کردم چهره جذابی داشت قد بلند بود چشم و ابرو مشکی ریش پروفسوری خیلی خوشگل نبود ولی جذاب بود و خوش تیپ کت و شلوار مشکی و نشست کنارم رو صندلی و گفت جووون اون جوری نگام نکن یه کاری دستت میدما کامل شنیدم جمله شو ولی به رو خودم نیوردم اونم فکر کرد خیلی مستمو حالیم نیست گفتم سیگار میخوام گفت شما جوون بخوا دوتا سیگار روشن کرد و یکیشو داد دست منو خودشم شروع کرد کشیدن نگاش زوم بود روم منم داشتم سیگارمو میکشیدم گفت شما از دوستای پونه جونید گفتم بله گفت میتونم اسمتون و بپرسم گفتم بهناز گفت مثل اسمتم نازی خودشو معرفی کرد پسر خاله پونه بود مهرداد گفت دوس دارین بیشتر باهم آشنا شیم سرمو تکون دادم بدم نمیومد ازشم خوشم اومده بود سنم و پرسید گفت ک 40سالشه کمتر بهش میومد واسم سوال بود که 40سالشه و مجرده ولی چیزی نپرسیدم ازش گفت چیزی میخوری برات بیارم گفتم شیرینی و ابمیوه میخوام رفت و زود برگشت یه کم بعد یکی از مهماندارا با یه طرف پر میوه و شیرینی و ابمیوه اومد گشنه گشنه بودم یه شیرینی برداشتم و شروع کردم به خوردن مهرداد داشت نگام میکرد مثل دختر ندیده ها یه کم در مورد کار و حرف زد معلوم بود خیلی مایه داره یه کم از تحصیلات و کار و ام سوال کرد جذاب و خنده رو خوشم اومد ازش دوس داشتم باهاش باشم داشت حرف میزد و چیزی تعریف میکرد و من بلند بلند بی محابا میخندیدم پونه رسید گفت خوب باهم گرم گرفتینا به مهرداد گفت بهناز خانم مهندس شرکت ماست خوب کسی و تور کردی مهرداد گفت م اینیم دیگه پونه ازم پرسید چیزی لازم نداری مهرداد گفت خیالت راحت من خودم حواسم به نازی جون هست چشای پونه گرد شد گفت نازی جووووون چشمکی زد و حین رفتن تو گوشم گفت خوب لقمه ایه مخشو بزن من مست مست بودم چیجوری میتونستم مخشو بزنم اگه تو حالت عادی بودم حتما میتونستم پونه رفت مهرداد گفت میخوای پاشیم یه کم راه بریم حالت بهتر بشه شروع کردیم به قدم زدن مهرداد تعریف میکرد و من میخندیدم دستشو گذاشته بود پشت کمرم مثلا حواسش به من باشه که نخورم زمین رسیدیم تقریبا پشت باغ اونجام یه سری میز و صندلی چیده بودن بوی جوجه می اومد بدجور دلم میخواست گفتم مهرداد بوی جوجه میاد گفت میخوای عزیزم سرمو تکون دادم گفت اینجا بنشین همینجا تا بیام دوتا سیخ جوجه آورد انقدر بهم مزه داد تو عمرم همچین جوجه ای نخورده بودم یه سیخشو خوردم دیدم مهرداد همینجور داره نگام میکنه گفتم الان پیش خودش میگه این تو عمرش جوجه نخورده داشت نگام میکرد خجالت کشیدم گفتم شما نمیخوری گفت نه عزیزم برای تو آوردم گفتم من دیگه نمیخورم ممنون بخورید شما یه تکه کشید و گذاشت دهنم شروع کردم به خوردن همینجور داشت نگام میکرد صورتمو آوردم جلوتر تو یه لحظه و ناخواسته جوجه کبابی که تو دهنم بود و گذاشتم دهنش اونم شوکه شده بود گفت جووون چه خوشمزه س دهنی تو بازم میخوام یکی دیگه گذاشت تو دهنم دستشو گذاشت رو پام فشارم داد صورتشو آورد جلو که ازم جوجه رو بگیره جوجه رو گرفت خورد لباش و گذاشت رو لبام شروع کرد به لب گرفتن و میکیدن منم همراهیش میکردم دستش که رو پام بود کرد لای پام لای رونام اون یکی دستشم سرمو گرفته بود تا نتونم ازش دور بشم من نمیخواستم ازش دور بشم میخواستم تا یه ساعت لباشو بخورم دیوونه شده بودم هوسی هوسی مهرداد ازم جدا شد یه کم فاصله گرفت یه نگاه بهم انداخت گفت همه جاتم که پوشوندی من چیکارت کنم الان اشاره اش به یقه و سینه عام بود که کامل پوشیده شده بود با لباس دوباره اومد سمت لبامو شروع کرد سفت مکیدنشون گفت جبران سر و سینه تم لبات باید بکنه گوشامو میخورد همه صورتمو بوس میکرد دستش لای پام بود رو کسم ولی از رو شورت و جوراب شلواری تازه داشت به جاهای خوبش میرسید سه نفر سر رسیدن با تک سرفه ای مارو متوجه خودشون کردن از هم فاصله گرفتیم بد موقعی بود آبم داشت میومد ضد حال شده بود زود خودمو جمع و جور کردم بلند شدم وایسادم کامرانم بلند شد کیرش راست شده بود معلوم بود از رو شلوار اونم ضدحال خورده بود گفتم بریم راه افتادم پشتم راه افتاد صدام کرد بهناز بیا از اینور بریم یعنی از اون راهی که اومده بودیم نه دستمو گرفت تو دستش قلبم داشت تندتند میزد نگهم داشت تو صورتم نگاه کرد گفت چته عزیزم فقط نگاش کردم گفت چی شدی عشقم دیوونه شدم با این جمله اش گفتم مهرداد من هنوز میخواستم بازم میخوام انگار بهش گفتن تموم دنیا مال تو نیشش باز شد گفت پس بیا یه کم رفتیم جلوتر یکی از خدمه باغ داشت رد میشد مهرداد ازش پرسید اینجا بیرون سالن سرویس بهداشتی نیست گفت چرا یکی هست برا کارکنان اینجا به ته باغ اشاره کرد گفت اون سمت مهرداد گفت میشه ازش استفاده کنیم تا تو سالن نمیتونم برم گفت بله برید دودقیقه با ما فاصله داشت یکیش فرنگی بود یکی ایرانی رفت تو فرنگیه گفت بیا یکم دودل بودم ولی میخواستم رفتم تو فضاش بزرگ بود در و بست بغلم کرد چسبوندم به دیوار شروع کرد ازم لب گرفتن قدم تا چونه اش بود داشتم میمردم از شهوت همینطور که داشت لبامو میخورد دستشو برد لای پام ابم داشت میمومد اومدجلو پام نشست جوراب شلواری و شورتمو تا زانوم کشید پایین کسمو نگا کرد لباشو برد جلو و بوسید بلند شد و شروع کرد به لب گرفتن دستشم لای کسم بود چوچولمو میمالید ابم داشت میومد گفت میخوام بخورم برات گفتم نه بعدا بکنم دستمو گذاشتم رو کیرش راست راست بود کمر شو باز کرد زیپشو داد پایین کیرشو دراورد جووون یه کیر راست راست 17 18میشد نشستم جلو پاش کردمش تو دهنم دوبار عقب جلو کردم گفت داره ابم میاد گفت تکیه بده دیوار پاهاتو جمع کن گذاشت لای کسم کسمم خیس خیس دوبار عقب جلو کرد ناله ام دراومده بود اخ و اوخم بلند شده بود ابش اومد کشید بیرون رو زمین خالیش کرد داشتم میمردم خیلی بهم حال داده بود بیحال نشست رو توالت فرنگی به هم نگاه کردیم گفت فدات بشم تا حالا اینجوری حال نکرده بودم پاشد کیرشو شست و شلوارشو مرتب کرد منم نشستم جلوش حیش کردم کسمو شستم و شورت و جورابمو پوشیدم مهرداذ رفت بیرون کسی نبود گفت بیا اومدم جلو اینه به نگاه به خودم کردم اثری از رژ لب دیگه رو لبام نبود یه کم خودمو مرتب کردم و رفتم بیرون مهرداد داشت سیگار میکشید گرفتم ازش دوتا پک زدم رو پاهام بلند شدم و بوسیدمش سفت تو بغلش فشارم داد گفت خیلی حال دادی خیلی دوست دارم دلم به جوری شد برگشتیم تو سالن لبام خبر از حال درونم میداد از پونه یه رژ گرفتم و زدم مهرداد اومد سمتم گفت بیا میخوم مامانم ببینتت من مست بودم دلم نمیخواست برم گفت بیا من حواسم بهت هست خاله پونه و دختر خاله شو قبلا دیده بودم ولی از مهرداد چیزی یادم نمیومد گفت باشه مامنش خیلی گرم بغلم کرد خواهرشم خوب بود موقع شام بود رفتیم واسه شام تا آخر مجلس مهرداد مثل پروانه دورم میچرخید تو دلم گفتم واسه یه لاپایی چه کارا که نمیکنه دوس داشتم اونجا بهش بگم بزاره تو کونم ولی جمله پونه تو ذهنم اومد خوب تیکه ایه مخشو بزن الانکه دارم این داستانو مینویسم 6ماهه زن رسمی و قانونی مهردادم و تقریبا هفته ای 5 6بار سکس داریم اگه دوس داشتین بازم از سکسای بعدیمون براتون میگم داستان کاملا واقعیه بدون کوچکترین جابجایی نوشته

Date: April 12, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *