جرأت !

0 views
0%

سارا یکی از دوستای خانوادگیمون بود که 1 سالی از من کوچکتر بود ، گاهی پیش میومد که به هوای خواهرم شب خونه ما بمونه ، اما بیشتر تو اتاق من بود و با هم فیلم میدیدم یا پای کامپیوتر بودیم ، اینم بگم اصلا اهل لش بازی نبود .. منم خیلی دوسش داشتم اما به خاطر جدی بودنش کمتر بهش نزدیک میشدم .. قدش 165 با یه هکل باربی ، پوست خیلی سفید و…
من تصورش میکردم همیشه که دره کسش حسابی قرمز میشه ..
یکی 2 دفعه پیش اومد که سر شوخی کردن حرفی یا آخر شب من یه ذره سارا رو بقل کردم و گردنشو خورده بودم ، اما اون کلا خودشو میزد به اون راه ، مثلا تو اون حس یه سوال در مورد فیلم میپرسد .. که حرص من در میومد !
ما جرا ادامه داشت تا اینکه یه بار تصمیم گرفتم جرأت به خرج بدم ببینم چی میشه ..
یه روز سارا با مامانش اینا خونمون بود و اون تو اتاق خواهرم دراز کشیده بود .. خواهرم نبود و بقیه گرم صحبت بودن تو سالن طبقه بالای خونمون .. با هر کلکی بود رفتم پایین آروم رفتم تو اتاقی که اون خواب بود ، تو تاریکی کنارش نشستم ، یکم پتورو زدم کنار و پاهاشو ناز کردم واییییییییییییی خیلی نرم .. اونم هنوز خواب بود بعد یواش یواش دستمو بردم زیره تیشرتش و از کناره سوتینش سینههاشو میمالیدم که چشاشو باز کرد طبق معمول گفت چیکار میکنی ؟ انگار که نمیدونست !
منم بهش گفتم هچی نگو ، بزار یه ذره حال کنم …
اونم خیلی آروم بود خوابشم میومد حسابی .. منم از فرصت استفاده کردم و دستو کردم تو شرتش …
خیسه خیس دستم چسبیده بود به کسش .. خیلی داغ بود منم آروم آروم دستمو تکون میدادم از بالا به پایین رو کسش که یه دفعه لرزید و ارضا شد .. کیر من داشت میترکید تو شرتم طوری که دست میخورد آبم میومد .. دستشو گرفتم و از بقل شلوارکم گذاشتم رو کیرم .. سعی کردم ازش لب بگرم اما خوب همکاری نمیکرد ..
یه ذره دیگه دستمو کردم تو شرتش و از آب کسش مالیدم رو کیرم ، یکم مالیدم آبم اومد و سریع اتاقو ترک کردم ..
….
اون شب گذشت و به هوای همون حالی که تو تارکی کرده بودمو ، نرمی کس سارا و اینکه کیرم چه سری میخوره روکسش چند باری جق زدم …
2-3 هفته گذشت و یه شب با چند تا از بچههای فامیل رفتیم سینما .. فیلمه ساعت 12 شب تموم شد .. از قبل قرار بود سارا بیاد خونه ما به بچههای دیگه تعارف کردم 3 تا دیگشونم اومدن ..
رفتیم خونه و قارا شد سارا با خواهرم تو اتاق اون و من با 3 تا پسرا طبقه بالا جلوی تلویزیون بخوابیم ..
ساعت 2 نصفه شب بود و هنوز اینا داشتن تلویزیون میدیدن منم .. همش به سارا فکر میکردم که پایین خوابه و اینکه اگه تعرف نکرده بودم شب میشد با هم فیلم ببینمو شاید …
خلاصه ساعت 3/5 شب بود که با هر کلکی تلویزیونو خاموش کردم که بخوابیم ..
یه نیم ساعتی گذشت /… کیرم داشت میترکید تو شرتم .. اون فکرام در مورد سارا همش تو سرم بود .. نمیدونم چطور اما جرأت کردم برم پایین وضیعت سارارو ببینم ..
آروم از وسط همه راه افتادم و رفتم طبقه پیایین .. مامان و بابام تو اتاق خودشون با این مورد که مامانم خوابش خیلی سبکه .. سارام وسط اتاق خواهرم رو زمین جا انداخته بود طوری که خواهرم که به پهلو بود زاویه دید سارارو داشت ..
تو اون تاریکیا آروم رفتم تو .. یه لحظه فکر نکردم که اگه خواهرم چششو باز کنه چی کار میکنه .. پریدم رفتم زیره لحاف پلوی سارا خوابیدم ..
اونم متوجه من شد ، هم شاکی بود هم بدش نمیومد .. بدون صدا بهم میگفت برو .. از رو بهم خوردن لباش تو تاریکی میفهمیدم … اما مگه میشد .. تا اینجا اومدم …
بدون توجه به سارا رفتم زیره پتو شلوارو شرتشو با هم کشدم پایین شلوارو شرت خودمم اوردم پایین ..
واسه این لحظه کلی نقشه ها کشیده بودم ، اما الان اصلا جاش نبود ..
خوابدم رو سارا و کیرمو مالوندم رو کسه خیسش .. با دستام 2 تا سینشو میمالیدمو لب میگرفتم ..
همونجوری که فکر میکردم کیرم بد جوری سر میخورد طوری که هر لحظه ممکن بود تا دسته بره تو کس سارا ..
اونم هیچ مقاومتی نمیکرد .. آروم آروم کیرمو لای چاک کسش بالا پایین میکردم .. دیگه داشت آبم میومد اما نمیخواستم از جام بلند بشم .. که یه دفعه انگار که منفجر شدم .. اندازه 3 برابره همیشه ابم اومد و خالی کردم لای چاک کس سارا ..
پای راستم از فشار حالی که کرده بودم تو او شرایط اضطراب .. همچین میلرزید که صدای برخورد زانومو با کف اتاق حس میکردم ..
به زور خودمو جم کردمو رفتم بالا …
فرداش سارا آروم زیره گوشم گفت که گند زدی به من با اون کثافت کاریت ..
اما من به این فکر میکردم که هنوز کسشو ندیدم چون بازم اتاق تاریک بود .. بعد به اینکه اگه خواهرم لای چشش باز میشد یا میخواست پهلو به پهلو بشه !!!!
جون سالم به در برده بودم ، کیرم به مغزم فرمان داده بود …
البته فرداش که اومدیم با بچهها بریم بیرون … تا بقیه حاضر بشن .. در اتاقمو قفل کردم و اونجا بود که کس سارا رو دیدیم .. یه بار دیگه مثل شب قبل حول حولکی کیرمو روش سر دادم اما ایندفعه آبمو لای دستمال خالی کردم ..

 

از اون به بعد سارا یکمکی میپیچوندو زیاد اونورا پیداش نمیشد که شب بمونه ولی یکی 2 باری باز حال کردیم .. تا اینکه واسعه همیشه از ایران رفت !
اینم داستان جرأت من .. نظراتون یادتون نره

Date: February 18, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *