وعده ما لب دریا

0 views
0%

هوا رطوبت زیادی داشت و کمی هم خنک بود صدای سنگریزه های زیر پام که مدام جیغ میکشیدن به گوش میرسید نزدیک چادر موکب شدم تا برم جای بچه های دیگه چن روزی بود اومده بودیم تا برا اربعین بریم کربلا و الان شب اربعین بود ولی ما بخاطر نداشتن گذر موفق به عبور از مرز نشده بودیم داخل گذرم رو نگاه کردم یه عکس از خودم با قیافه معمولی متولد مهر سال 74 و قد و وزنمم که بخاطر اینکه تو گذرنامه نتونسته بودن جابدن دیده نمیشد قد و وزن به ترتیب 178 و 75 هستش پوستمم که سبزست من یه گی هستم چهارنفر بودیم که تو راه باهم رفیق شده بودیم یه نفر از اونا که من زیاد باهاش گرم نمیگرفتم اسمش یوسف بود همونطور که وارد چادر میشدم رفتم سمتشون که دیدم یوسف داره عکساش نشون میداد همونطور که عکسا را رو رد میکرد متوجه چندتا عکس عاشقونه گی شدم چون خودم گی بودم سریع متوجه میشدم که داستان از چه قراره حالا که احتمال میدادم ممکنه گی باشه خیلی دوست داشتم بیشتر بهش نزدیک باشم از طرفی با خودم میگفتم الان وقتش نیست ازطرفیم میگفتم نشد که از مرز رد بشیم پس لااقل یک عشق و حالیم کرده باشیم کم کم باید میخوابیدیم غیر از ما بیست نفر دیگه هم بودن که قرار بود تو موکب بخوابن یه لحظه فکری به ذهنم رسید تصمیم گرفتم به هوای سرویس بهداشتی رفتن یوسف رو هم باخودم همراهش کنم تا تو راه آمارش دربیارم هنوز صدای مداحی های عربی و فارسی به گوش میرسید موکبایی که هنوز غدا میدادن و بوی قهوه و چایی هایی که تو هوای سرد دلبری میکرد و از طرفی تاریکی اطراف موکبها و بازم جیغ و فریاد سنگا زیر پا یه نگاه کردم به چشمای سبز رنگش یاد اهنگای سیاوش افتادم اهنگایی که حس قشنگی رو همیشه بهم انتقال میدادن چفیه ای دورگردنش بود که خیلی بهش میومد دستاش تو جیبش بود و بعضی وقتا با نگاه گرمش دلم رو مست میکرد تو همین چند دقیقه ای که فهمیده بودم احتمالا گی هستش شدیدا جذبش شده بودم خیلی دوست داشتم که دوسم داشته باشه و بتونم برای یکبارم که شده به آرزوی دیرینم که آغوش گرم و پر مهر یه همجنس خوبه جامه عمل بپوشونم همونطور که میرفتیم احساس کردم سردشه کاپشنم رو دراوردم به سمتش گرفتم بعد کلی اصرار گرفت و تنش کرد هنوز زیاد باهام راحت نبود و کم حرف میزد به دستشوییها رسیدیم و بعد از اینکه کارم تموم شد بیرون اومدیم و بهش گفتم بیا یه کم تو تاریکی قدم بزنیم و سیگار بکشیم بعد برگردیم قبول کرد صدای جیرجیرکایی که تو سردی نسبی اون هوا داشتن به زمین و زمون بد وبیراه میگفتن رو فراموش کردم و حین سیگار کشیدن غرق در چشماش شده بودم تصمیم گرفتم یه کم بخونم آهنگ داریوش تو ذهنم پلی شد و شرو کردم به خوندن عصر ما عصر فریبه عصر اسمای غریبه عصر پژمردن گلدون چترای سیاه تو بارون انقده میریم که ساحل از من و تو بشه غافل قایق باام میرونیم اونجا تا ابد میمونیم وعده ما لب دریا بعد از سکوت طولانی بهش گفتم راستی ببخشید رک میپرسم ولی میخوام بدونم تو گی هستی اول طوری وانمود کرد که اصلا نمیدونه گی چی هست ولی وقتی بهش گفتم از عکسا متوجه این موضوع شدم دستپاچه شد بهش گفتم من خودم گی هستم و میتونه بهم اطمینان کنه اینجا بود که یه کم خیالش راحت شد ولی هنوزم میترسید و میخواست بپیچونه من تو با کسی هم تاحالا دوست بودی یوسف آره ما یه اکیپیم و هرهفته جمعه ها میریم کنار ساحلی و چادر میزنیم یه کم حسودیم شد وقتی اینو گفت حسودیم شد به خودش به آزادی که براش فراهمه بعد از یه کم صحبت و قدم زدن به چادر برگشتیم خیلی دوست داشتم که اونشب بهش نزدیکتر بشم بخاطر تنگ بودن فضا مجبور بودیم همه نزدیک به هم بخوابیم و خب طبیعتا من دوست داشتم کنار یوسفم بخوابم بالاخره موقع خواب فرا رسید همه چی اروم شده بود و فقط صداهایی از خارج چادر به گوش میرسید دیگه نتونستم تحمل کنم همونطور که تظاهر میکردم که خوابیدم دستم رو به سمت کیر یوسف نزدیک میکردم بدجور حشری شده بودم و دوست داشتم که سریعتر گرمای کیرش احساس کنم همونطور که سرم رو به سینه و بازوی یوسف تکیه داده بودم دستم رو نزدیک و نزدیکتر میکردم از واکنش یوسف میترسیدم ولی به خودم قول داده بودم هر طوری شده تلاشم بکنم تا بعد از یک سال دوباره از نزدیک یه کیر رو تو دستم بگیرم و بعد گرماش رو لای پام احساس کنم کم کم حرارت یه کیر رو حس میکردم ولی هنوز فاصله داشتم تا بالاخره دستم بهش خورد یوسف تکونی خورد و من دستم رو ازش دور کردم و باز دوباره همون حرکت قبل رو اجرا کردم بعد از چندبار امتحان کردن و اینکه بخاطر بیدار بودن کیرش متوجه شده بودم که یوسفم بیداره با پشت دستم ثابت روی کیرش نگه داشتم و کم کم جرات کردم و با کف دست لمسش کردم وااااای چه حس خوبی بود یهدفعه یوسف دستش رو نزدیک کرد و همبنکه خواستم دستم بردارم دستش رو روی دستم گذاشت دستش سرد بود ولی خیلی دوست داشتم دیتش نوازش کنم دستش رو گرفتم و اروم تو تاریکی شب بهش گفتم دوستت دارم انگشتاش رو ناز میکردم موهای دستش رو لمس میکردم و ازینکه بهش رسیده بودم خیلی خوشحال بودم تو همون تاریکی دستش به صورتم نزدیک کردم و بوسیدمش لباش اروم بوسیدم و دستم رو اینبار بدون ترس روی کیرش گذاشتم عرب اهوازی بود ولی کیرش برخلاف تصور من معمولی بود اروم از روی شلوار کیرش نوازش میکردم برجستگی کلاهکش حس میکردم و در عطش خوردنش بوسیدنش و لیسیدنش میمردم یه مرحله بهش نزدیک ترشده بودم و الان از روی شرت نوازشش میکردم خیلی دوست داشتم همونجا تاصبح با لبام با سرکیرش بازی کنم ولی خب امکانش نبود حالا دیگه کامل توی دستم بود بهم گفت برگردم و شلوارم رو یه مقدار بدم پاییدن تا بتونه لای پاهام بزاره یا لای کونم بزاره و بیشتر دیوونم کنه چون ممکن بود کسی بفهمه بعد یه کم ور رفتن با کیرش دیت ازش کشیدم و تو بغل یوسف غرق شدم بهش گفتم منو محکم بغل بگیره و درحالبکه سرم روی بازوش قرار گرفته بود و هرم نفسهاش به صورتم میخورد یه بوس از گونش گرفتم و بدنش بوکشیدم و کم کم خوابیدم ادامه دارد داستان آینده سفر سیاحتی به مصر یوسف من اهواز نوشته عقاب

Date: July 18, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *