کردن با آهنگ رضایا

0 views
0%

سلامی به لذت و حال کردن کون الکسیس تگزاس تقدیم به شما عزیزان جالتون خوبه حال کیر و کوستون چطوره امیدوارم همیشه خیس و عالی باشه خوب بریم سراغ داستان کردن زن دایی مون با آهنگ رضایا اون آهنگی هست که میگه اون با همه فرق داشت کیرمو ورداشت گذاشت تو اون جاش عجب حالی داشت عجب حااااالی داشت اونجاش واقعی بود آره اون اهنگه بود ما داشتیم می گوشیدیم کلا اینم بگم این زندایی ما معروف به جنده گی روش بود یعنی اون موقعی که هم دختر بود حالا گناهش گردن اونایی که میگن و دیدن همش هی میداد و مثل سگ لاس ماده یه سری پسر و حتی مرد شوهردار دورش بودن اون زمان و همش یه گوشتی درش بود در مورد خصوصیات ظاهری زندایی مون هم بگم که قد 170 سانتی و مثل همه زنای ایرانی چاق پهن و سینه 85 و کسش هم اصلا زیر شکمش رفته بود از فرط چاقی سبزینه قیافه و با لبای از اینا که میگن طرف خوراک ساکه بزرگ و چشای گاوی ما نشسته بودیم تو اتاق و داشتیم آهنگمونو می گوشیدیم هدفون هم رو کله مون که دیدیم عه دایی اینا اومدن خونه و ما هدفون و از سیستم جدا کردیم و صدا داشت از بلندگوهای سیستم پخش میشد و رفتم پیش دایی اینا و حالی و احوالی بعد اهنگه رو گذاشتم بودم رو تکرار چند بار تکرار شد یدفعه زندایی هم گفت مصطفی این اهنگه از کیه گفتم از رضایاس چطور گفت عه تو رو خدا بریز رو فلش برام تا منم گوشش کنم من آهنگ های رضایا رو دارم اما این و تا حالا گوش نکردم گفتم زندایی این که خیلی قدیمیه اگه همشونو دارین باید اینو گوش داده باشین گفت نه اینو ندارم از شانس ما ما هم فلش نداشتیم گفتم زندایی فلش ندارم اگه میخای تا مودمو مودم همراه بیارم خونه تون یه دیقه دانلود کنم واست گفت خب باش هر وقت خواستیم بریم باهامون بیا شب هم همون جا بمون صبح بیا خونه خودتون اجازه رو از والدین گرانقدر گرفتم ورفتیم دایی ما شغلش نگهبانیه تو یه کارخونه شب کارم هست همیشه رفتیم اهنگ و دانلود کردم و پلی کردم ساعت 8 دایی خدافظی کرد و رفت شام زندایی کشید و خوردیم میونه جمع کردن سفره ما هی خم و راست میشدیم یه دفعه زندایی زارتی زد در کون ما که صندوق عقبتا جمع کن عامو میخایم رد شیم و خندید منم واس اینکه کم نیارم گفتم آبجی شما با این هاچ بک حرفی واسه صندوق عقب ما نمیذاری بفرما رد شو بعدش رفت ظرفا رو شستت اومد گفت موصی جان مخفف مصطفی جان نمیتونی چنتا از این فیلمای این علی صادقی رو دانلود کنی امشب ببینیم گفتم هزینه داره گفت چی گفتم حجمم سرویس میشه یه 5 باید بیای بالا گفت باش فردا از دایی ات میگیرم بهت میدم ما دانلود کردیم و ریختیم روی فلش و فلش هم زدیم به تلویزیون خونه دایی اینا وسط فیلم گفتم زندایی انصافا ضد حال دیگه بیشتر از این نمیشه گفت چی گفتم اومدیم فیلم نگاه کنیم نه تخمه ای نه پفکی دایی هیچی نمیخره گفت تو رو خدا ببخشید ازت پذیرایی نکردم رفت یه کاسه پسته و یه سینی چینی میوه موزه وسیب و پرتقال برداشت آورد وگفت بفرمائید میون برداشتن میوه و پسته هی دستامون بهم میخورد یه چند بار تکرار شد و یه دفعه یه جای فیلم خیلی خنده دار بود خیلی خندیدیم و یه دفعه زندایی از شدت خنده دراز کشید و قهقهه زد که ما چاک کون و کس خانوم رو یه نمایی ازش دیدیم کیرمون شق شد امان از کیر بی جنبه واسه اینکه تابلو نشه چهار زانو نشستیم و آخرای فیلم بود که زندایی گفت مصطفی من تو رو خیلی دوست دارم و منم گفتم لطف دارین گفت من بین و تو داداش کوچیکم فرق نمیذارم گفتم دستت درد نکنه منم شما رو با خار مادر خودم فرق نمیذارم گفت مرسی عزیزم و دستمو گرفت و منم واس اینکه کم نیارم با اون دستم دستشو محکم گرفتم و فشار دادم و لپمو بوسید و گفت خوشم میاد ازت که این همه خوب و خاکی هستی و چون رو چهار زانو بودم فشار داد و از پشت افتادم رو زمین و اونم افتاد روم و گفت مصطفی تکون نخور تا همینجوری بگیرم بخوابم دو شبه اصن نخوابیدم و سر درد میگیرم صبحا گفتم خوب وایسا برم رختخواب ها رو بیارم که اگه خوابتون برد دیگه تکون نخورین گفت نه تو بغل تو خوابم می بره و گفتم خب اشکال نداره منم جامو پیش شما میندازم و رختخخوابا رو اوردم و انداختم پیش هم و خودمو با جنم نشون دادم و پشت بهش خوابیدم و بهش فهموندم که دوس ندارم ادامه بده بعد زدش مسخره بازی و با دست منو میزد پاشو میزد به پام غلت میخورد میومد بوسم میکرد منم دوباره شق کردم و این بار که داشت غلت میخورد محکم بغلش کردم از پشت سینه هاشو تو دستام گرفتم و بعد افتادم روشو با حشر زیاد گفتم فروغ خانم اون خرمایی که تو خوردی هسته اش تو جیب منه لب و بده لب و بوسیدم و کیرو درآوردم نشونش دادم و شلوارش و کندم و پیرهنشو درآوردم و لخت لخت رو سینه خوابوندمش و کامل افتادم روش جوری که کیرم تو کونش بود داشتم لباش و می بوسیدم با دستام پستوناشو می مالوندم 4 تا تلمبه نزده بودم که آبم اومد و ریختم تو کونش ادامه دارد قسمت بعدی رو اگه شما دوست داشتین گذاشته میشه نوشته حشرالدین

Date: February 28, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *